حرف تازه انبیاء(خوان حکمت)
انبيا آمدند يك حرف جديد آوردند؛ حرفي كه در دسترس معرفت تجربي و حسّي نيست. ادّعاي خدا و انبياي الهي به دستور خدا اين بود كه ما يك حرف جديد آورديم. اين چهار جمله را شما شايد چهارصد بار شنيدهايد كه انبيا براي اين كارها آمدند؛ يكي (يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ) است، يكي (الْحِكْمَهًْ) است و يكي (يُزَكِّيهِمْ)[1] است، اينها را مكرّر شنيديد. آن جمله چهارم را هم باز مكرّر شنيدهايد كه ازحرفهاي جديد انبياست، فرمود: (وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ)؛[2] يعني سلسله انبيا، مخصوصاً حضرت ختمي نبوت(عليهمالسلام) چيزهايي را به جوامع بشري ياد ميدهند كه اينها نه تنها نميدانند، نميتوانند ياد بگيرند جز با وحی. تعبير قرآن اين نيست كه «و يعلّمكم ما لا تعلمون» تعبير اين است كه (وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ)؛ يعني شما آن نيستيد كه بدون وحي ياد بگيريد، چه اينكه خداي سبحان به وجود مبارك رسول گرامي هم فرمود: (وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ)[3] نه «ما لم تعلم»، آن بخشهايي كه (عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ)[4] بخشهاي مياني است، اما آن بخشهاي نهايي اين است كه ما حرفهايي به شما ياد داديم كه اين حرفها در هيچجا نوشته نيست و از هيچ كسي هم نشنيديد، يعني ما حرف نو آورديم. آن حرف نو را در مراحل گوناگون به ما نشان دادند؛ يكي از آن بخشها كه حرف نو است اين است که فرمود شما تا حال شنيدهايد كه «مَن فَقَدَ حسّاً فَقَدْ فَقَدَ علماً»[5] اين را بشر خودش ميفهمد؛ يعني اگر كسي حسّي از حواسّ ظاهري را از دست داد، علمِ حاصل از آن حس را نميتواند به دست بياورد؛ اگر كسي كَر بود اين از فنّ آهنشناسي و موسيقي و صداشناسي و اينها محروم است، اين حس براي تشخيص آهنگها و مانند آن است؛ اگر كسي كور بود توان تشخيص رنگها و علم مناظر و مرايا را از دست خواهد داد: «مَن فَقَدَ حسّاً فَقَدْ فَقَدَ علماً»، اين يك قاعده معرفتشناسي است كه حداقل چهار هزار سال در حوزهها و دانشگاهها سابقه دارد، از يونان باستان تا الآن؛
راهیان نور تقوا
اما حرف تازهاي كه انبيا(ع) آوردند اين است :«مَن فَقَد تقويً فَقَدْ فقدَ علما» اگر كسي طهارت روح، پارسايي، تقوايي را از دست داد علم حاصل از آن رهگذر را از دست ميدهد؛ يعني علم تنها براساس حس و تجربه حسّي نيست، ما يك سلسله علوم تجريدي داريم كه در هيچ آزمايشگاهي قابل نفي و اثبات نيست و راه آن تقواست و تقوا هم شُعَب فراواني دارد، آن علوم تجريدي هم شعب فراواني دارند.اگر کسی تقواي هر رشته را از دست داد از بهرهوري از آن علم تجريدي محروم است. اگر در سوره مباركه بقره فرمود: (اتَّقُوا الله وَ يُعَلِّمُكُمُ الله)[6] كه عطف جمله به جمله است و نه به عنوان شرط و جزا، صريحتر آن را در سوره مباركه انفال فرمود: (إِنْ تَتَّقُوا الله يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً)[7] آن نيروي فرق بين حق و باطل، صدق و كذب، خير و شر، حَسن و قبيح، محمود و مذموم در پرتو تقوا به دست ميآيد. اين حرف را در كدام مكتب ما شنيديم؟ بحث نبود تا كسي اثبات كند يا نفي كند، فرمود ما چنين مطلبي را آورديم. عده زيادي راهيِ اين راه بودند، الآن ما راهيان نور داريم كه به بركت شهدا فيضهاي فراواني برده و ميبرند، يك عده هم راهيان نور تقوا هستند. اگر كسي راهي راه تقوا بود، همانطوري كه پيوند بين تقوا و آن علم ناشناخته است، خود آن علم هم ناشناخته است.
