نگاهی مستند به بزرگترین جنایتجنگی انگلستان در ایران- 3
جنایت انگلیسیها در ایران بیش از کل جنگ جهانی اول قربانی گرفت
در 1910، براساس میزان مصرف روزانه نان، جمعیت تهران 400000 نفر (فصل چهار) گزارش شده است. در آغاز قحطی در 1917، این رقم فراتر از 500000 نفر بوده است. تا 1920، جمعیت تهران به زیر 200000 نفر کاهش یافت. تهران تا 1939 جمعیت 1917 خود را بازنیافت و تا دهه 1950 جمعیت ایران به مقدار پیش از جنگ جهانی اول نرسید. با توجه به این که قحطی نخست به واسطه پیامدهای ویرانگر جنگ و اشغال کشور به دست همسایگان به وجود آمد و سپس به واسطه سیاستهای بریتانیا به شدت بدتر و طولانیتر شد، تلفات ایران خسارت ناشی از جنگ جهانی اول محسوب میشود. همان طور که اشاره شد، شمار افرادی که در ایران بیطرف در اثر قحطی و بیماری مردهاند بیش از مجموع تلفات جنگی (تلفات در میدان نبرد) همه طرفهای درگیر در جنگ جهانی اول است. اما ایران حتی اجازه نیافت در کنفرانس صلح ورسای شرکت کند و یا به حرفش رسیدگی شود. این یافتهها نگاهی کاملا متفاوت درباره تاریخ معاصر ایران و جنگ جهانی اول به دست میدهند. دیگر یافته فصل چهار آن است که جمعیت ایران در 1920 برابر با جمعیت کشور در 1850 است. یعنی پس از هفتاد سال که جمعیت جهان دو برابر شده و از 1/1 میلیارد نفر به 1/9 میلیارد نفر رسیده، جمعیت ایران تغییر نکرده است. علاوه بر این، در فاصله پنجاه ساله 1870 تا 1920، ایران دچار دو قحطی ویرانگر شد: قحطی 1870-71 و قحطی 1917-19. بنا بر دیدگاه تاریخنگاران اقتصادی، در قحطی 1870-71، حدود 1/5 تا 2 میلیون ایرانی جان باختهاند و آن طور که در این پژوهش نشان داده شده، در 1917-19،حدود 8-10 میلیون ایرانی از میان رفتهاند. خلاصه آن که هفتاد سال رشد جمعیت در اثر قحطی از بین رفته است. شاید ریشه توسعهنیافتگی ایران در اینجا نهفته باشد.
آن طور که اشاره شد، فصل دوم طرحی از رویدادهای نظامی و سیاسی ایران در 1914-1918 به دست میدهد.
فصل سوم دربردارنده گزارش مستند قحطی است. منابع عبارتند از: گزارشهای دیپلماتیک آمریکا از تهران و تبریز؛ گزارشهای میسیونرهای آمریکایی از شهرهای مختلف ایران؛ گزارش روزنامهها درباره وسعت قطحی؛ و یادداشتهای روزانه و خاطرات چند تن از رجال ایران. اینها منبعی غنی برای مستندسازی هستند. به علاوه، از خاطرات افسران ارتش بریتانیا نیزکه در ایران خدمت میکردهاند، استفاده شده است: سرلشگر ال.سی.دنسترویل، فرمانده «دنستر فورس» در ایران در 1918؛ سرلشگر دبلیو.ئی.آر.دیکسون، سربازرس «نیروی اشغالی شرق ایران»
در 1918-1919؛ و سرگرد ام.اچ.داناهو، خبرنگار شناخته شده جنگ که در 1918 به عنوان مأمور اطلاعات ارتش و افسر سیاسی در غرب ایران خدمت کرد. این مشاهدات عینی بلافاصله پس از جنگ نوشته شدهاند و نه تنها خصوصا درباره ابعاد گرسنگی و مرگ و میر ارزشمند و آگاهیدهنده هستند، بلکه تا حد زیادی سیاستهای بریتانیا را روشن میسازند.
فصل چهار به بحث درباره تحولات آمارگیری در ایران به طور مشخص دوره 1900-1920 میپردازد. این فصل بعضی از دعاوی نادرست و منحرفکننده آماری در آثار منتشره انگلیسی در دهههای 1960 و 1970 را رد کرده و همچنین نشان میدهد تخمین تلویحی ماری که 5 میلیون ایرانی در قطحی مردهاند، بسیار پایینتر از تلفات واقعی است که 8-10 میلیون نفر بوده است.
پس از توصیف و مستندسازی قحطی، در فصلهای بعدی توضیح داده شده که چه اقدامات و سیاستهایی از سوی طرفهای اصلی درگیر در جنگ باعث طولانیتر شدن و تعمیق قحطی گردید. آن طور که در این پژوهش نشان داده شده است، سیاستهای تجاری و مالی بریتانیا دلیل اصلی تعمیق و طولانی شدن قحطی بوده است که مرگ میلیونها ایرانی را در پی داشت.
دلایل قحطی
در فصلهای 5 تا 7 دلایل اصلی قحطی بررسی میشود. از نیمه دوم سال 1916 ایران با کمبود ارزاق و افزایش قیمتها روبرو بود و تا بهار 1917، کمبود به قحطی تبدیل شد. تا آن زمان ترکها رفته بودند؛ و تا پاییز 1917، روسها در حال رفتن بودند؛ و تا مارس 1918 همه آنها رفته بودند. از آن پس تنها انگلیسیها ماندند. این فاجعه زمانی رخ داد که تمام ایران و کشورهای واقع در شرق و غرب آن، بدون در نظر گرفتن خلیج فارس، در اشغال و کنترل انگلیسیها بودند. بسیار افشاگرانه است که از همان آغاز انگلیسیها برای متهم شمردن روسها، ترکها و ایرانیان برای این تراژدی تبلیغات ماهرانهای به کار گرفتند.
