kayhan.ir

کد خبر: ۱۲۱۴۵۶
تاریخ انتشار : ۲۸ آذر ۱۳۹۶ - ۱۸:۵۴
نامه سرگشاده و تکان‌دهنده یک جدا شده از بهائیت- بخش پایانی پاسخ مرکز بهائیان به تظلم‌خواهی یک زن:

تجاوز اعضای محفل بهائی به فرزند شما نشانه محبت خداوند است!


وقتي به خانه منصوري بازگشتيم از داخل راهرو صداي جيغ‌هاي وحشتناك پسرم به گوش مي‌رسيد بچه‌هاي او به سرعت دويدند و با اينكه كليد داشتند در زدند ناگهان جيغ‌هاي پسرم قطع شد در كه باز شد فرزندم را در بغل شهاب ديدم صورتش پف كرده و قرمز شده بود منصوري گفت: كه داشت كهنه او را عوض مي‌كرد ناگهان ابرهاي غفلت از جلوي چشمانم كنار رفتند ديگر همه چيز را فهميده بودم برسر منصوري فرياد زدم با بچه من چه كرده‌اي!؟ ناگهان ديدم نگاه‌هاي مهربان آنها تغيير كرد و در برابر من جبهه گرفتند. احساس كردم اگر تند روي كنم ممكن است مرا بكشند با بهائي بازي‌هاي خود همه چيز را رفع و رجوع كنند و بعد هم براي هميشه از پسرم براي مقاصد شوم خود استفاده كنند دردي كه در دلم می‌پیچيد مانند آتش بود، مثل اين كه آتش قورت داده باشم. فوري آن خانه لعنتي را ترك كردم سوار تاكسي شدم و با بچه ستم كشيده‌ام به كنار دريا رفتم گريان و زوزه‌كشان. عميق‌ترين درد ممكن در دنيا را با خود داشتم هيچ چيز نمي ديدم يعني نمي‌توانستم ببينم معناي همه چيز را فهميده بودم همه حيله‌ها مكرها را و آن نمايش‌هاي مسخره را. مي‌خواستم به زندگي هر دو نفرمان خاتمه بدهم تصميم گرفتم اول بچه بي‌گناهم را زير آب خفه كنم و بعد هم خودم را بكشم. اما وقتي به چشمان معصومش نگاه كردم كه از يك ظلم بزرگ با من سخن مي‌گفت پشيمان شدم. مي‌خواستم با پليس تماس بگيرم و همه چيز را براي آنها بگويم دیدم هيچ چيز را نمي‌توانم به خاطر بياورم، حافظه‌ام را از دست داده بودم. دو‌ سه شب بعد در آپارتمانم باز شد پرسيدم كيست؟ كليد از در كشيده شد و بعد هم صداي پايي آمد كه با عجله از ساختمان خارج مي‌شد. به سرعت بيرون رفتم. منصوري را ديدم كه با مهين سوار ماشين شدند و به سرعت از آنجا رفتند مي‌خواستم از ترس خون استفراغ كنم. خانه‌ام را عوض كردم و خودم را از همه بهائي‌ها مخفي ساختم. چند سال زندگي اسف‌باري را گذراندم تا اينكه در سال 1998 حافظه‌ام بازگشت و شروع به جمع‌آوري اطلاعات كردم. با بهائي‌هاي ديگر تماس گرفتم و جريان خود را براي آنها گفتم. براي مدتي اطراف منصوري‌ها خالي شد. ضمن جمع‌آوري اطلاعات فهميدم كه منصوري به فرزند پيرمردي به نام پ.ج كه الان در استراليا زندگي مي‌كند، تجاوز كرده است. با او تلفني صحبت كردم. ماجراي شكنجه شدن پسرش را برايم تشريح كرد و افزود كه همان روز به منزل منصوري رفته و او را كتك مفصلي زده است. هم او بود كه به من گفت منصوري در سال 1354 در شهر خرمشهر به يك پسر بچه تجاوز كرد و به خاطر آن به زندان افتاده اما با دخالت ولی‌الله نديمي رئيس وقت محفل ملي بهائي‌هاي ايران از زندان آزاد شد و به آتن فرار كرد. البته من با ولي الله نديمي كه در استراليا بود تلفني صحبت كردم. با رزا هم تلفني صحبت كردم و صداي آنها را ضبط كرده ام كه