برخورداری ازروزیهای غیر قابل پیشبینی
در سایه تقوا
در سوره مباركه طلاق فرمود اگر متّقي بوديد ما دو كار انجام ميدهيم كه هيچ راه تجربي و حسّي آن را تأييد نميكند و آن يك راه ديگري است، فرمود: (مَنْ يَتَّقِ الله يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ؛ و هر کس تقوای الهی پیشه کند ، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند و او را از جایی که گمان ندارد روزی میدهد)؛[8] اين (مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ) به قول اديبان به نحو تنازع، متعلّق به هر دو جمله است «مَنْ يَتَّقِ الله يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ».اينكه فرمود: (مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ)؛ يعني خروج او از مشكلات (مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ) است، بهرهوري از رزق (مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ) است، چون پيوند تقوا و معرفت، پيوند تقوا و علم (مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ) است. انبيا آمدند اين راه چهارم را هم در كنار آن سه راه به ما نشان بدهند، فرمودند: (وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ) نه «ما لا تعلمون»، اين راه باز است و ما با چنين راهي سر و كار داريم; لذا در بخشهايي از قرآن كريم فرمود اينكه اين راه (مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ) است و (ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ) است، گناهان هم اينچنين است «مَن أذنَبَ» كسي گناه كرد و بيتقوا بود «حُرِم مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ، سُدّ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ، سُتر مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» اگر كسي بيراهه رفت، از راهي كه فكر نميكرد راهش را ميبندند.
تقوا؛ نور مستور
اينكه در بخشي از آيات قرآن آمده است: (وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهًْ حِجاباً مَسْتُوراً؛ و هنگامی که قرآن میخوانی، میان تو و آنها که به آخرت ایمان نمیآورند، حجاب ناپیدایی قرارمیدهیم؛ )[9] وقتي شما اين را به صاحب مغني و امثال مغني ميدهيد ميگويد گاهي مفعول به معني فاعل است، «مستور أي ساترا», وقتي به قرآنشناس ميدهي ميگويند «خويش را تأويل كن ني ذكر را»؛[10] اين مستور به معني مستور است.
حجاب دو قسم است: يك قسم حجاب مشهور و يك قسم حجاب مستور. گناه، حجاب بين انسان و كمال است، منتها حجاب مستور. تقوا رابطهاي است بين انسان و كمال، منتها رابط مستور؛ اگر آن، حجاب مستور است اين هم نور مستور است. همه نورها با چشم ديده نميشوند، برخي از نورها با روح دل و فطرت ديده ميشود. بخشهاي وسيعي از سنخ دعاي كميل را مرحوم كليني در جلد دوم كافي ذكر كرد كه براي هر كار خيري يك اثر حُسني هست، يك؛ براي هر گناهي يك اثر تلخي هست، دو؛ گوشههايي از آثار تلخ گناه در اين دعاي كميل هست: «اغْفِرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تَهْتِكُ الْعِصَمَ ،اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تُنْزِلُ النِّقَمَ ،اَللّهُمَّ اغْفِرْلِي الذُّنُوبَ الَّتي تُغَيِّرُ النِّعَمَ»[11] اين گناهان آثار خاصّ خودشان را دارند و در قبال اين گناهان، اطاعتها آثار مخصوص خودشان را دارند. بعضي از اطاعتها و كارهاي خير است كه در معرفتافزايي اثر دارد، بعضي در محبت اثر دارد و بعضي هم در شوق و اشكريزي اثر دارد. اگر كسي بخواهد در جهاد اكبر پيروز شود، هيچ چاره ندارد مگر اينكه مسلّح باشد. پيروزي در جهاد اصغر سلاحش آهن است كه ديديم، پيروزي در جهاد اوسط سلاحشاشك است كه «سِلَاحُهُ الْبُكَاءُ»[12] و پيروزي انسان در جهاد اكبر كه بالاتر از اوسط است محبّت است؛ اگر كسي به سلاح محبّت متّصف بود، محبوب خدا خواهد شد و يك سرپلي است كه انسان مُحب را محبوب ميكند. فرمود: (إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ الله فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ الله)[13] انسان محبوب خدا ميشود و اگر محبوب او شد، آن آثار قُرب نوافل و امثال ذلك به دنبالش هست.
