آزادی از نگاه غربگراهای وطنی(زلال بصیرت)
میان آرمان انقلاب ما با سایر انقلابهای دنیا اختلافهایی وجود دارد. یکی از این اختلافها از جهت زندگی اجتماعی، مسئله عدالت بود. در میان آرمانهای انقلاب ما علاوه بر پیشرفتهای مادی، عدالت هم مطرح است. برای مثال، عدالت در بعد سیاسی به این معنا است که همه مردم در زندگی خود دخالت داشته باشند. این معنا را رهبر معظم انقلاب در قالب توضیح واژه مردم سالاری دینی تبیین کردند. فرمودند در زمان ستمشاهی حقیقت این بود که مردم برای خود هیچ شأنی در زندگی اجتماعی و اداره جامعه قائل نبودند و واقعاً انتظار و امیدی هم به دستیابی به چنین شأنی نداشتند. آنچه مردم ما از قدیم دیده بودند حکومت سلاطین بود و در این نوع حکومت، امر تنها امر سلطان است و هرچه او بفرماید باید اجرا شود و بادمجان دورقابچینهای او تا آنجا که ممکن است باید آن اوامر را اجرا کنند. در طول تاریخ کشور ما و در زمان نظام ستمشاهی تنها این نوع حکومت وجود داشت و همین روال ،حاکم بود و اصلا امید به تشکیل حکومتی که خود مردم نقشی در آن داشته باشند بسیار کم بود. تحولی که امام ایجاد کرد براستی هیچ لفظی جز لفظ معجزه نمیتواند به معنای آن اشاره کند. البته معنای اصطلاحی معجزه اختصاص به پیامبران دارد. اما میتوان گفت حقیقتا امام معجزه کرد و امری نشدنی را در مدتی کوتاه با کمترین هزینه شدنی کرد. کسانی که در جامعه هیچ نقشی نداشتند و بهایی به آنها داده نمیشد به جایی رسیدند که در کنار سلاطین قرار گرفتند. نمونههای این حقیقت را بسیاری از شما میشناسید. کسانی که در این انقلاب به پستهای خیلی عالی رسیدند کسانی بودند که جایگاه اجتماعی چندانی نداشتند و به برکت انقلاب به همه چیز رسیدند. اما برخی با توطئه و دسیسهای که همیشه کار شیاطین بوده و هست و خواهد بود مواجه شدند. نباید انتظار داشته باشیم زمانی بیاید که بساط توطئه و مغالطه و امثال این امور برچیده شود.
شیطان از خداوند خواست: «مرا تا روز قیامت مهلت ده.»(1) و جوابش این شد: «تا روز زمان معین.»(2) بالاخره تا این عالم، عالم امتحان است دستگاه شیاطین هم بر پا است و هر روز تجربههای آنها در فریب دادن مردم قویتر میشود و تجربههایشان را هم فراموش نمیکنند. آنها مثل ما نیستند. خود ابلیس شش هزار سال قبل از زمان حضرت آدم بوده و هنوز هم هست و تجربههایش هم از بین نمیرود و مثل برخی انسانها نیست که آنها را فراموش کند و دوباره کسب تجربه را آغاز کند. در کشور ما نیز برخی اولیای ابلیس شروع به توطئههایی کردند که یکی از آنها استفاده از شعار آزادی بود. آنها گفتند مگر شما شعار آزادی سرندادید؟ بعد خود آنها مفهومی برای آزادی تعریف کردند که مساوی بود با حیوانیت! آن هم حیوانیتی در حد حیوانیت درندگان در جنگلها! در بین حیوانات، حیواناتی وجود دارند که زندگی آنها مقرراتی بسیار دقیق دارد، مانند زنبور عسل که نظم عجیبی بر زندگی آنها حاکم است. اما قاعده زندگی حیواناتی نظیر درندگان جنگل این است که هر کسی زورش بیشتر باشد دیگری را میکشد. آنها آزادی را بهگونهای تفسیر کردند که به این نوع زندگی نزدیک است و گفتند مگر شما آزادی نمیخواستید؟ آزادی به این معنا است که هر کسی هر کاری دوست دارد انجام دهد و کسی مانع او نشود. این به معنای همان قانون جنگل است. مقتضای این سخن این است که آزادی بر هر ضابطهای در زندگی انسانی حاکم است. در یکی از دولتهای گذشته از یکی از وزرا سؤال شد: شما برای اسلام چه کار کردید؟ او وزیر وزارتخانهای بود که پسوند اسلامی بهدنبال نام وزارتخانهاش بود. گفت: وزارت ما همان وزارت فرهنگ و هنر زمان شاه است. شعار اسلامی پسوندی تشریفاتی است. بعد از انقلاب انجمن دانشجویان هم که تأسیس میشود پسوند اسلامی به آن میدهند و میگویند: انجمن اسلامی دانشجویان! این نامگذاری اصلا به اسلام کار ندارد. هر یک از نهادها کار فنی یا صنفی خود را انجام میدهد. اسم، یک امر تشریفاتی است. بنابراین، اگرچه قید اسلامی بهعنوان وزارتخانه ما اضافه شده، اما ما کارمان همان کار وزارت فرهنگ و هنرِ زمان شاه است. اگر در اجتماع، کار دینی لازم است این به آخوندها مربوط میشود و به ما ربطی ندارد! ازاینرو، شما نباید بگویید چرا برای دین کاری نکردید! اساساً ما مسئول این