غم و غصه!(گفت و شنود)
گفت: روزنامه ایران در شماره دیروز خود از فقر و محرومیت در برخی از روستاهای هرمزگان نوشته و تأسف خورده است که چرا باید اینگونه باشد!
گفتم: همین روزنامه بعد از افشای حقوقهای نجومی و چند ده میلیونی برخی از مدیران دولتی از این مدیران و حقوقهای نجومی آنها تمام قد حمایت کرده و آن را حق قانونی مدیران نجومی دانسته بود!
گفت: نوشته است «نمیدانم از اهالی روستای پاسه بگویم که با یک دبه آب هفتهای را سر میکنند و یا از آدمهای «دوون» که طعم میوه را نچشیدهاند».
گفتم: از پاداشهای چند صد میلیونی و حقوقهای چند ده میلیونی مدیرانی بگوید که این حرامخواری را حق! آنها میدانست.
گفت: مردم که میدانند چه خبر است ولی معلوم نیست این روزنامه با چه روئی این تناقض و دوروئی را نزد وجدان خود توجیه میکند؟!
گفتم: یارو اسم جوجهکباب را گذاشته بود «غم و غصه» و اسم آب میوه را گذاشته بود؛ «درد و رنج» و پیش مردم میگفت؛ شما نمیدانید که من هر روز چه غم و غصهای میخورم و چه درد و رنجی از گلوی خود پائین میبرم!