تاریخ شفاهی انقلاب به روایت مرحوم حاج حبیبالله عسکراولادی-شبشکنان-39
فتوای اعدام انقلابی منصور را چه کسی صادر کرد؟
تهیه اسلحه برای بخش مخفی هیئتهای موتلفه از سه طریق صورت میگرفت. یکی از طریق شهید عراقی و دیگری شهیداندرزگو که یکی از اصلیترین اتهامات وی در پرونده ساواک، تهیه سلاح و مهمات بود. سومین مسیر تامین سلاح هم از سوی همین آقایان حاج حیدری و کلافچی بود که از خوزستان تهیه میکردند.
مجوز شرعی «مبارزه حاد»
شهید صادق امانی به عنوان مغز متفکر این گروه، بسیار متشرع و دقیق بود. سایر اعضای گروه مخفی هم مثل ایشان بودند و بدون داشتن حجت شرعی برای انجام کاری، آن را آغاز نمیکردند. برای اعدام انقلابی حسنعلی منصور در مرحله اول آیتالله انواری را نزد حضرت امام واسطه قرارداده و از ایشان کسب تکلیف کردند. البته عبارتی را که حضرت امام به آیتالله انواری فرموده بودند من به خاطر ندارم، ولی آیتالله انواری گفتند که ایشان موافقت نکردند.
بعد از ایشان، من به واسطه اینکه نماینده دریافت وجوهات امام بودم و نیز رابط هیئتهای موتلفه با ایشان بودم، شهید صادق امانی از من خواستند که از امام بخواهید که در این باره ما را کمک کنند. من خدمت امام رفتم و عرض کردم برادرانی هستند و آمادگی چنین اقداماتی را دارند. امام فرمودند: چه شخصی را میخواهند بزنند؟ من گفتم هر کسی که از این خائنین باشد. امام فرمودند: «غیر خودش (شاه) مصلحت نیست» و بعد توضیح دادند که اگر کسی از درجات بعدی (حتی نخستوزیر) کشته شود، اینها سعی میکنند این را به وسیلهای برای سرکوب مبارزان تبدیل کرده و تمام کارهای خراب خودشان را گردن وی بیندازند و یکی خشنتر از او را بیاورند.
بعد از گذشت مدتی، این گروه توسط برادرانی به مرحوم آیتالله میلانی که در آن روز حوزه علمیه مشهد مقدس را اداره میفرمودند، مراجعه کردند. ایشان هم در مرحله اول چیزی مشابه نظر امام را فرموده بودند. شهید صادق امانی در یک فرصتی به من گفتند شما که میگویید امام فتوا نمیدهند، اگر میتوانید با ایشان در میان بگذارید که نهیشان را بردارند. من رفتم و به خدمت شخص امام عرض کردم که برادران دلسوزی هستند و میخواهند در این زمینه فعالیتی داشته باشند. اینها فتوا یا فتواهایی به دست آوردهاند، منتها نهی شما مانع آنها است.
امام کمی بر آشفتند و به من فرمودند: شما به کار اینها چه کار دارید؟ قرار نیست شما در این کارها باشید. شما کارهای خودت را بکن و کاری به کار اینها نداشته باش. اگر وظایفی دارند وظایفشان را انجام میدهند. با این تشر حضرت امام من عذرخواهی کردم، چون قبلا هم تذکر داده بودند.
من برگشتم و به شهید صادق امانی در جمعشان عرض کردم کل مطلبی که امام به من گفتند این است که من را از اینکه در این رابطه باشم نهی کردند و فرمودند: شما چه کار به کار اینها داری؟ اگر وظیفهای دارند خودشان انجام میدهند. شهید صادق امانی از این سخن برداشتن منع را استفاده کرد و گفت اینکه میگویند شما چه کار به کارشان داری یعنی غیر مستقیم به ما میگویند که اگر فتوایی دارید بروید و به آن عمل کنید.
البته یک مشابه هم داشت که بد نیست عرض بکنم. روز عاشورا که در تهران راهپیمایی بزرگی داشتیم (دو روز قبل از پانزده خرداد 1342) من ساعت سه بعد از ظهر به قم رسیدم تا گزارشی از راهپیمایی تهران و به تعبیر آن روز «دسته بزرگ» را سریع خدمت حضرت امام عرض کنم. در آنجا چند نفر از طلاب که در شهرستانها بودند و شب عاشورا آنها را از منبر منع کرده بودند، آمده بودند و هر کدام گزارشی میدادند. یکی از آنها خدمت امام عرض کرد که برادرانی هستندکه میتوانند شر بعضی از اینها(عوامل رژیم) را بکنند، نظر شما چیست؟
حضرت امام فرمودند که کسی از مرحوم شیخ (شیخ عبدالکریم حائری، موسس حوزه علمیه قم) پرسید که اگر کسی به ائمه بخصوص به صدیقه طاهره(س) اهانت کند، آیا میشود او را از پا در آورد؟ سپس امام فرمودند: این کس که سؤال میکند اهل عمل نیست. اگر اهل عمل بود انجام میداد و بعد مسئله را میپرسید. این یک سابقه در ذهن اینها بود که امر و نهی امام ویژگیهایی دارد و با همین تعبیری که فرمودند شما چه کار به کار اینها دارید و شما وظایف دیگری دارید، نهی را برداشتهاند.
گفتنی است در این موضوع از چند نفر از فقها درجه دوم مثل مرحوم حاج شیخ جواد فومنی فتوا داشتیم. به هرحال در سطوحی از فقهای قم و تهران فتوا داشتند اما مانعشان منع امام بود و اینکه فرموده بودند مصلحت نیست درباره غیر خودش (خود شاه) کاری انجام بشود، تصور کردند این منع هم توسط فرمایش امام به بنده برداشته شده است و شروع کردند به گرفتن فتاوی صریحتر و با اطمینان کامل به کار خودشان ادامه دادند.