شعر
کرامات نورانی
سیدحسن حسینی
هلا، روز و شب فاني چشم تو
دلم شد چراغاني چشم تو
به مهمان شراب عطش مي دهد
شگفت است مهماني چشم تو
بنا را بر اصل خماري نهاد
ز روز ازل باني چشم تو
پر از مثنوي هاي رندانه است
شب شعر عرفاني چشم تو
تويي قطب روحاني جان من
منم سالك فاني چشم تو
دلم نيمه شبها قدم مي زند
در آفاق باراني چشم تو
شفا ميدهد آشكارا به دل
اشارت پنهاني چشم تو
هلا توشه راه دريادلان
مفاهيم طوفاني چشم تو
مرا جذب آيين آيينه كرد
كرامات نوراني چشم تو
از اين پس مريد نگاه توام
به آيات قرآني چشم تو
غزل غریبانه
حسین منزوی
امشب غم تو در دل دیوانه نگنجد
گنج است و چه گنجی که به ویرانه نگنجد
تنهاییام امشب که پر است از غم غربت
آن قدر بزرگ است که در خانه نگنجد
بیرون زدهام تا بدرم پردهی شب را
کاین نعرهی دیوانه به کاشانه نگنجد
خمخانه بیارید که آن باده که باشد
در خورد خماریم به پیمانه نگنجد
میخانه بیسقف و ستون کو که جز آنجا
جای دگر این گریهی مستانه نگنجد
مجنون چه هنر کرد در آن قصه؟ مرا باش
با طرفه جنونی که به افسانه نگنجد
تا رو به فنایت زدم از حیرت خود پر
سیمرغم و سیمرغ تو در لانه نگنجد
در چشم منت باد تماشا که جز اینجا
دیدار تو در هیچ پریخانه نگنجد
دور از تو چنانم که غم غربتم امشب
حتی به غزلهای غریبانه نگنجد
بیاجابت
دکتر محمد رضا ترکی
پس از یک عمر جُستن در تکاپوهای بسیارت
سراپا تشنگی باید گذشتن از عطشزارت
تو آن رازی که دنیا از نگاهم سخت پنهان کرد
که پیچید این چنین در هفت توی گنگ اسرارت
در این کابوس بیپایان، در این رویای ناممکن
به هر سو میدوم سرسختی بغض است و دیوارت
دعایی بی اجابت هستی اما در مذاق من
نمیدانم چرا این قدر شیرین است تکرارت!
وصال تو به یک دلتنگی خاموش آغشته ست
فراق آلودۀ وصل است حتی روز دیدارت
خریداری نداری از گرانیّ و عجیب این است
کسادی نیز افزودهست بر گرمیّ بازارت
رسیده ناز چشمان خوش لیلی به چشم تو
و شیرینتر ز شیرین است شیرینیّ رفتارت
غزل در نیمه راه وصف تو از پای میماند
عبث گفتند خیل شاعران در نظم اشعارت...