بنابراين هر گناهي يك حجاب ويژه است و هر اطاعتي يك راه خاص است. اينكه فرمود: (الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا)[14] همه اين «سبيل»ها و راههاي فرعي به آن بزرگراه كه صراط مستقيم است متّصل است؛ صراط مستقيم بيش از يكي نيست، اما اين راههاي فرعي كه به آن صراط مستقيم ميرسد متعدّد است؛ فرمود ما اين راهها را نشان ميدهيم. بنابراين چيزهايي كه انبيا آوردند يكي اين است كه تقوا و طهارت و پاكي روح، اين دل را مثل آينه شفاف و بدون غبار ميكند، يك؛ به دست صاحبدل ميدهد، دو؛ به او ميفهماند كه اين دل را به كدام طرف نگه بدار، سه؛ اين ميفهمد كه آينه دل را به طرف اسماي حسناي خدا نگه بدارد، چهار؛ آثار الهي در اين دل ميتابد، پنج. بسياري از جوانها دلشان آينه شفاف است؛ ولي اين آينه شفاف را شما اگر به باغوحش ببري غير از گرگ و گراز چيز ديگر را نشان نميدهد و اگر به جاي ديگر ببرياشخاص ديگر را نشان ميدهد.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دام ظله)
در جلسه درس اخلاق؛ 1/12/92
مرکز اطلاعرسانی اسرا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. بقره ، 129. [2]. بقره ، 151 . [3]. نساء ، 113. [4]. علق ، 5. [5]. اساس الاقتباس، ص375 [6]. بقره ، 282 [7]. انفال ، 29. [8]. طلاق، 2 ـ 3. [9]. اسراء ، 45 . [10]. مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش59. [11]. مصباح المتهجد، ج2، ص844. [12]. همان، ص850. [13]. آل عمران، 31. [14]. عنکبوت ، 69.
خوان حکمت روزهای یکشنبه منتشر میشود.
راهیان نور تقوا
اما حرف تازهاي كه انبيا(ع) آوردند اين است :«مَن فَقَد تقويً فَقَدْ فقدَ علما» اگر كسي طهارت روح، پارسايي، تقوايي را از دست داد علم حاصل از آن رهگذر را از دست ميدهد؛ يعني علم تنها براساس حس و تجربه حسّي نيست، ما يك سلسله علوم تجريدي داريم كه در هيچ آزمايشگاهي قابل نفي و اثبات نيست و راه آن تقواست و تقوا هم شُعَب فراواني دارد، آن علوم تجريدي هم شعب فراواني دارند.اگر کسی تقواي هر رشته را از دست داد از بهرهوري از آن علم تجريدي محروم است. اگر در سوره مباركه بقره فرمود: (اتَّقُوا الله وَ يُعَلِّمُكُمُ الله)[6] كه عطف جمله به جمله است و نه به عنوان شرط و جزا، صريحتر آن را در سوره مباركه انفال فرمود: (إِنْ تَتَّقُوا الله يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً)[7] آن نيروي فرق بين حق و باطل، صدق و كذب، خير و شر، حَسن و قبيح، محمود و مذموم در پرتو تقوا به دست ميآيد. اين حرف را در كدام مكتب ما شنيديم؟ بحث نبود تا كسي اثبات كند يا نفي كند، فرمود ما چنين مطلبي را آورديم. عده زيادي راهيِ اين راه بودند، الآن ما راهيان نور داريم كه به بركت شهدا فيضهاي فراواني برده و ميبرند، يك عده هم راهيان نور تقوا هستند. اگر كسي راهي راه تقوا بود، همانطوري كه پيوند بين تقوا و آن علم ناشناخته است، خود آن علم هم ناشناخته است.
برخورداری ازروزیهای غیر قابل پیشبینی
در سایه تقوا
در سوره مباركه طلاق فرمود اگر متّقي بوديد ما دو كار انجام ميدهيم كه هيچ راه تجربي و حسّي آن را تأييد نميكند و آن يك راه ديگري است، فرمود: (مَنْ يَتَّقِ الله يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ؛ و هر کس تقوای الهی پیشه کند ، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند و او را از جایی که گمان ندارد روزی میدهد)؛[8] اين (مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ) به قول اديبان به نحو تنازع، متعلّق به هر دو جمله است «مَنْ يَتَّقِ الله يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ».اينكه فرمود: (مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ)؛ يعني خروج او از مشكلات (مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ) است، بهرهوري از رزق (مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ) است، چون پيوند تقوا و معرفت، پيوند تقوا و علم (مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ) است. انبيا آمدند اين راه چهارم را هم در كنار آن سه راه به ما نشان بدهند، فرمودند: (وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ) نه «ما لا تعلمون»، اين راه باز است و ما با چنين راهي سر و كار داريم; لذا در بخشهايي از قرآن كريم فرمود اينكه اين راه (مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ) است و (ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ) است، گناهان هم اينچنين است «مَن أذنَبَ» كسي گناه كرد و بيتقوا بود «حُرِم مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ، سُدّ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ، سُتر مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» اگر كسي بيراهه رفت، از راهي كه فكر نميكرد راهش را ميبندند.
