kayhan.ir

کد خبر: ۹۸۵۵۱
تاریخ انتشار : ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۷:۵۷

خیانت‌های انگلستان از دریچه نفوذ



آغاز نفوذ انگلستان در ایران را باید از دوره قاجار در سه عرصه حکومتی، نخبگی و عامه مردم دانست؛ نفوذی که تضمین‌کننده منفعت استعماری انگلستان و کنترل حکومت ایران در دوران قاجار و پهلوی شد. سال ۱۹۵۲ بانک جهانی طی گزارشی محرمانه پرده از ۴۰ سال چپاول نفت ایران توسط انگلستان برداشت. طبق این گزارش، ایران هیچ سودی از نفت نبرده است.گزارش مذکور آشکار می‌سازد که شرکت نفت انگلیس و ایران با عدم‌اجرای درست و توأم با حسن‌نیت تعهداتش در چارچوب امتیاز دارسی و با مهندسی کردن نحوه تعویض امتیاز دارسی با قرارداد نامطلوب سال ۱۹۳۳، ایران را از درآمدی بالغ بر ۱۲۰۰ میلیون دلار محروم ساخت.
خیانت‌های انگلستان تنها به غارت نفت خلاصه نمی‌شود، بلکه جداکردن افغانستان از ایران، تحمیل قرارداد رویتر، ایجاد فرقه بابیت و بهائیت، به انحراف کشاندن انقلاب مشروطه و روی کار آوردن رضاخان، تقسیم ایران به حوزه نفوذ خود و شوروی در سال ۱۹۰۷ و ده‌ها مورد دیگر تنها بخشی از این خیانت‌ها است.
اکنون سؤال این است که چگونه انگلستان با همکاری پادشاهان و عوامل حکومتی، در دوران قاجار و پهلوی، برنامه‌های استعماری خود را پیش می‌برد؟ به عبارتی، کدام قدرت در داخل ایران اجرای برنامه‌های انگلستان را تضمین می‌کرد؟ و این نفوذ دارای چه قدرتی است که انگلستان می‌تواند مشروطه را به انحراف کشانده و مقدمات استبداد رضاخان را مهیا کند؟ برای پاسخ به این سؤالات باید به این موضوع تاریخی پرداخت که انگلستان چگونه به ایران نفوذ کرد.
«پیروزی بدون جنگ» لقب مناسبی است که کارشناسان به راهبرد نفوذ داده‌اند؛ راهبردی که می‌توان انگلیس را در دوران استعماری قرن ۱۹، مبدع آن دانست. بر این اساس، اولین روزنه نفوذ انگلستان در ایران قاجاری، از طریق جذب دانشجو بود. دنیس رایت، اولین سفیر انگلستان در ایران بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در کتاب خود با عنوان«ایرانیان در میان انگلیسی‌ها» آورده که به سفارش مقامات دربار ایران در دوران فتحعلی شاه، سه نفر برای ادامه تحصیل به انگلستان اعزام شدند و در این کشور مورد استقبال لردولزلی وزیر خارجه وقت انگلستان قرار گرفتند.
عقیده انگلیسی‌ها بر این بود که فراگیران ایرانی را مجذوب خود سازند. بنابراین، با برنامه‌ای دقیق دانشجویان را مرعوب فرهنگ غربی می‌ساخته و به ایران برمی‌گرداندند.
ژان پل سارتر پژوهشگر اروپایی، اذعان می‌کند که کشورهای اروپایی همچون انگلستان، نخبگان جوان کشورهای آسیایی را نشانه رفته بودند؛ آنها جوان‌هایی را برمی‌گزیدند و برای مدتی در پاریس، لندن،آمستردام و... به آنها اقامت می‌دادند و داغ اصول فرهنگ و تمدن غربی را به پیشانیشان می‌گذاشتند. وقتی اینان به سرزمین خود بازمی‌گشتند، انعکاس صدای استعمار بودند؛ نه تنها حرف‌های آنان را تکرار می‌کردند، بلکه اجازه حرف زدن را به دیگری نمی‌دادند. در واقع، اینان تبدیل به روشنفکران غرب‌گرایی شدند که انگلیس را بهشت آرزوهای ایرانیان دانسته و چاره توسعه را اجرای مظاهر فرهنگ و تمدن غربی و کنار گذاشتن اسلام تصور می‌کردند. برآیند این تفکر، شعار «از نوک پا تا فرق سر فرنگی شدن» بود. این طرزتفکر بعدها در دوران پهلوی شدت بیشتری پیدا کرد، اما هیچ‌گاه پیشرفتی دربرنداشت.
بنابراین، انگلیسی‌ها برای نفوذ در ایران ابتدا به اذهان نخبگان و بعد وارد فضای تصمیم‌گیری یعنی دربار شدند و از این طریق برای ایران شروع به تصمیم‌سازی کردند؛ تصمیم‌سازی‌هایی که برای سال‌ها ایران را به عقب راند؛ ایرانی که در دوران صفویه کشوری به نسبت توسعه‌یافته بود.
پس از این نفوذ بود که انگلستان توانست دست به اقداماتی در ایران بزند که ایران را روز به روز تضعیف اما منافع خود را تضمین نماید. یکی از اقدامات انگلستان را که باید ناشی از نفوذ این کشور در ایران دانست پایان دادن به عمر قاجاریه و روی کار آوردن رضا خان پهلوی است.
کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ با طراحی انگلستان زمانی اتفاق افتاد که انگلیسی‌ها احمدشاه قاجار را مهره‌ای سوخته قلمداد نمودند. در واقع این کودتا گام اول استعمار انگلیس در ایران جهت اجرای نقشه‌ای بود که برای خاورمیانه در نظر داشت. ایجاد دولت‌های نظامی حامی انگلستان در منطقه و فراهم کردن شرایط مهاجرت گسترده یهودیان به فلسطین و سپس تأسیس رژیمی صهیونیستی در آن سرزمین، هدف اصلی انگلستان در خاورمیانه بود.
ترور مخالفین، ضرب و شتم نمایندگان مجلس و نهایتا برگزاری انتخابات مجلس پنجم با ارعاب نظامیان و تقلّب و فرستادن نمایندگان رضاخان به مجلس، اقداماتی بود که جهت خلع قاجاریه از سلطنت صورت گرفت. گرفتن امضاء از نمایندگان در زیرزمین و تهدید نمایندگان مخالف، بخشی از سناریوی انگلیسی تغییر سلطنت در ایران بود. با خلع قاجاریه رژیم ِکاملا دست نشاندة پهلوی بر سر کار آمد و به مدت پنجاه و سه سال ایران را در اختیار استعمارگران قرار داد.
همراهی کامل رضاخان و بعد از آن فرزندش محمد رضا باعث شد تا عقب‌ماندگی دوران قاجار نه تنها جبران نشده بلکه ایران را همچنان حیات خلوت سیاسی استعمار انگلیس و بعدها آمریکا قرار دهد. حمله متفقین در جریان جنگ جهانی دوم به ایران، کنار رفتن رضاخان توسط همان انگلیسی‌هایی که روزی عامل به قدرت رسیدنش بودند، کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲، ‌جدا شدن بحرین از ایران و ده‌ها مورد دیگر نمونه‌های کوچکی از خیانت‌های انگلستان در دوران پهلوی اول و دوم است که برایند کودتای رضا خان در سال۱۲۹۹ است.
منبع: بصیرت