بماند بقیهاش... (به جای گفت و شنود)
امروز هم که با سومین روز شهادت مولای مظلوم و بزرگوارمان حضرت ابا عبداللهالحسین و یاران باوفا و بینظیرش همزمان است، ستون طنز گفتوشنود را به یاد آن عزیزان، متفاوت با همیشه مینگاریم و سرودهای زیبا و غمگنانه از شاعر متعهد کشورمان آقای محمد رسولی اختصاص میدهیم.
کوتاه کن کلام... بماند بقيهاش...
مرده است احترام... بماند بقيهاش
از تيرهاي حرمله يک تير مانده بود
آن هم نشد حرام... بماند بقيهاش
هر کس که زخمي از علي و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام... بماند بقيهاش
شمشيرها تمام شد و نيزهها تمام
شد سنگها تمام... بماند بقيهاش
گويا هنوز باور زينب نميشود
بر سينه امام؟... بماند بقيهاش
پيراهني که فاطمه با گريه دوخته
... در بين ازدحام... بماند بقيهاش
راحت شد از حسين همين که خيالشان
شد نوبت خيام.... بماند بقيهاش
رو کرد در مدينه که يا ايّها الرسول
يا فاطمه! سلام... بماند بقيهاش
از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش
خون علیالدوام... بماند بقيهاش
سر رفت، آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پيکر امام... بماند بقيهاش
بر خاک خفتهاي و مرا ميبرد عدو
من ميروم به شام... بماند بقيهاش
دلواپسم براي سرت روي نيزهها
از سنگ پشتبام... بماند بقيهاش
دلواپسي براي من و بهر دخترت
در مجلس حرام... بماند بقيهاش
حالا قرار هست کجاها رود سرش
از کوفه تا به شام... بماند بقيهاش
تنها اشارهاي کنم و رد شوم از آن
از روي پشتبام... بماند بقيهاش
قصه به «سر» رسيده و تازه شروع شد
... شعرم نشد تمام... بماند بقيهاش