شاه، سرگردان میان منافع ملی و زیبایی خانم مارکوس!
سیدروح الله امینآبادی
«منافع ملی» کلمه محوری در علم سیاست و «روابط بینالملل» محسوب میشود، بر این اساس هر کشور و دولتی سیاست خارجی خود را بر اساس منافع ملی خود تنظیم میکند و یا باید چنین کند، آنچه که رسانههای وابسته به جریان سلطنتطلب و یا معاندین با انقلاب همواره بر روی آن تبلیغ کرده و میکنند آن است که تصمیمات در سیاست خارجی ایران ایدئولوژی محور بوده و ارتباطی با «منافع ملی» کشور ندارد.
برای این مدعا تاکنون حتی یک مثال قابل راستی آزمایی مطرح نشده است، گزارهها همه کلی و جنبه ژورنالیستی دارند و به عنوان نمونه گفته میشود حمایت ایران از فلسطین، سوریه، لبنان و هزینه کردن در این نقاط ارتباطی با منافع ملی ایران نداشته و تصمیماتی ایدئولوژیک محسوب میشود.
در پاسخ به این مدعا پاسخهای فراوانی داده شده است، نخست آنکه یک کشور زنده و مقتدر در اقصی نقاط جهان منافعی داشته و نمیتواند نسبت به این منافع ساکت باشد، منافع ملی همیشه اقتصادی نبوده و هر از گاهی ناظر بر دفع خطر در فراسوی مرزها است، آمریکا از هزاران کیلومتر دورتر به خلیجفارس آمده و کشورهایی را اشغال و میلیونها نفر را کشته، مجروح و یا به اسارت گرفته است و با این وجود نسبت به حضور ایران در سوریه برای مبارزه با تروریستهای مورد حمایت آمریکا و یا حمایت از فلسطین در مقابلاشغالگری رژیم صهیونیستی را بر نمیتابد.
در این نوشتار در پی آن نیستیم که نشان دهیم حضور مقتدرانه ایران در فراسوی مرزها برای مقابله با خطراتی که ایران را تهدید میکند چه منافعی دارد و چرا دشمنان این حضور را بر نمیتابند روی سخن اینجا است افراد و جریانهایی این سخنان را میگویند و سیاست خارجی جمهوری اسلامی را مورد حمله قرار میدهند که در دوره پهلوی «منافع ملی» را بازیچه هوی و هوس و شهوات نفسانی خود ساخته بودند.
میهمان زیبارویی که میخواست نفت ایران را تصاحب کند!
«اسدالله علم» نخستوزیر و وزیر دربار پهلوی در خاطرات 23 آذر 1352 خود مینویسد: «پیش از شرفیابی من، شاه خانم مارکوس، همسر رئیسجمهور فیلیپین را که توقف کوتاهی در تهران کرده است، به حضور پذیرفت. شاه گفت، «خانم مارکوس به شدت دلش میخواهد نفت ما را به چنگ آورد، در عوض اجاره 50 ساله زمینهایی را پیشنهاد میکند که ما میتوانیم در آنجا برنج بکاریم و گله پرورش دهیم. علاوهبر آن، به رغم کمبود بینالمللی سیمان، آنها میتوانند دو میلیون تن سیمان فوراً در اختیار ما بگذارند.» من نظر دادم که خانم مارکوس بسیار زیباست و بنابراین تقاضایش درخور توجه است، حتی بدون جذابیت اضافی زمین و سیمان، شاه پاسخ داد، «بله، ولی دارد پیر میشود.»» (1)
این نمونه خاص به خوبی نشان میدهد که «سیاست خارجی» پهلوی چگونه بوده و تصمیمات در مرکز به چه شیوهای در تعامل با دنیا گرفته میشد، کسانی نسبت به ایدئولوژیک محور بودن سیاست خارجی جمهوری اسلامی انتقاد میکنند که خود تصمیماتشان نه بر اساس «منافع ملی» که بر اساس هوی و هوس شخصی بوده است، «اسدالله علم» به یک لبخند همسر رئیسجمهور فیلیپین میخواسته نه سمرقند و بخارا که نفت ایران را پیشکش کند!
آنچه از خاطرات اسدالله علم ذکر شد را با مقاله اخیر یکی از دیپلماتهای دوره پهلوی در «بی بیسی» مقایسه و منطبق کنید تا اوج وقاحت در تطهیر و بزک پهلوی را ببینید، این عضو دستگاه دیپلماسی دوره پهلوی در بیبی سی مینویسد : «مقام و منزلت ایران و ایرانی و پرستیژ غیرقابل انکار ایران در منطقه و عرصه بینالمللی در سالهای قبل از انقلاب و به ویژه در مقایسه با سالهای بعد از آن، شاید به تنهایی بهترین نمودار از سیاست خارجی و دیپلماتیک ایران در آن زمان باشد که حداقل در ۱۵ سال قبل از انقلاب اسلامی زیر نظر مستقیم محمدرضا شاه طرح و پیاده میشد.»
بی بیسی در نوشتار دیگری با عنوان « انقلاب و سیاستخارجی؛ ایران در سال ۵۷ کجای جهان بود و حالا کجاست؟» تلاش کرده است تا نشان دهد آنچه پس از انقلاب اسلامی در ایران رخ داد جایگاه کشور را در عرصه بینالمللی کاهش داده و از قدرت کشور فروکاسته است و به عبارت بهتر و صریحتر بایستی به آن دوره درخشان رجعتی دوباره کرد، دورهای که به یک لبخند همسر رئیسجمهور فیلیپین نفت کشور هبه میشد و از دست میرفت!
پی نوشت:
اسدالله علم، گفتوگوهای من با شاه (خاطرات محرمانه امیر اسدالله علم)، ج2، تهران، طرح نو، چاپ اول، بهار 1371، ص545.