کار نبودهایم. کار ما ترویج زبان فارسی و هنرهای ملی و فراهم کردن وسایل سرور مردم است! اگر ما هم چنین اعتقادی داشته باشیم باید از این آقایان خیلی هم ممنون باشیم و بسیار به ایشان هم بدهکار میشویم. چون هر روز آزادیها بیشتر میشود. یعنی قید و بندها و شرط و شروط کم میشود. البته ایشان در بحثهای ایدئولوژیک خود میگویند آزادی تنها یک قید دارد و آن مزاحمت نداشتن با آزادی دیگران است. زیرا آزادی طبیعتاً برای همه است و یک شخص نمیتواند بینهایت آزاد باشد. پس هر شخص تا حدی آزاد است که آزادی او با آزادی دیگران مزاحمت نداشته باشد، وگرنه در عمل مشکلات فراوانی پیش خواهد آمد. این فکر را شما میتوانید در زندگی بسیاری از کشورهای دنیا ببینید. اگر به کشورهای دیگر سفر کردهاید یا در فیلمها و رسانهها مشاهده کردهاید، غلبه این تفکر را دیدهاید. امروزه رؤسا و سیاستگذاران آنها افتخار میکنند که شرایطی را فراهم کردهاند که هر کس هرطور دلش میخواهد زندگی کند. اوائل انقلاب یک عده از دوستان برای انجام برخی مطالعات و آشناییبا اندیشههای غربیان سفری به کانادا داشتند تا بتوانند با اساتید غربگرا بحث کنند. میدانید ساکنان کانادا و شمال آمریکا غالباً مهاجران اروپایی هستند که از کشورهای مختلف اروپایی به آنجا آمدهاند. به همین جهت هم مردم در بسیاری از شهرهای آنجا گاه چند زبانه هستند. مثلا بخشی از شهر، انگلیسی زبان و بخشی دیگر فرانسوی زبان است. اتاوا پایتخت کانادا هم از شهرهایی است که دو زبان انگلیسی و فرانسوی در آن رایج است. بعضی شهرهای کانادا بیشتر فرانسوی زبان هستند و بعضی نیز زبان انگلیسی بیشتر رواج دارد. اینها مهاجرانی هستند که کمکم مقیم این شهرها شدهاند. یکی از کسانی که اصالتا از کشورهای اروپای شرقی بود برای ایشان تعریف کرده بود که در اوائل روزهایی که من به اینجا آمدم، روزی برای گردش به جای سبز و خرمی رفته بودم و قدم میزدم. هوا گرم بود و من نزدیکیهای ظهر چون گرمم شده بود کتم را درآوردم و آن را به دست گرفتم. چند قدم که رفتم پلیسی اسبسوار آمد جلوی من ایستاد و گفت: کتت را بپوش! گفتم چه اتفاقی افتاده است؟ گفت: این خلاف عفت عمومی و ممنوع است. گفتم چشم و کتم را پوشیدم! در آن زمان، درآوردن کت برای مردی با پیراهن بلند و با آستینهای بلند، خلاف عفت عمومی شمرده میشد و قانونا ممنوع بوده است، اما امروز خانمهایی در خیابان و مراکز عمومی نیمهعریان ظاهر میشوند و خلاف عفت عمومی هم شمرده نمیشود. این در نظر آنها آزادی است و به آن افتخار هم میکنند. اگر هم سؤال کنید که چرا پیش از این کتْ به دست گرفتن برای مرد خلاف عفت عمومی بود؟ خواهند گفت: آنها اموری خرافی بودند که کنار گذاشته شدند. کشور شما هم به تازگی قدم در راهی که ما رفتیم گذاشته و بهدنبال تحقق شعار آزادی است. مقصودشان این است که شما باید به تدریج مثل ما شوید. امروزه کمکم نشانههای این تغییر را میبینیم؛ یک روز شرکت خانمها در ورزشگاهها مطرح میشود و روزی دیگری روسریها به تدریج عقب میرود و برداشته میشود و لباسها تغییر میکند و... بر اساس تفکر این افراد غربگرا باید هم چنین اتفاقاتی رخ دهد. زیرا ما شعار آزادی سر دادیم و معنای آزادی هم این است که هر کسی به دلخواه خود زندگی کند. آقای وزیری که قسمتی از سخنانش را نقل کردم، در پاسخ به این سؤال که شما چه خدمتی کردید؟ گفته بود: چه خدمتی بالاتر از تلاش برای تحقق آزادی؟ ما بهعنوان یک وزیر سعی کردیم برای مردم آزادی بیاوریم! اوائل انقلاب من خودم از زبان یکی از مسئولان ردهبالا شنیدم که گفت: هدف ما این است که کشور ما مانند کشور لبنان شود. در لبنان خانم بزرگ خانه با نقاب بیرون میآید و دختر جوانش در کنارش بیحجاب و نیمهعریان است و مردم نه به آن خانم مسن اعتراض میکنند که چرا نقاب داری و نه به آن دختر جوان که چرا بیحجاب بیرون آمدهای! ما میخواهیم شعار آزادی تحقق پیدا کند و هر کس حجاب را خواست حجاب داشته باشد و هر کس آن را نخواست نداشته باشد. شاید در لابهلای فرمایشات بعضی مسئولان فعلی هم این نکتهها را ملاحظه بفرمایید. با چنین اعتقادی اساساً تقید به حجاب خانمها و کنترل نگاه برای مردها مسخره و مربوط به گذشته بهنظر میرسد. از نگاه این جماعت این اعتقادات برای زمانه فعلی مفید نیست.
