تاریخ شفاهی انقلاب به روایت مرحوم حاج حبیبالله عسکراولادی - شبشکنان
آغاز هجرت پانزده ساله
دوباره به تهران برگشتیم و همراه افرادی از جمله شهید عراقی خدمت آقای فلسفی رفتیم. اصل شایعه و تابلو نصب شده در محل و اینکه اعلام شده که شما یک دهه در آنجا صحبت خواهید کرد را بیان کردیم و گفتیم که این نگرانی ما را به محضر «آقا» کشاند.
آقای فلسفی پرسید: آقا چه گفتند؟ گفتیم: آقا گفتند آقای فلسفی هوشیار است. ایشان متوجه است، به خود ایشان مراجعه کنید. آقای فلسفی پس از استقبال از فرمایش امام گفت: بله، برای یک دهه از من دعوت کردهاند و من قول دادهام. حالا آمدهاند و میگویند که مکان سخنرانی همان مکان در نظر گرفته شده برای دارالتبلیغ است. من هم مصمم هستم که 9 شب مطلقا راجع به این موضوع صحبت نکنم و در شب آخر به صورت حساب شده راجع به آن صحبت میکنم. شما اگر شبهای دیگر را نمیتوانید بیایید، شب آخر بیایید.
همین اتفاق افتاد. بعضی از ما برخی از شبها رفتند و ما شب آخر رفتیم تا ببینیم آقای فلسفی راجع به تاسیس دارالتبلیغ در این جا چه میگوید. آقای فلسفی در صحبتش گفت: «اینجا مسجدی در حال احداث است و بنای آن گذاشته شده است. آنجا شبستان مسجد است، آنجا ایوان مسجد است، آنجا آبریزگاه مسجد است» و بعد گفت: «این میدان وسیع هم پارکینگ مسجد است»! بعد دعا کرد و از منبر پایین آمد. آنها به اطراف آقای فلسفی ریختند که شما قرار بود درباره دارالتبلیغ صحبت کنید، در مقابل آقای فلسفی گفت: وقتی من دعوت شدم صحبتی از دارالتبلیغ نبود. وقتی ماجرا را خدمت امام منعکس کردیم، فرمودند: نگفتم که ایشان هوشیار و متوجه است؟
این کوششی که آقای شریعتمداری راجع به ابتکاراتی در حوزه در ذهنش، زیر پرچم دارالتبلیغ، داشتند هیچ کدام برای حوزه مورد تردید نبود؛ مثلا اینکه دروس طلابی که برای تبلیغ آماده میشوند متمایز شود، زمان کوتاهتری برای مجهز شدن آنان در نظر گرفته شود، زبانهای زنده دنیا را آموزش ببینند، علوم جدید را بدانند و تجهیزشان به علوم اسلامی متناسب با نیازهای تبلیغیشان باشد. اما انگیزهای که حوزه و مراجع تقلید را به مقابله با نام دارالتبلیغ واداشته بود (عدهای این مقابله را تخریب مرجعیت آقای شریعتمداری تصور میکردند) ارتباط مرجعیت با رژیم شاه در کار تاسیسی و سامان حوزه بود.
حضرت امام تا آنجا که میسر بود و با ارائه این راه که مدرسه عالی شریعتمداری زیر سایه حوزه علمیه تشکیل شود، سعی کردند خواستههای مراجع و بزرگان را پایین بیاورند تا بلکه تفاهمی در این باره صورت بگیرد. وقتی که این تفاهم به وسیله دفتر آقای شریعتمداری به هم خورد و بیانیه دارالتبلیغ را مجددا منتشر و مقدمات تاسیس را فراهم کردند، حوزه علمیه قم و مراجع به خصوص امام موضع گرفتند.
