تضاد عشق با عقل(پرسش و پاسخ)
پرسش:
آیا واقعاً عشق با عقل در تضاد و ناسازگار است، یا اینکه این دو میتوانند در طول هم و در یک راستا قرار بگیرند و مکمل یکدیگر باشند؟
پاسخ:
رابطه طولی عشق و عقل
اینکه ما عشق و عقل را در تضاد با یکدیگر بدانیم، ناشی از این است که ما این دو مقوله را در عرض یکدیگر بدانیم و سپس مجبور شویم یکی را انتخاب کنیم و دیگری را ترک، اما اگر این گونه تفسیر کنیم که عشق حقیقی ثمره و محصول عقل است و میان عقل و عشق رابطه علت و معلولی است نه تضاد، به عبارت دیگر عشق را در عرض عقل نبینیم که ناگزیر از انتخاب یکی از آن دو شویم و عشق را مرحلهای پس از مراحل عقلورزی و در طول آن ببینیم، بدین معنا که حقایق عالم هستی را با پای عقل باید شناخت و انتخاب کرد و در ادامه با پای عشق راه کمال را پیمود و طی طریق کرد در چنین شرایطی عشق با عقل نه تنها تضاد ندارد بلکه مکمل راه عقل و در طول عقلانیت و خردورزی قرار میگیرد نه در عرض آن، بدین جهت گفتهاند که عقل عشقآفرین است. امام علی(ع) میفرماید: «العقل رقی الی اعلی علیین» عقل باعث ترقی انسان به اعلی علیین میباشد (میزان الحکمه، ج 6، ص 397) به تعبیر دیگر انسان آمیزهای از عشق و عقل است ولی عقل در ابتدای حرکت تکاملی انسان و عشق در انتها است. «الذین امنوا اشد حبالله» کسانی که ایمان میآورند عاشق خدایند
دیدگاه فلاسفه، عرفا و حکمای عارف
برخی از عرفا اصالت را به عشق میدهند و بر این اعتقادند که عشق به معنای فنای در معشوق است و با منفعت و منطق منفعتطلبانه که راه عقل شمرده میشود، سازگار نیست. بنابراین عقل را با عشق دعوی باطل است. زیرا عقل پایبندی انسان و عشق رها شدن از این پایبندیها است. در مقابل این دو گروه حکمای عارف قرار دارند که معتقدند عقل و عشق منافی هم و در تضاد با یکدیگر نیستند و ارتباطی تنگاتنگ و طولی با یکدیگر دارند و انسان برای رسیدن به مقصود نهایی و لقاءالله و قرب الهی به هر دو منبع نیازمند است.
وجه تمایز عقل و عشق
عشق آن چنان سرکش و نیرومند است که هرجا راه پیدا کند به حکومت و سلطه عقل خاتمه میدهد. عقل نیرویی است که به قانون فرمان میدهد و عشق به اصطلاح تمایل به آنارشی دارد و پایبند هیچ رسم و قانونی نیست. عشق نیرویی انقلابی، انضباط ناپذیر و آزادی طلب است. لذا سیستمهایی که اساس خود را برپایه عقل گذاشتهاند، نمیتوانند عشق را تجویز کنند. عشق از جمله اموری است که قابل توصیه و تجوز نیست. آنچه در مورد عشق قابل توصیه است این است که اگر برحسب تصادف، به علل غیراختیاری عشق پیش آید، شخص چگونه باید عمل کند تا حداکثر استفاده را ببرد و از آثار مخرب آن مصون بماند.
عشق شهوانی اخلاقی و مقدس
ازدواج در اسلام با اینکه یک امر شهوانی است، اما جنبه اخلاقی و مقدس دارد و محبوبترین بنا نزد خدای متعال است. در میان غرایز شهوانی انسان، هر غریزهای که اشباع شود، اشباع آن تأثیری در معنویت انسان ندارد جز غریزه جنسی. لذا ازدواج از نظر اسلام سنت و مستحب موکد تعبیر شده است. یکی از علل آن، این است که ازدواج اولین قدمی است که انسان از خودپرستی و خوددوستی به سوی غیردوستی برمیدارد. تا قبل از ازدواج فقط یک «من» وجود داشت و همه چیز برای«من» بود. اولین مرحلهای که این حصار شکسته میشود، یعنی یک موجود دیگری در کنار این «من» قرار میگیرد و برای او معنا پیدا میکند. کار میکند، زحمت میکشد، خدمت میکند و نه برای من، بلکه برای «او» در ازدواج است. بعد که دارای فرزند میشود. دیگر «او»، «اوها» میشود، و اینها قدمهای اولی است که انسان از حالت منیت و خودخواهی خارج میشود، و به سوی غیردوستی میرود و او هم مورد توجهاش قرار میگیرد. تجربه نشان داده است افرادی که در تمام عمر به خاطر هدفهای معنوی مجرد زندگی کرده و نخواستهاند زن و بچه داشته باشند که مانع رسیدن آنها به معنویات شود، در همه آنها یک نوع نقص ولو به صورت یک خامی وجود داشته است، و این نشان میدهد که یک پختگی هست که این پختگی جز در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده پیدا نمیشود. این را فقط باید از همین راه به دست آورد.