تقوا؛ نور مستور
اينكه در بخشي از آيات قرآن آمده است: (وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهًْ حِجاباً مَسْتُوراً؛ و هنگامی که قرآن میخوانی، میان تو و آنها که به آخرت ایمان نمیآورند، حجاب ناپیدایی قرارمیدهیم؛ )[9] وقتي شما اين را به صاحب مغني و امثال مغني ميدهيد ميگويد گاهي مفعول به معني فاعل است، «مستور أي ساترا», وقتي به قرآنشناس ميدهي ميگويند «خويش را تأويل كن ني ذكر را»؛[10] اين مستور به معني مستور است.
حجاب دو قسم است: يك قسم حجاب مشهور و يك قسم حجاب مستور. گناه، حجاب بين انسان و كمال است، منتها حجاب مستور. تقوا رابطهاي است بين انسان و كمال، منتها رابط مستور؛ اگر آن، حجاب مستور است اين هم نور مستور است. همه نورها با چشم ديده نميشوند، برخي از نورها با روح دل و فطرت ديده ميشود. بخشهاي وسيعي از سنخ دعاي كميل را مرحوم كليني در جلد دوم كافي ذكر كرد كه براي هر كار خيري يك اثر حُسني هست، يك؛ براي هر گناهي يك اثر تلخي هست، دو؛ گوشههايي از آثار تلخ گناه در اين دعاي كميل هست: «اغْفِرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تَهْتِكُ الْعِصَمَ ،اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تُنْزِلُ النِّقَمَ ،اَللّهُمَّ اغْفِرْلِي الذُّنُوبَ الَّتي تُغَيِّرُ النِّعَمَ»[11] اين گناهان آثار خاصّ خودشان را دارند و در قبال اين گناهان، اطاعتها آثار مخصوص خودشان را دارند. بعضي از اطاعتها و كارهاي خير است كه در معرفتافزايي اثر دارد، بعضي در محبت اثر دارد و بعضي هم در شوق و اشكريزي اثر دارد. اگر كسي بخواهد در جهاد اكبر پيروز شود، هيچ چاره ندارد مگر اينكه مسلّح باشد. پيروزي در جهاد اصغر سلاحش آهن است كه ديديم، پيروزي در جهاد اوسط سلاحشاشك است كه «سِلَاحُهُ الْبُكَاءُ»[12] و پيروزي انسان در جهاد اكبر كه بالاتر از اوسط است محبّت است؛ اگر كسي به سلاح محبّت متّصف بود، محبوب خدا خواهد شد و يك سرپلي است كه انسان مُحب را محبوب ميكند. فرمود: (إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ الله فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ الله)[13] انسان محبوب خدا ميشود و اگر محبوب او شد، آن آثار قُرب نوافل و امثال ذلك به دنبالش هست.
بنابراين هر گناهي يك حجاب ويژه است و هر اطاعتي يك راه خاص است. اينكه فرمود: (الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا)[14] همه اين «سبيل»ها و راههاي فرعي به آن بزرگراه كه صراط مستقيم است متّصل است؛ صراط مستقيم بيش از يكي نيست، اما اين راههاي فرعي كه به آن صراط مستقيم ميرسد متعدّد است؛ فرمود ما اين راهها را نشان ميدهيم. بنابراين چيزهايي كه انبيا آوردند يكي اين است كه تقوا و طهارت و پاكي روح، اين دل را مثل آينه شفاف و بدون غبار ميكند، يك؛ به دست صاحبدل ميدهد، دو؛ به او ميفهماند كه اين دل را به كدام طرف نگه بدار، سه؛ اين ميفهمد كه آينه دل را به طرف اسماي حسناي خدا نگه بدارد، چهار؛ آثار الهي در اين دل ميتابد، پنج. بسياري از جوانها دلشان آينه شفاف است؛ ولي اين آينه شفاف را شما اگر به باغوحش ببري غير از گرگ و گراز چيز ديگر را نشان نميدهد و اگر به جاي ديگر ببرياشخاص ديگر را نشان ميدهد.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دام ظله)
در جلسه درس اخلاق؛ 1/12/92
مرکز اطلاعرسانی اسرا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. بقره ، 129. [2]. بقره ، 151 . [3]. نساء ، 113. [4]. علق ، 5. [5]. اساس الاقتباس، ص375 [6]. بقره ، 282 [7]. انفال ، 29. [8]. طلاق، 2 ـ 3. [9]. اسراء ، 45 . [10]. مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش59. [11]. مصباح المتهجد، ج2، ص844. [12]. همان، ص850. [13]. آل عمران، 31. [14]. عنکبوت ، 69.
خوان حکمت روزهای یکشنبه منتشر میشود.