در فصل پنج به بررسی خرید غله ایران از سوی انگلیسیها در زمان قحطی در ایران پرداخته میشود. شواهد مستند نشان میدهد که خرید غله با ارقام بالا برای تغذیه نیروهای انگلیسی در ایران، بینالنهرین، و جنوب روسیه به شدت بر وخامت قحطی در ایران افزود. در یک اشاره بیغرض، ژنرال دنسترویل خود معترف است و اظهار تأسف میکند که خرید غله از سوی انگلیسیها منجر به کمبود و افزایش قیمت و در نتیجه مرگ شمار زیادی از ایرانیان گردید. به همین صورت گزارش سرگرد داناهو درباره خروج ارتش انگلیس از شهر مراغه در آذربایجان در سپتامبر 1918 به خاطر احتمال حمله ترکها، افشاگرانه است.
انگلیسیها انبارهای غله شهر را درست در بحبوحه طغیان قحطی خراب کردند تا آن غله به دست ترکها نیفتد. عجیب است که اظهارات ژنرال دنسترویل و گزارش سرگرد داناهو از سانسور انگلیسیها در امان مانده است. توضیحی که میتوان دراینباره داد این است که هر دو کتاب بلافاصله بعد از جنگ منتشر شدهاند (داناهو در 1919 و دنسترویل در 1920) و از این رو از سانسور انگلیسیها در امان ماندهاند. این بسیار افشاگرانه است که در کتابهای داناهو و دنسترویل، درباره قحطی آزادانه سخن به میان آمده ولی در کتاب 1924 ژنرال دیکسون حتی یک اشاره هم به قحطی وجود ندارد. روشن است که تا آن زمان دستگاه سانسور انگلیسیها هوشیارتر شده بود. اما در کتاب دیکسون گزارش مفصلی وجود دارد که حاکی از خریدهای کلان غله توسط ارتش انگلیس در خراسان برای تغذیه نیروهایش در جنوب روسیه به فرماندهی ژنرال مالسون است. به گزارش خود دیکسون، درست در زمانی که انگلیسیها مشغول خریدهای کلان غله هستند، از میسیونرهای آمریکایی در مشهد و روزنامهها شواهد مستندی درباره قحطی هولناک در مشهد در اختیار داریم. سرپرسی سایکس به خرید غله توسط انگلیسیها در شیراز اشاره میکند.
شاید افشاکنندهترین موضوع، مطالعه موردی قحطی در رشت، در گیلان است. از گزارشهای مفصل میسیونرهای آمریکایی در رشت، پیمیبریم که در ابتدا این شهر از وحشت قحطی غالب در دیگر نقاط ایران به دور بوده است. در رشت بیشتر پناهندگانی حضور داشتند که از دیگر مناطق درگیر با قحطی و بیماری آمده بودند، اما در آنجا از آنها مراقبت و به آنها غذا داده میشد. شهر در ژوئن 1918 به اشغال ارتش انگلیسیها درمیآید، اما تا شکست جنگلیها در ژوئیه 1918 انگلیسیها کنترل موثری بر آن نداشتند. اندکی بعد از اشغال گیلان به دست انگلیسیها، این ولایت گرفتار قحطی شد. مهمترین دلیل را میتوان در کتاب ژنرال دنسترویل یافت. انگلیسیها، بلافاصله پساز اشغال گیلان، برنج و دیگر ارزاق (از جمله هندوانه، عسل و حتی خاویار) خریدهاند تا ارتش انگلیس که باکو را اشغال کرده و نیز مردم گرسنه آن شهر را تغذیه کنند. یعنی مردم گیلان گرسنگی کشیدند تا مردم باکو تغذیه شوند. آن چه که درباره گزارش ژنرال دنسترویل جالب توجه است این است که وی با خونسردی توضیح میدهد که کشتیهای آکنده از آذوقه بندر انزلی را به قصد باکو ترک میکنند و او اصلا برایش مهم نیست یا متوجه این واقعیت نیست که دارد حکم مرگ بسیاری از ایرانیان بیگناه را در اثر گرسنگی صادر میکند. برای دنسترویل این نیز بخشی از «ماجراهای دنسترفورس» بوده است. ظاهرا واکنش دولت ایران دراینباره «قدغن» کردن صدور ارزاق از ساحل خزر در ایران بوده است. برای ایرانیان، خرید ارزاق توسط انگلیسیها و صدور آن به خارج چیزی کمتر از قتل عام نبود. بیتردید مهمترین سند درباره خرید غله توسط انگلیسیها گزارش ادیسون ئی. ساثرد،کنسول آمریکا در ایران است. ساثرد در این گزارش افشا میکند که خرید آذوقه توسط انگلیسیها در غرب ایران به دست «اداره منابع محلی بینالنهرین» صورت گرفته که ستادش در بغداد بود و شمار کارکنانش کمتر از دوهزار نفر نبوده است. ساثرد در گفتوگویی با ژنرال دیکسون، رئیس اداره منابع محلی بینالنهرین که به ایران سفر کرده است، درمییابد که خرید غله از سوی انگلیسیها بیش از 500000تن بوده است. تردیدی نیست که ایران دچار قحطی میشده است. علاوه بر این ژنرال دیکسون برای ساثرد با تفاخر از ظرفیت حفظ شده ناوگان کشتیرانی گفته است که به واسطه خریدهای «محلی» حاصل
شده است.