حکمت نظری و حکمت عملی(پرسش و پاسخ)
پرسش:
حکمت نظری و عملی چیست و چه ویژگیها و تفاوتهایی با یکدیگر دارند؟
پاسخ:
حکمت یا فلسفه را از قدیم به دو بخش تقسیم کردهاند: 1- حکمت نظری 2- حکمت عملی
تعریف حکمت نظری و عملی
1- حکمت نظری عبارت است از علم به احوال اشیا آنچنان که اشیا هستند یا خواهند بود.
2- حکمت عملی عبارت است از علم به اینکه افعال بشر(افعال اختیاری او) چگونه و به چه شکل و منوال خوب است و باید باشد و چگونه و به چه شکل منوال بد است و نباید باشد. حکمت عملی عبارت است از علم به تکالیف و وظایف انسان، یعنی چنین فرض شده که انسان یک سلسله تکالیف و وظایف دارد نه از ناحیه قانون، اعم از قانون الهی یا بشری بلکه از ناحیه خرد محض آدمی، پس کسانی که به حکمت عملی قائلند معتقدند که انسان یک سلسله تکالیف و وظایف دارد که همانا حکمتهای عملی است و عقل و خرد میتواند آنها را کشف کند.
تفاوتهای حکمت نظری و عملی
1- حکمت نظری از «هست»ها و «است»ها سخن میگوید و حکمت عملی از «باید»ها و «شاید و نباید»ها.
2- حکمت نظری از نوع جملههای خبریه است و مسائل حکمت عملی از نوع جملههای انشائیه (امر و نهی و باید و نباید) میباشد.
3- حکمت نظری منقسم است به الهیات و ریاضیات و طبیعیات و حوزه بسیار وسیعی دارد و اکثریت قریب به اتفاق علوم بشری را فرا میگیرد ولی حکمت عملی منقسم میشود به اخلاق، تدبیر منزل، تدبیر مدن یا سیاست جامعه. چنانکه میبینیم، حکمت عملی محدود است به علوم انسانی، البته آن هم نه همه علوم انسانی بلکه پارهای از آنها.
محدودیتهای حکمت عملی
حکمت عملی از جنبههای مختلف محدود است:
1- محدود است به انسان و جوامع انسانی و شامل غیرانسان نمیشود.
2- مربوط است به افعال اختیاری انسان. پس شامل کارهای غیراختیاری بدنی یا روحی که در قلمرو پزشکی و فیزیولوژی و روانشناسی است، نمیشود.
3- مربوط است به «باید»های افعال اختیاری انسان که باید چگونه باشد و چگونه نباشد. از این رو با نیروی عقل از دستگاه ادراکی و با نیروی اراده از دستگاه اجرایی سر وکار دارد، نه با خیال(از دستگاه ادراکی) و میل(از دستگاه اجرایی). از این رو بحث درباره اختیار انسان و مقدمات عمل اختیاری که چه مقدماتی رخ میدهد تا فعل اختیاری انسان صورت گیرد و یا بحث درباره ماهیت اختیار که چیست و آیا انسان مجبور است یا مختار، از حوزه حکمت عملی خارج است و مربوط است به جهانبینی، روانشناسی یا فلسفه (حکمت نظری).
4- حکمت عملی درباره همه «باید»ها و نبایدهای جزیی و فردی بحث نمیکند، بلکه درباره آن عده از «باید»ها بحث میکند که «باید»های نوعی و کلی و مطلق و انسانی است، نه «باید»های فردی و نسبی.
مراحل افعال اختیاری انسان
هر کار اختیاری که انسان میخواهد انجام دهد و یا ترک کند، یک سلسله مقدمات و مراحل نیاز دارد:
1- باید تصوری از آن فعل اختیاری در ذهن داشته باشد. (تصور فعل)
2- باید نوعی حکم و قضاوت و تصدیق در مورد مفید بودن یا مضر بودن آن پیدا شود(ارزیابی و تشخیص منافع و مضار فعل)
3- باید میل او به انجام آن کار و یا ترس او از ترک آن کار برایش پیدا شود. (طلب اراده انجام و یا ترک فعل)
4- باید نوعی حکم و قضاوت انشایی درباره آن داشته باشد که باید آن کار را بکنم، یا نباید آن را انجام دهم.
5- اراده و تصمیم قطعی و یک جهت و یکدل شدن ضرورت دارد.
هدفگذاری افعال اختیاری
هرکسی هر کاری را که انجام میدهد با خود میاندیشد که «باید» انجام دهم. حداقل این است که حکم میکند، اولی این است که انجام دهم. این بایدها و نبایدها به اعتبار مقصد و هدفی است که انسان از فعل اختیاری خود دارد. یعنی هر فعل اختیاری برای وصول به یک هدف و منظور و مقصد انجام مییابد. معنی بایدها و نبایدها این است که برای رسیدن به فلان مقصد، فلان عمل ضروری است. پس آن عمل باید انجام گیرد. یعنی اگر مقصد و هدفی در کار نباشد، باید و نبایدی هم در کار نیست. بنابراین بایدها و نبایدها در همه کارهای اختیاری انسان هست و اختصاص به کار خاصی ندارد و هر باید و نبایدی هدف و مقصد خاصی از فاعل را توجیه میکند. از این رو در افراد مختلف که دارای اهداف مختلف و متضادند، بایدها و نبایدهای متضادی به وجود میآید. اینجا است که همه بایدها و نبایدها جزیی و فردی و نسبی و موقت از کار درمیآید و چون دیدگاهها و نظرگاهها مختلف است، بایدها و نبایدها تضاد و تزاحم پیدا میکند.
البته برای افعال اختیاری انسان یک نوع بایدها و نبایدهای دیگری هم داریم که در آنها دیدگاه همه انسانها یکسان است، کلی است نه جزیی، مطلق است نه نسبی و حتی دائم است نه موقت مانند چیزهایی که ارزشهای اخلاقی، خانوادگی و اجتماعی نامیده میشود. همچون عدالت، صداقت، احسان، نوعدوستی و... به عنوان (بایدها) و ظلم و دروغ و نفعپرستی و... به عنوان (نبایدها)