فتح هیچ! (یادداشت روز)
در آخرین روزهای هفته قبل آقای رئیسجمهور با صدایی بلند و چهرهای برافروخته به دفاع از عملکرد دولت خود در برابر انتقادات مطرح شده در مناظرههای انتخاباتی پرداخت و به عنوان شاهد مثالی بر موفقیتهای دولت پرسید: «یک کلام؛ ما کشور را از قطعنامههای فصل 7 [سازمان ملل] خارج کردیم یا نه؟ بگویید!» البته این سؤال ایشان از همان تیرماه 1394 که از برجام رونمایی شد تا امروز بارها پاسخ داده شده اما ظاهرا از این پاسخها مثل بسیاری از موارد دیگر بیاعتنا عبور کردهاند. با این حال سعی میکنیم یک بار دیگر به این سؤال رئیسجمهور محترم پاسخ دهیم و نشان بدهیم که دستاورد مورد اشاره ایشان واقعیت نداشته و چیزی شبیه «هیچ» است.
فصل هفتم منشور ملل متحد شامل بندهای 39 تا 51 این منشور است که با عنوان «اقدام در موارد تهدید علیه صلح، نقض صلح و اقدام تجاوزکارانه» متمایز شده است. فصل هفتم از این نظر اهمیت دارد که بندهای مطرح شده ذیل آن اختیارات گستردهای به شورای امنیت سازمان ملل متحد داده و اجرای تصمیمات اخذ شده را برای تمامی اعضای سازمان ملل الزام آور میکند. بندهای 41 و 42 مهمترین مواد مطرح شده در منشور ملل متحد ذیل فصل هفتم است که در بند 41 با تأکید بر اقدامات «غیر نظامی» خواهان قطع کامل و یا جزئی روابط اقتصادی، سیاسی، خطوط ارتباطی، حملونقل و... اعضا با کشور تهدیدکننده صلح میشود و در بند 42 مجوز اقدام «نظامی» علیه کشور تهدیدکننده صلح را نیز میدهد. برای اینکه یک قطعنامه مصوب شورای امنیت را «قطعنامه فصل هفتمی» بنامیم تفسیرهای مختلفی وجود دارد. در تفسیری حداقلی تنها قطعنامههایی «فصل هفتمی» تلقی میشوند که اجرای آن به صورت مطلق ذیل کلیت «فصل هفت»(شامل تمامی بندهای 39 تا 51) در نظر گرفته شود و در تفسیری حداکثری و رادیکالتر حتی اگر اجرای قطعنامه مقید به تنها یکی از بندهای منشور ذیل فصل هفتم شود آن قطعنامه را «فصل هفتمی» میخوانیم. اینکه دولتمردان تدبیر و امید اصرار دارند این تفسیر رادیکال را بپذیرند و قطعنامههایی مثل 1929 را که تنها به بند 41 منشور ذیل فصل هفتم مقید شدهاند، «قطعنامههای فصل هفتمی» علیه ایران بنامند اگرچه تعجبآور است اما موضوع بحث نیست. موضوع از آنجا آغاز میشود که بدانیم اگر دولتمردان چنین تفسیر رادیکالی را بپذیرند، باید قطعنامه 2231 را نیز که به عنوان ضمانت اجرایی «برجام» با دست خودشان به شورای امنیت سازمان ملل برده و به تصویب رساندهاند را هم «قطعنامه فصل هفتمی» بنامیم چرا که دست کم در 11 مورد اجرای قطعنامه 2231 نیز مقید به بند 41 منشور ملل متحد ذیل فصل هفتم شده است. اگرچه دولت تدبیر و امید قصد دارد این جنبه از قطعنامه 2231 را کاملا مسکوت بگذارد اما دست کم محمدجواد ظریف به عنوان وزیر خارجه دولت یک بار به این موضوع اعتراف کرده است. اسفند 1393 پس از توافق موقت ژنو و آشکار شدن خطوط اصلی توافق نهایی(برجام)، وقتی خبرنگار هفتهنامه صدا از آقای ظریف پرسید چه ضمانتی برای اجرای توافق جامع توسط طرفهای غربی وجود دارد؛ او پاسخ داد: «این توافقی است که در یک «قطعنامه فصل هفتمی» منشور ملل متحد مورد تایید قرار میگیرد و در نتیجه به یک توافق بینالمللی و الزامآور برای همه دولتها تبدیل میشود.» بر این اساس اگر تفسیر حداقلی از «قطعنامههای فصل هفتمی» را بپذیریم؛ ایران هرگز ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد نبود که آقای روحانی به خروج از آن در دولت خود افتخار کند! و اگر تفسیر حداکثری را بپذیریم؛ ایران همانطور که در قطعنامه 1929 ذیل بند 41 فصل هفتم منشور ملل متحد بوده است همچنان در قطعنامه 2231 نیز ذیل همان بند از فصل هفتم قرار دارد و از این حیث دولت آقای روحانی موفقیتی حاصل نکرده چون هیچ اتفاق متفاوتی رخ نداده است!