تصویب مصونیت قضائی
مستشاران آمریکایی
آمریکاییها برای اینکه بتوانند به صورت فعالتری جنبههای امنیتی، انتظامی و نظامی را در کشور مستشاری کنند، برای مستشاران خود درخواست مصونیت قضائی کردند. این درخواست به صورت محرمانه در دستگاههای قانونگذاری چرخید. در مهرماه از درون مجلس شورای ملی از سه طریق صورت جلسه مجلس برای امام خمینی ارسال شد که یکی از آنها ازطریق جمع موتلفه بود.
حضرت امام روز چهارم آبان در منزلشان سخنرانی فرمودند. چند مرجع تقلید هم با قرار قبلی همان روز در منازلشان فرمایشاتی داشتند. همچنین از آن تاریخ هر شب یکی از فضلا در مسجد امام قم برای تبیین موضوع برنامههایی داشتند؛ از جمله آیتالله محمد یزدی بیش از یک شب در آنجا سخنرانی داشتند و افشاگریهایی درباره این لایحه که شبه کاپیتولاسیون و اعطای مصونیت قضائی به مستشاران آمریکا بود صورت گرفت.
اما صریحترین مطالب را حضرت امام در سخنرانیشان بیان فرمودند. روزی برای این سخنرانی انتخاب شده بود که رژیم نمیتوانست قم را کنترل کند، زیرا روز تولد محمدرضای خائن بود و تمام نیروهای امنیتی برای حفظ او و برنامههایش به مرکز کشور دعوت شده بودند. از طرفی روز تولد صدیقه طاهره(س) بود و مردم طبعا در این روز توجه ویژهای به زیارت حضرت معصومه(س) داشتند. در چنین روزی امام و چند تن از مراجع سخنرانی فرمودند. حیطه پخش این سخنرانی نسبتاً محدود به نظر میرسید، لذا شهدای موتلفه اسلامی از امام خواستند اجازه بدهند آن را پیاده و به صورت مکتوب پخش کنند. حضرت ایشان پس از پیاده شدن نوار، متن را مقداری تصحیح فرمودند و در شب نهم آبان در کشور به خصوص در شهر تهران به صورت بسیار حساب شدهای توزیع شد.
درسی که شاه از15خرداد گرفته بود
صبح روز نهم آبان پس از پخش متن مکتوب سخنرانی حضرت امام، رژیم شاه دچار سرگیجه شده بود که قدرت مرجع تقلید در چه حدی است که در یک شب میتواند چنین تبلیغ گستردهای در سراسر کشور داشته باشد و این خطرناک است. لذا در روزهای دهم، یازدهم و دوازدهم برنامهریزیهایی کردند تا تمام آنچه را در 15خرداد به ضررشان شده بود حذف کنند؛ یعنی اگر در جریان 15خرداد علاوهبر بازداشت امام تعدادی از بزرگان را در تهران و مراکز استانها نیز دستگیر کردند و صبح 15خرداد با خشونت در مقابل مردم ایستادند و مردم را به رگبار بستند، این بار برنامه این شد که فقط شخص امام دستگیر شود. به زندان هم نرود، بلکه از قم به فرودگاه مهرآباد اعزام شود و از فرودگاه مهرآباد به ترکیه تبعید شود.
نیروهای فراوانی را در محیطهای فعالیت اطراف حوزههای علمیه و به خصوص بازار تهران از پشتبام و درونسراها و انبارها مستقر کردند. رؤسای اتحادیههای صنفی را نیز شبانه خواستند و اینها صبح در بازار قدم میزدند، هرکس میآمد در مغازه را باز میکرد، دیگر اجازه بستن به او نمیدادند. چند حرکت برای اعتصاب انجام شد ولی همین که حرکت برای تعطیل بازار میشد، از پشت سر مامورین رؤسای اتحادیهها را در اختیار داشتند که صاحبان مغازه را میشناختند و وادار میکردند تا مغازهشان را باز کنند.
امام از فرودگاه با فرزندشان آیتالله مصطفی خمینی تماسهایی گرفتند و نیازهایی را که برای سفر احتمال میدادند، گرفتند و قبل از اینکه کسی مطلع بشود هواپیما از آنجا به سمت ترکیه پرواز کرد.