بررسی یک شبهه درباره نگاه قرآن کریم به برخی انسانها
معیار انسانیت از دیدگاه قرآن کریم
قرآن کریم آخرین کتاب آسمانی و پیام جاودانه خداوند برای انسانهاست. خداوند متعال در این کتاب با تبیین مبانی، سرخطها، اصول و ارزشهای زندگی مؤمنانه و موحدانه، انسان را به سوی زندگی موردپسند خود هدایت میکند. وقتی گوینده، خدا و مخاطب، انسان است، اگر چه گوینده باید در چارچوب فهم و شعور مخاطب سخن بگوید و این گونه هم سخن گفته است، اما انتظار اینکه مثل دیگر انسانها در ورطه تعارفها و تشریفات معمول در ارتباطهای اجتماعی انسانی قرار گیرد، انتظاری نابجا و ناشدنی است. وقتی خداوند سخن میگوید انتظار این است که با صراحت، روشن، حکیمانه، عاری از تکلف و تعارف و جامع سخن بگوید. در قرآن کریم برخی از انسانها به حیوانات تشبیه شدهاند و برخی تعابیری که در تعاملات روزمره انسانها، زشت تلقی میشود، به کار رفته است؛ برخی از مخالفان قرآن، ناآگاهانه خواستهاند از این گونه مسائل بهره جسته و ساحت آن را به بیادبی، دشمنی با انسانها و جزماندیشی متعصبانه متهم کنند؛ غافل از اینکه اگر قرآن، سراسر، تملق از انسانها بود و به جای هدایت مشفقانه و صریح، به تحسین چاپلوسانه روی میآورد و با الفاظی که لعاب روشنفکرانه دارد به طرح دیدگاههای خود میپرداخت، به طریق اولی سزاوار متهمشدن به خاستگاهی انسانی بود. در نوشتار حاضر به یکی از شبهاتی که با دستاویز قرار دادن سبک گفتاری قرآن کریم، تلاش میکند تا قرآن را معلول ذهن بشری معرفی کند، اشاره شده و مورد بررسی و نقد قرار گرفته است.
***
چکیده شبهه
مسلمانان میگویند قرآن کتاب مهربانی و رحمت، و اسلام، دین صلح و صفا است؛ ولی با بررسی آیات آن، خلاف این ادعا ثابت میشود؛ در آیات متعددی از قرآن، اکثریت انسانها با صفاتی چون نادان، بیعقل، بیایمان و ... معرفی شدهاند؛ گویا تنها کسانی که به اسلام گرویدهاند، انسان یا انسان کاملند و دیگر انسانها بیشعور و فاقد فهم و درک! حتی در قرآن به برخی از انسانها القابی مانند میمون، سگ، الاغ، ... داده شده و پارهای انسانها از جانوران بدتر شمرده شدهاند؛ حال جای این پرسش هست که این چه ترحم و مهربانی نسبت به انسانهاست؟! آیا تمام این القاب بدان سبب نیست که عدهای نمیخواستند مطیع سخنان بیمنطق قرآن و پیامبر آن شوند؟! از سوی دیگر آیات قرآن مملو از امر به قتال، قتل و جهاد است و کمتر از صلح و سلم سخن رفته است؛ بنابر این چگونه میتوان ادعای مسلمانان را پذیرفت در حالی که واقعیت خلاف آن را گواهی میدهد!
مقدمه
قرآن کريم، به عنوان آخرين کتاب الهي نازلشده برای انسانها، جامع همه علوم، معارف و حکمتهایی است که برای هدايت انسان به سوی سعادت حقيقياش لازم است؛ قرآن در پی آن است که خوب و بد، زشت و زیبا و درست و غلط را بیپرده و بدون تعارف بیان کند و انسانها را به وضعیت خودشان آگاه کرده و معیار انسانیت از غیر آن را بازشناساند؛ خداوند چون انسانها، مجاملهگر و اهل تعارف نیست که با ادبیات چاپلوسانه بخواهد برای خود مرید و مشتری گرد آورد؛ بنابر این هرکس را با آنچه صفت واقعی اوست و به خوبی وضعیت او را معرفی میکند، توصیف میکند! «کرامت» انسان در میان دیگر موجودات از جمله اموري است که قرآن کریم بر آن پای میفشرد اما از منظر قرآن، کرامت ذاتی بشر هرگز مانع آن نیست که با سوءاختیارش راه نادرست را برگزیند و به مانند حیوانات زندگی کند؛ از نگاه قرآن، انسان موجودی است که هم غرایز، امیال و نیازهای حیوانی را در خود دارد و هم استعداد پرواز تا مراتب بلند معنوی و الهی را؛ اگر به نیازها و کششهای عالی خود پاسخ مناسب ندهد و به تزکیه و تهذیب نفس خویش همت نگمارد، در غرایز و شهوات حیوانی فرو رفته و شاید وجودی گمراهتر از حیوان هم پیدا کند؛ ملاک انسانیت در نظرگاه قرآن، نه پوست و خون و استخوان، بلکه صفات و رفتارهای انسانی است که ریشههای آن در روح دمیده شده از جانب خداست!