مدارك مستندي براي اثبات ادعاهايم هستند. از يك خانم بهائي هم نامه‌اي دارم كه نشان مي‌دهد فرزندش طعمه منصوري بود. حتي بعدها فهميدم كه اين مرد كثيف به پسر همسايه‌شان در آتن هم تجاوز كرده و پدر و مادر آن پسر خواسته‌اند او را بكشند كه زندگي‌اش را همان طور رها كرده و با خانواده‌اش به كانادا گريخت. مطمئن هستم كه اگر در روزنامه‌ها عكس او را چاپ كنند خيلي‌ها از او شكايت خواهند كرد. البته مركز بهائيت هميشه به آنها كمك كرده تا محل اقامت خود را تغيير دهند.
پاسخ نامه بيت العدل                                       
نامه اي براي مركز بهائي‌ها در اسرائيل معروف به سازمان به اصطلاح بيت العدل اعظم (خانه عدل جهاني) فرستادم و ماجرا را برايشان شرح دادم. آنها در جواب نامه من تنها به يك اظهار تاسف اكتفا كردند، اسم اين جنايت بزرگ را سوءرفتار گذاشتند و با وقاحت و بي‌شرمي تمام اتفاق مذكور را نشانه محبت خداوند بهائي‌ها نسبت به من دانستند! متن جوابيه بيت‌العدل‌اعظم به شرح زير است:
دوست عزيز بهائي                         
موسسه جهاني عدالت به وسيله فاكس شما در تاريخ 23 فوريه 1998 از درد بزرگي كه شما تجربه كرده‌ايد غمگين شد و از ما خواست كه همدردي و عشق خودمان را به شما ابلاغ كنيم از محفل محلي بهائيت كانادا در خواست شده كه اين آخرين نمونه از سوء‌رفتار آقاي منصوري را مورد بررسي قرار دهد همچنين از محفل محلی بهائيت سوئيس نيز درخواست شده تا كسي را مامور تماس و ارتباط با شما كند...
شما توفيق پيدا كرده‌ايد كه چشم خودتان را به آنچه كه مهم‌ترين مقطع روشن در زندگي‌تان است بدوزيد به اين دليل امتياز نامحدود معرفت تجلي خدا امروز به شما اعطا شده است و آن مطمئنا نشانه محبت خدا به شماست كه چنين اتفاقاتي براي شما رخ داده است... موسسه عدالت جهاني شما و پسرتان را دعا مي‌كند شايد خدا از بالا او را مراقبت كند و بر او درود فرستد.
با عشق ودرود- سوزان آدرياني بخش دبيرخانه
 چشم به راه عدالت
تصميم گرفتم از هر راه ممكن عدالت را اجرا كنم. محل اقامتم را به كشور سوئيس تغيير داده بودم. با پليس آنجا تماس گرفتم و شكايت كردم اما فايده‌اي نداشت. در يونان هم كه بودم يك بار به پليس شكايت كردم اما فريادم به جايي نرسيد. در نهايت به دادگستري تهران شكايت كردم و از طريق وكيل ايراني كه وكالت مرا به طور رايگان پذيرفت اقامه دعوا كردم و اميدوارم از طريق عدالت اسلامي بتوانم عاملان نابودي پسرم را به مجازات برسانم. جگرگوشه‌ام كه سالهاست از من جدا شده و در شهر ديگري در كشور سوئيس زندگي مي‌كند قرباني جنايت حاميان دروغين حقوق بشر است. آنهايي كه از بشريت بويي نبرده‌اند و با آدم نمايي‌هاي خود فرصت پيدا مي‌كنند تابه جنایات ادامه دهند.
سرکار خانم فائزه هاشمی مجدداً تاکید می‌کنم حواستان باشد بهائیان آدرس غلط ندهند که هم فرقه بهائیت و هم بهائیان خود بزرگ‌ترین ناقض حقوق بشرند. قبل از اینکه به زرین تاج دوم تبدیل شوید بخود آیید که پشیمانی بعدی سودی نخواهد داشت.
ارادتمند شما مهناز رئوفی متبری از فرقه خطرناک بهائیت 27آبان 96