قاچاق دارو در ناصر خسرو و کتاب در خیابان انقلاب
علیرضا چخماقی
چاپ غیرقانونی و به تعبیری قاچاق تعدادی از کتابها (اعم از مجاز و غیرمجاز)، که در سالهای اخیر، گسترش و رواج بیشتری یافته، از جمله معضلاتی است که میبایستی خیلی زودتر از اینها، مد نظر و چارهجویی قرار میگرفت تا چنین دامنگستر و آسیبرسان نشود و هوای راکد و عفن آن، فضای کتاب و کتابخوانی را نیالاید و فرهنگ جامعه را مسموم نسازد.
در میان انواع قاچاقها، قاچاق کتاب، البته پدیدۀ سؤال برانگیزی است که مفهوم دقیق آن را شاید خیلیها خوب متوجه نباشند؛ برای رفع شبهه از کسانی که از خود میپرسند «قاچاق کتاب دیگر چه صیغهای است؟! ...» مختصر و مفید باید گفت «کتاب قاچاق» آن دسته از کتابهایی هستند که بخش عمدۀ آنها، در پیاده رو خیابانها عرضه میشوند و بیشترشان هم، تکثیر غیرقانونی کتابهای فاقد مجوزند که در چاپخانههای داخل یا خارج از کشور، صورت میگیرد؛ این گونه کتابها، سوای محتوای غالبا نامناسب و سطح پایینشان، درعین حال کیفیت نامطلوبی از نظر چاپ دارند و با ادعای کمیاب و نایاب بودن، با قیمت بالایی به فروش میرسند و البته اگر نگوییم همه، اما بیشتر خریداران چنین کتابهایی، از سطح فرهنگ پایینی برخوردارند و معمولا اهل مطالعۀ جدی هم نیستند.
بدیهی است برای از بین بردن چنین لکۀ ننگی از دامن فرهنگ و ادبیات، یعنی تکثیر و فروش کتابهایی که بیشترشان زبانحال دلهای مریض و اغراض شوم نشردهندگان و تجارتپیشگی توزیعکنندگان است و خوبترینشان هم دزدی از نویسندگان و ناشرین و کپی کتابهای موجود در کتابفروشیها، متولیان امر باید از راههای ممکن و مؤثر، وارد عمل شوند و در اقدامی جدی، همچنان که داروفروشان خیابان ناصرخسرو را به عنوان بازیکنندگان با جان مردم، قابل تعقیب میدانند، بساط این قاچاقفروشان کتاب را هم به مثابۀ آسیبزنندگان به فرهنگ و افکار عمومی از میان برچینند.
در این میان اما، نویسندگان و مترجمان و ناشران و البته کتابخوانان، نظریات متفاوت و راه حلهای گاه متضادی برای مبارزه با قاچاقچیان کتاب ارائه میدهند که آگاهی از این نظریات متفرق، اگرنه جامع و چارۀ درد است، اما میتواند جالب توجه باشد. آقای اسدالله امرایی نویسنده و مترجم در مصاحبه با خبرگزاری ایسنا میگوید: «... به هرکسی که از راه رسیده است، امتیاز نشر دادهاند. طبعا برخی از اینها صلاحیت ندارند. میشود جلو اینها را گرفت و یا فعالیتشان را محدود کرد؛ وقتی میبینید کتاب چاپ نمیکنند، مجوزشان را باطل کنید. ۱۷ هزار ناشر داریم که هر کدام سهمیه کاغذ میگیرد، کاغذ میفروشد و خیلی کارهای دیگر. متأسفانه قانون در این موارد یا ساکت است و یا خلأ دارد.»
ایشان ضمن دعوت از مردم برای نخریدن کتابهای قاچاق که معمولا توسط دستفروشان روبروی دانشگاه تهران عرضه میشود و ارائۀ چند راه حل دیگر، در آخرین پیشنهاد خود، برخورد فیزیکی(!) با کتابفروشان سطح پیادهروها را مطرح میکند و میگوید: «برخورد فیزیکی با کسانی که کتاب قاچاق میفروشند میتواند موثر باشد، اینکه به آنها بگویند حق ندارند نصف پیادهرو را بگیرند تا کتاب بفروشند. مأموران انضباط شهری که جلو بساطیها را میگیرند میتوانند جلو اینها را هم بگیرند.»
البته عملی کردن پیشنهاد آقای امرایی، وقتی میتواند مفید و مؤثر واقع شود که قبل از اجرای آن، با جماعت شبه روشنفکر و چهرههای هنری، ورزشی و صد البته عدهای از مجلسیان و امثال بی.بی.سی هماهنگی به عمل آید که استثنائا، این یک فقره «برخورد فیزیکی» مد نظر جناب امرایی را بیخیال شوند و آن را ندیده بگیرند وگرنه باز هم بهانه و دستاویزی خواهد شد برای اظهار فضل، غوغاپیشهگان همیشگی ... و البته ضروری است که نظر سردبیر محترم روزنامۀ شرق هم به لزوم برخورد فیزیکی جلب شود، چرا که ایشان در روزنامهشان، از حقوق مسلم کتابفروشان سطح پیادهروها، که کتابهای مبتذل خود را به عنوان کتابهای بدون سانسور و کمیاب و نایاب، به بهای گزاف قالب خریداران ناآشنا میکنند، دفاع کردهاند.