انسان از منظر قرآن کریم
از منظر قرآن کریم انسان مظهر جلال و جمال خداوند و داراي ارزشها و ويژگيهایی است كه او را از ديگر موجودات ممتاز ساخته و كرامت بخشيده است؛ در آیات قرآن براي انسان جايگاه و ويژگيهاي مثبت و منحصر به او مطرح شده است که برای دیگر موجودات نیست؛ در ادامه به پارهای از آن ویژگیها اشاره میکنیم:
زمین و زمان براي انسانهاست؛ خداوند تمام زمین و موجودات آن را براي انسان خلق کرده است: «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً؛ اوست که همه آنچه در زمین است را برای شما آفرید!»(1)
انسان خلیفه خدا در زمین: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً؛ و آن هنگام كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمين جانشيني (نماينده اي) قرار خواهم داد.»(2)
بالاترين ظرفيت پذيرش علم و آگاهی در ميان مخلوقات، برای انسان است: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَي الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ؛ و آگاهی از همه نامها را به آدم آموخت؛ سپس آنها را بر فرشتگان عرضه کرد؛ پس فرمود: از آن نامها به من خبر دهید اگر از راستگویان بودید!»(3)
معناشناسی کرامت انسان در قرآن
«وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلىكَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلا؛ و همانا فرزندان آدم را گرامي داشتيم و آنها را در خشكی و دریا به حركت در آوردیم و از طیبات روزیشان کردیم و بر بسیاری از آفریدههای خود برتریشان دادیم.»(4)
از جمله ویژگیهایی که قرآن کریم برای انسان برشمرده و به سبب اهمیت آن لازم است به صورت جداگانه مورد بحث قرار گیرد، کرامت انسانی است؛ برخلاف تصور باطلی که قرآن را توهینکننده به انسان معرفی میکند، بررسی دقیق و منصفانه به وضوح نشان میدهد که قرآن کریم به کرامت ذاتی انسان باور دارد و آن را مبنایی ضروری برای کرامت اکتسابی او میداند؛ اما آنچه معیار و میزان قضاوت نهایی درباره انسان به حساب میآید، همانا کرامت اکتسابی است که در قرآن تحت عنوان «تقوا»(5) از آن نام برده شده است. کرامت ذاتی، ویژگیای است که خدا در وجود انسان قرار داده و تحسین آن هم بیش و پیش از خود انسان، به آفرینننده و خداوندگار او سزاوار است اما کرامت اکتسابی، مرتبهای است که انسان با بهره بردن از کرامت ذاتی و با تلاش و عمل خود به آن دست مییابد و مستحق پاداش و تکریم میشود.
در این آیۀ توجه به چند نکته حائز اهمیت است:
كرامت ذاتی برای همه فرزندان آدم است و هیچ قیدی، اعم از ایمان و اسلام، مطرح نشده است.
برای انسان کرامتیافته ،همه امكانات، وسائل، فرصتها وظرفیتهای حركت و تلاش و سازندگی مهیا شده است.
زمینههای لازم برای دستیابی او به رزق طیب فراهم است.
علاوه بر تکریم انسان، او را بر بسیاری، بلکه همه آفریدههای خداوند برتری دادهاند.
تفاوت میان تکریم و تفضیل این است که تكريم معنايى است نفسى و تفصیل، معنایی تطبیقی و مقایسهای؛ در تكريم، خود فرد انسانی مورد نظر است. به خلاف تفضيل، كه پای مقایسه و نسبتسنجی انسان با غیراوست و اگرچه او را بر غیرش برتری دادهاند، اما هردو در اصل آن موهبت شریکند.
نعمت عقل در وجود انسان قرار داده شده است که در وجود سایر موجودات نیست و وجود این نعمت مایه کرامت اوست؛ اما انسان در باقی نعمتها با دیگر آفریدگان شریک است؛ هرچند آن نعمتها را در حد تمامتر و کاملتر دارد و از این رو بر آنها برتری داده شده است.(6) بنابر این انسان بر سایر موجودات برتری دارد و نباید بگونهای زندگی کند که در مرتبه آنها قرار گیرد. اگر قرآن برخی از انسانها را با القاب و صفات حیوانی یاد میکند، بدان سبب است که آنها کرامت و برتری خود را نسبت به سایر موجودات و از جمله حیوانات، نادیده گرفته و به زندگی پست روی آوردهاند.