رئیسجمهور در بخش دیگری از اظهارات دیروز خود و در دفاع از دستاوردهای دولتش گفت: «ما نگذاشتیم جنگ شود. چرا این را نمیگویید به مردم؟» ایشان سالها پیش نیز این ادعا را مطرح کرده و در 10 فروردین 1396 گفته بود: «برجام سایه جنگ و تهدید و تحریم ظالمانه را از کشور برداشت.» ادعای خلاف واقعی که یک ماه بعد با عتاب رهبر انقلاب مواجه شد: «گاهی میشنویم و در گذشته شنفتهایم که بعضیها فرض کنید گفتهاند «ما که آمدیم مسئولیّت پیدا کردیم، توانستیم سایه جنگ را از سر کشور [برداریم]»؛ نه، این حرفها، حرفهای درستی نیست؛ از بنده بشنوید، آنچه سایه جنگ را، سایه تعرّض دشمن را در طول این سالهای متمادی از سر این کشور رفع کرده، حضور مردم بوده است.» با این حال آقای روحانی بیشتر تمایل داشت در این زمینه به سخنان رئیسجمهور سابق فرانسه اعتماد کند و کمتر از 9 ماه بعد باز هم بر ادعای خلاف واقعش پافشاری کرد و 26 دی 1396 گفت: «رئیسجمهور قبلی فرانسه در جلسه خصوصی و حتی در سفر به پاریس در حضور خبرنگاران اعلام کرد که ما 6 کشور قاطعانه برای حمله نظامی به ایران تصمیم گرفته و مصمم به انجام آن در سال 2013 بودیم... بعد از انتخابات سال 2013 (1392) شرایط دولت در ایران ما را دچار تردید کرد و از تصمیم خود منصرف شدیم.» اکنون که آقای روحانی بار دیگر این ادعا را تکرار کرده است بیایید برای راستیآزمایی این ادعا به اظهارات یکی از مسئولان بلندپایه ایالات متحده نگاهی بیاندازیم. اگر دولت دونالد ترامپ را به عنوان یکی از تندروترین دولتهای تاریخ آمریکا بپذیریم؛ «مایکل فلین» اولین مشاور امنیت ملی ترامپ را میتوان یکی از ضدایرانیترین مسئولان بلندپایه در تندروترین دولت آمریکا لقب داد اما حتی چنین فردی نیز راهبرد نظامی در مواجهه با ایران را توصیه نمیکرد. فلین در کتاب خود تحت عنوان «صحنه نبرد»(The Field of Fight) ضمن محکوم کردن دولتهای پیشین آمریکا برای عدم اقدام جدی در براندازی نظام جمهوری اسلامی، راهبرد مطلوب آمریکا در تقابل با ایران را اینگونه ارائه میدهد: «بهترین راه این است که ما به ضعیفترین نقطه دشمن حمله کنیم و آن عدم توفیق انقلاب (در بر آوردن نیازهای مردم) ایران است... این حمله ما باید سیاسی باشد نه نظامی و موثرترین سلاح ما آن چیزی است که (آیتالله) خامنهای بیش از هر چیز دیگر از آن هراس دارد: درد و رنج تودههای ایرانی... (روش بکار گرفته شده) باید سیاسی میبود یعنی حمایت از اپوزیسیون داخلی... ما با این روش، نظام شوروی را پایین کشیدیم، کاری که به مراتب سختتر از پایین کشیدن جمهوری اسلامی بوده است.» بر این اساس با روی کار آمدن دولت آقای روحانی که خواسته یا ناخواسته با گسترش موج بیتدبیریهای اقتصادی منجر به افزایش «درد و رنج تودههای ایرانی» و نارضایتی عمومی شد؛ ایالات متحده اصلا احتیاجی به حمله نظامی نمیدید چون راهبرد خود را محقق شده مییافت. علاوهبر این آقای روحانی احتمالا یک بار هم از خود نپرسیده آمریکایی که حتی نتوانست برای حمله به سوریه درگیر جنگ و غرق در نابسامانی، اجماعسازی بینالمللی کند و علیرغم وعده قبلی از حمله نظامی به این کشور منصرف شد؛ چگونه میخواست به ایرانی که شرایط سیاسی و نظامیاش قابل مقایسه با سوریه نبود حمله کند؟
رئیسجمهور در سخنان دیروزش به پیروزیهای حقوقی دولت خود اشاره کرد و برای مثال از پیروزی در دادگاه لاهه و یا شکست آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل سخن گفت. اینکه ایران برای شکایت از نقض عهد آمریکا در برجام به جای پیگیری حقوقی و اخذ غرامت در چهارچوب معاهده برجام، سراغ طرح شکایت در دادگاه لاهه و استناد به پیمان مودت منعقد شده در 66 سال قبل برود بیشتر نشان سرافکندگی است تا افتخار! چرا که نشان میدهد «برجام» یا ساز و کار حقوقی برای اخذ غرامت و طرح شکایت از نقض عهد طرف عهدشکن را نداشته و یا این ساز و کار آنقدر یک سویه به نفع طرفهای غربی تنظیم شده که دولت تدبیر ترجیح داده به پیمان مودت مورخ 1334 شمسی/ 1955 میلادی استناد کند! درباره شکست آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل نیز فقط کافی است به این نکته توجه کرد که اگر دولت آمریکا از برجام خارج نمیشد کاملا به اهدافش در شورای امنیت سازمان ملل میرسید و با فعالسازی مکانیسم ماشه، تحریم تسلیحاتی ایران را تمدید میکرد. در واقع این حماقت ترامپ بود که قدر قراردادی که به صورت نامتوازن به نفع او تنظیم شده بود را ندانست و با خروج از آن خود را خلع سلاح کرد. مسلما آقای روحانی نمیتواند حماقت ترامپ را به عنوان دستاورد دولت تدبیر جا بزند.
آنچه آقای روحانی در سخنرانی دیروز خود به عنوان موفقیتهای سیاسی، حقوقی و اخلاقی دولت عنوان کرد «تقریبا هیچ» است. دولتمردان یا خود متوجه این خیالبافی هستند و برای جبران بیکارنامگی تعمدا به دستاوردسازی از «هیچ» میپردازند و یا مشاوران غیرامین با تغییر محاسباتشان، آنها را به «نقطههای خیالی» دلبسته کردهاند. در هر صورت یک نکته واضح است و آن اینکه دولت 8 سال از عمر ملت را برای «فتح هیچ» به بطالت گذراند.
سیدمحمد عماد اعرابی