حقیقت این است که روح این حرفها را ابتدا مجاهدین خلق مطرح کردند. آنها بودند که گفتند ما اسلام را قبول داریم اما اسلام، تاریخمند است. تاریخ مندی اسلام، اصطلاحی بود که آنها به کار میبردند و معنای آن این بود که احکام اسلام، زمان مصرف خاصی داشته و امروزه این زمان به پایان رسیده است. امروز اگر در محافل اقتصادی سخن از ربا بودن نرخ سود به میان آورید به شما انتقاد خواهند کرد که در چنین زمانی مگر میتوان بدون نرخ سود، اقتصاد جامعه را به گردش درآورد؟! اصلا وجود نرخ سود متفق علیه است و سخن در میزان آن است که چه مقدار باید باشد. ربا در زمان گذشته جنگ با خدا بود (فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ الله(3)) اما امروزه گویا عین جهاد فی سبیلالله است. اگر ما پیشرفت بخواهیم، باید در اقتصاد، این امور را بپذیریم.
غفلت از فرصت انقلاب برای تقویت فرهنگ دینی
این اعتقادات نشان میدهد که ما، از روحانی و دانشگاهی تا سایر مسئولان فرهنگی، در امر فرهنگ کوتاهی و غفلت کردهایم و از شرایطی که در طول چهل سال برای ما فراهم شد استفاده نکردهایم. غفلت کردیم و از این فرصت برای تقویت پایههای فکری و دینی مردم استفاده نکردیم و نتیجه آن این شده که کسانی بتوانند بسادگی چنین مغالطاتی را درباره شعارهای انقلاب و احکام اسلام مطرح کنند. اگر در انقلاب ما شعار آزادی مطرح شد، معنای آن این بود که نمیخواهیم زیر بار آمریکا باشیم؛ نمیخواهیم دولت مستبد شاهنشاهی سرنوشت جامعه ما را تعیین کند. معنای آن این نبود که همه اصول ارزشی، اخلاقی و دینی را زیر پا بگذاریم. آن کسانی که شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی را مطرح کردند، اصلا چنین برنامهای در ذهنشان نبود. ولی امروز با استفاده از کلمه آزادی میخواهند فاتحه اسلام را بخوانند و اسلام را در حد گفتن شهادتین تقلیل دهند. اگر ما واقعاً به حقانیت اسلام و ارزشهای اسلامی باور داریم باید در درجه اول خودمان درست اسلام را بشناسیم. باید باور کنیم که واقعاً حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهًِْ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهًْ؛ حلال محمد هميشه تا روز قيامت حلال است و حرامش هميشه تا روز قيامت حرام (4) در درجه بعد باید سعی کنیم این فکر صحیح را در جامعه گسترش دهیم. این واجبترین وظیفه ما است. اگر این امر تحقق پیدا کرد سایر ارکانِ یک جامعه سعادتمند را میتوان بر آن استوار کرد، اما اگر این اعتقاد سست شد و شکست، پایه محکم دیگری را نمیتوان جایگزین آن کرد.
بیانات آيتالله مصباح يزدي(ره) در جمع دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع)
و بسیج دانشآموزی؛ قم؛10/12/96
_____________________________________
1. اعراف، 14. 2. حجر، 38. 3. بقره،279. 4. الکافی (ط- اسلامیه)، ج1 ص 58.
زلال بصیرت هر دو هفته یکبار روزهای یکشنبه منتشر میشود.