ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع):
انواع خدمات محدّثان درباری برای معاویه(1)
نقش ابوهریرهها چیست؟ وظیفه آنها چیست؟ اگر بخواهم خلاصه مطلب را بگویم، باید عرض کنم که وظیفه آنها این است که وضع را و زمینه جامعه را آنچنان آماده کنند که معاویه بتواند بهآسانى و با خاطر جمع بر این مردم حکومت کند. البتّه این کار از راههایی انجام میگیرد: آیات قرآن را عوضى معنا کنند از قول پیغمبر(صلّیالهعلیهوآله). روایاتى از قول پیغمبر(صلّیالهعلیهوآله) جعل کنند در فضیلت معاویه و پدر معاویه و دودمان بنىامیّه؛ از این قبیل روایات داریم _ حالا اگر از آقایان کسانى کم و بیش با روایات، انسی داشته باشید و بنده اشاره کنم، شاید چند تا روایت در ذهنتان نقش ببندد؛ که نمیخواهم آنها را بگویم. _ یا از شیوههاى غیرمستقیم استفاده کنند. به نظر من این شیوههاى غیرمستقیم خیلى جالبتر هم واقع میشود.
به این یکى دو تا روایت توجّه کنید؛ اینها مال ابوهریرهها و امثال آنهاست. نمونهگیری میخواهد. لازم است شما این سبک روایات را بدانید _ که این یک مستوره و نمونهای است _ وقتیکه شناختید، روایتهای مشابه را هم میشناسید. «إنّ رجلاً لقی کعب الأحبار»؛1 کعبالأحبار رسید به یک آدمى _ مثلاً یک اسبسوارى در بیابان _ «فسأله کعب: ممّن هو؟»؛ گفت: «شما اهل کجایید؟» «قال: من اهل الشّام.» آن شخص گفت: «من از مردم شامم.» تا گفت از مردم شامم، کعبالأحبار گفت:هان! «لعلّک من الجند الّذین یدخل الجنّة منهم سبعون الفاً بغیر حساب و لا عذاب»؛ گمان میکنم تو از آن لشکرى هستى که در روز قیامت هفتاد هزارشان بدون حساب وارد بهشت میشوند. کعبالأحبار با خودش احتمال میدهد که شاید آن شخص از سپاهیان معاویه یا از نزدیکان معاویه باشد و خبر این حدیث را به معاویه برساند و معاویه بفهمد که کعبالأحبار مأموریّت خود را بهطور کامل، در همهجا و در همه آفاق انجام میدهد. مردک گیج شد: اینها کدام سپاهیانى هستند که هفتاد هزارشان در روز قیامت بىحساب و کتاب وارد بهشت میشوند؟ خب، اگر مسلمانِ واقعى بود، باید میفهمید که در روز قیامت حسابوکتاب هست، براى انبیا هم هست؛ اصلاً بىحساب وارد بهشت شدن معنى ندارد. دین همهاش حساب است و آخرت سراسر حساب است؛ چگونه بىحساب وارد بهشت میشوند؟ امّا خب اهل شام بود و اهل شام خیلى از این بالاتر بودند که این چیزها را بفهمند! آن شخص سؤال کرد: «و من هم؟»؛ «اینها چه کسانیاند که روز قیامت هفتاد هزارشان بىحساب وارد بهشت میشوند؟» «قال: اهل الحمص.»؛ کعبالأحبار گفت: «مردم حمص اینجوریاند.» «قال: لست منهم»؛ آن شخص گفت: «نه، متأسّفانه من از اهل حمص نیستم.»2 «قال: فلعلّک من الجند الّذین ینظر الله الیهم کلّ یوم مرّتین.»؛ کعبالأحبار گفت: «شاید تو از آن کسانى هستى که خدا روزى دو بار به اینها نظر رحمت میکند.» آن شخص گفت: «آنها چه کسانیاند؟» پاسخ شنید: «اهل فلسطین.»؛ «مردم فلسطین.» البتّه نه اهل فلسطین امروز _ اهل واقعى فلسطینِ امروز دائماً مورد نظر رأفت و رحمت خدا هستند _ اهل فلسطینِ آن روزگار که لشکر شام بودند و یک صفى بودند که آن روز معاویه از آنها استفاده میکرد و جزو سپاهیان معاویه بودند. این یک نمونهاى از یک حدیث.
یک حدیث دیگر؛ راوى این حدیث، عمروعاص است.3 شما میخندید که عمروعاص حدیث روایت کند؟ عمروعاص جزو صحابه پیغمبر(صلّیالهعلیهوآله) است. مردمِ آن روزگار از کجا میفهمیدند که عمروعاص حدیثش دروغین است؟ امّا چون شما امروز چهره واقعی عمروعاص را شناختهاید و وضع عمروعاص را میدانید، از اینکه او حدیثى نقل کند، تعجّب میکنید؛ لیکن نه، عمروعاص علاوهبر اینکه راوى حدیث بود، در کشور مصر اوّل امام جماعت بود؛ مردم به عمروعاص اقتدا میکردند، پشت سر او نماز میخواندند، در قضاوتها به او مراجعه میکردند، در کارها حکمیّت او را معتبر میشمردند، قرآن را از او میخواستند؛ و خب البتّه در رأس حکومت و در دستگاه معاویه، مهرهاى در شطرنجِ بازى ظلم و بغی و عدوان علیه عدل علىّبن ابىطالب(علیهالسّلام) بود. روایت این است: «انّه سمع عن النّبیّ»؛ خودم شنیدم از پیغمبر(صلّیالهعلیهوآله). «یقول: آل ابىطالب لیسوا لى بأولیاء»؛4 آل ابىطالب جزو بستگان من نیستند، جزو نزدیکان من و پیوستگان به من نیستند. در اینجا «ولى» بهمعنای دوست نیست؛ بلکه یعنى پیوسته، همسطح، همجبهه. آل ابىطالب جزو همفکرهاى من محسوب نمیشوند.
پانوشتها:
۱- دراسات فی الحدیث و المحدّثین، الحسنی،هاشم معروف، ج1، ص92، به نقل از تاریخ مدینة دمشق، ابنعساکر، ج1، ص275
۲- از آنجا که معظّمله این روایت دروغین را از کتابهاشم معروف الحسنی نقل میفرمایند و الحسنی نیز آن را نقل به مضمون کرده است، در اینجا اصل روایت از منبع اصلی نقل شده است و این قسمت نیز از آنجا استخراج شده است: قال: «فلعلّک من الجند الذین یعرفون فی الجنة بالثیاب الخُضر.» کعبالأحبار گفت: «شاید تو از کسانی هستی که در بهشت با لباسهای سبزرنگ شناخته میشوند.» قال: «و من هم؟» آن شخص گفت: «آنها چه کسانیاند؟» قال: «اهل دمشق.» کعبالأحبار گفت: «اهل دمشق.» قال: «لست منهم.» گفت: «من از اهل دمشق نیستم.» قال: «فلعلّک من الجند الذین هم تحت ظلّ عرش الرحمن.» کعب گفت: «شاید تو از کسانی هستی که زیر سایه عرش خدا هستند.» قال: «و من هم؟» آن شخص گفت: «آنها که هستند؟» قال: «اهل اردن.» گفت: «اهل اردن.» قال: «لست منهم.» گفت: «من اهل اردن نیستم.»
۳- خنده حضار.
۴- مقدّمة فتحالباری، ابنحجر عسقلانی، ص329؛ شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید، ج4، ص64؛ بحارالانوار، علّامه محمّدباقر مجلسی، ج30، ص400