kayhan.ir

کد خبر: ۱۰۹۴۴۰
تاریخ انتشار : ۰۱ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۱:۵۴
خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ) - 50

ماجرای جلسه دیدار با گورباچف



بعد از احوالپرسی و خوشامدگویی نوبت به خواندن نامه رسید. آقای جوادی آملی پیام را خواند، آقای لاریجانی نیز آن را به انگلیسی برگرداند و مترجمی که آن جا بود آن را به روسی ترجمه می‌کرد. گورباچف خود انگلیسی می‌دانست و می‌توانست به همان برگردان انگلیسی اکتفا کند ولی چون می‌خواست تمام نکات پیام را دریابد به ترجمه روسی نیاز داشت.
هنگامی که نامه خوانده و ترجمه می‌شد، من کار خاصی نداشتم از این رو تمام هوش و حواسم پیش گورباچف بود و تمام حالات و رفتار او را دقیق‌ زیرنظر داشتم. چهره او در برخی مقاطع نامه تغییر می‌کرد و همان‌طور که به صندلی تکیه داده بود، نکاتی را یادداشت می‌کرد و دور یکی از نکات هم خط کشید.
پس از این که ترجمه به پایان رسید، کمی فکر کرد و بعد گفت: من بر روی برخی قسمت‌های این نامه حرف و سؤال دارم. آقا ]آیت‌الله جوادی آملی[ گفتند: خب بفرمایید ما این‌جا هستیم که بیشتر توضیح دهیم. گورباچف گفت: در این قسمت آیت‌الله گفته است که ما خود را در سرنوشت مسلمانان جهان شریک می‌دانیم؛ این یعنی دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر؛ فکر می‌کنم در این جا آیت‌الله خمینی اشتباه کرده است. آقای جوادی آملی با طمأنینه و آرامش خاصی و با یک تبسم خیلی معنادار که گویی به گورباچف می‌فهماند که حرف امام را نفهمیدی، گفت: «اصلا این مسئله به نحوی که شما برداشت کردید مد نظر امام نبوده، خاک شوروی از هفت طبقه زیرین تا هفت طبقه برین مال شما، کسی کاری به آن ندارد، مقصود امام، آدم مسلمانی است که در هر جای دنیا در سختی و عذاب است و مشکلی دارد که ما به حکم وظیفه دینی و به عنوان یک مسلمان وظیفه و حق خود می‌دانیم که از او دفاع کنیم؛ آب و خاک برای ما مطرح نیست این هویت انسان مسلمان است که مطرح است.»
مشاور گورباچف که تا آن لحظه بی‌تحرک و بهت‌زده می‌نگریست به پیام امام و صحبت‌های آقای جوادی آملی گوش می‌داد، لب به سخن گشود و گفت: آن‌جا که آیت‌الله گفته‌اند خبرگان و دانشمندان ما به قم بروند و آگاه و روشن شوند؛ به ما و ملت ما و آقای گورباچف توهین کرده‌اند. آقای جوادی آملی گفتند که نه، امام شما را تشویق کرده‌اند، این شناختی است که امام از شما به دست آورده و این مطلب را گفته‌اند، او نگفته علما و فلاسفه شما چیزی نمی‌فهمند بلکه دعوت به بحث و گفت‌وگو کرده‌اند، و منظورشان این بوده که از نظر فلسفی و علمی ما می‌توانیم به هم کمک کنیم.
گورباچف و مشاورش (که گویا مقام دوم کمونیسم را داشت) از سخنان و توضیحات آقای جوادی آملی به ظاهر قانع شدند، در خاطرم نیست که آیا در آن جلسه پذیرایی شدیم یا نه، و اگر شدیم، چطور؟ قبل از خداحافظی حاج‌آقا پرسید، ما منتظر جواب نامه شما بمانیم؟ آقای گورباچف گفت: «ما باید مشورتی کنیم، بعد خود جواب را می‌فرستیم.»
موقع خداحافظی رسید، اجازه دادند که خبرنگاران چند عکس و فیلم بگیرند. آقای گورباچف مانند ورودش دوباره شروع به دست دادن با یک‌یک افراد کرد، وقتی در مقابل من ایستاد آقای جوادی آملی و سایرین همین‌طور داشتند مرا نگاه می‌کردند. شرایطی نبود که از حاج‌آقا بپرسیم چکار کنم. دیدم که اگر تو ذوق گورباچف بزنم خیلی بد است، از این رو وقتی او دستش را دراز کرد من چادر را بر روی دستم انداختم و به او دست دادم. این برخورد و این نوع دست دادنم برای گورباچف که رهبری امپراتوری شرق را برعهده داشت، خیلی سخت و گران آمد. سعی کرد به روی خود نیاورد و گفت: «من دستم را برای دست دادن دراز نکردم، بلکه دستم را به سوی این مادر انقلاب دراز کردم که بگویم ما همسایه‌های خوبی هستیم؛ ما دست بی‌اسلحه‌مان را به سوی شما دراز می‌کنیم، شما هم مردهایتان را تشویق کنید که دست بدون سلاحشان را به سوی ما دراز کنند.»‌ آقای جوادی آملی به آرامی گفت: «ما نیز دوستدار صلح و خواستار آرامش هستیم.» سپس از اتاق خارج شدیم، گورباچف که برای استقبال ما نیامده بود، هنگام خداحافظی تا پایین پله‌ها به بدرقه آمد.