برخی از خصوصیات انسان، معلول و نتیجۀ کرامت ذاتی اوست؛ مانند اینکه مسجود ملائکه، (7)جانشین خداوند در زمین، (8) امانت دار خدوند، (9) دارای روح خدایی، (10) و نیز دارای اختیار است. (11) ویژگیهای دیگری (12) نیز برای آدمیان بیان شده که نشان از جایگاه والای انسان در دیدگاه قرآن دارد؛ در مقابل، اگر انسانها از فرصت ممتازی که برایشان مهیا شده به خوبی استفاده کنند و استعدادهای خود را شکوفا کرده و مراتب اخلاق الهی را بپیمایند، به مقام کرامت اکتسابی و قرب الی الله نائل میشوند و به بهشت خداوند بار مییابند؛ اما کسانی که از تسلیم در برابر خداوند سرباز زده و راه شهوتپرستی و سرکشی در مقابل الله را برمیگزینند، در همان مرتبه غرائز حیوانی گرفتار شده و حتی ممکن است به اسفل سافلین و پائینترین مراتب حیوانی و نبانی نیز سقوط کنند؛ چنانکه خداوند در سوره نبأ از زبان کافران حکایت میکند که در روز قیامت آرزو میکنند: «ای کاش خاک بودیم!». این سبک بیانی و تربیتی قرآن دستاویز برخی از مخالفان شده تا بر قرآن خرده گرفته و این امر را ناشی از منشأ غیرالهی آن به حساب آورند! در ادامه به برخی از این اشکالات اشاره کرده و وجه حکیمانه آن را بقدر مقدور تبیین خواهیم کرد:
آواز درازگوشان!
یکم: در آیۀ 171 از سوره بقره چنین آمده است: «مَثَل (تو در دعوت) کسانی که کفرورزیدند، بسان کسی است که (گوسفندان و حیوانات را برای نجات از خطر) صدا میزند ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمیشنوند؛ (و حقیقت و مفهوم گفتار او را درک نمیکنند؛ این کافران، در واقع) کر و لال و نابینا هستند؛ از این رو چیزی نمیفهمند!
در این آیه کریمه کافران به چهارپایانی تشبیه شدهاند که هرچه آنها را مورد خطاب قرار میدهی، چیزی متوجه نمیشوند. پیامبر با وجود مخالفتهای چندباره کافران و پافشاری آنها بر نپذیرفتن پیام الهی باز هم میکوشید آنها را به توحید و یگانهپرستی دعوت کند. خداوند به پیامبر یادآوری میکند که اصرار او برای ایمان آوردن کافران، حاصلی ندارد! آنها همانند گوسفندانی که از صدای چوپان، تنها همهمهای را میشنوند، از فهم سخنان تو كه همه به سود ايشان است، كرند و چون در پاسخ به تو حرف صحيحى، كه معناى درستى را افاده كند ندارند، پس لال هم هستند و چون پيش پاى خود (حقیقت دنیا و مرگ) را نمىبينند، گويى كور هم هستند! پس كافران هيچ چيزى را نميفهمند؛ چون همه راههاى فهم و تعامل انسانی ، یعنی چشم، گوش و زبان، به رويشان بسته شده است. (13) بنابر این عدم شناخت راه صحیح و عدم درک درست از آن حقایق، زندگی آنها را به مرتبه حیوانات فروانداخته است؛ زیرا وجه تمایز انسان با حیوان، عقل و شعور انسان است و زمانی که انسان از عقل خود سود نجوید، با حیوان برابر خواهد بود!
دوم: در آیۀ 60 سورۀ مائده چنین آمده است: «ای پیامبر! بگو: «آيا شما را به بدتر از [صاحبانِ] اين كيفر در پيشگاه خدا خبر دهم؟! همانها كه خدا لعنتشان كرده و بر آنان خشم گرفته و از آنان بوزينگان و خوكان و پرستندگان طاغوت را قرار داده است؛ آنها فرومنزلتتر و گمراهترند.
خطاب این آیه برخی از یهودیان و کفار که دین اسلام و ایمان به خدا را تحقیر و مسخره میکردند. خداوند میفرماید: اگر ايمان به خدا لایق استهزاء باشد، یقینا کفر به خدا و پرستش طاغوت بدتر و رسواتر است؛ زیرا راه شما(کفر) به جایی منتهی شده و میشود که برخی از شما به صورت میمون و خوک مسخ شدهاید؛ آیه کریمه به واقعیتی تاریخی و حقیقتی ایمانی اشاره میکند و اصلا در صدد استهزای کافران نیست!(14)
بنابر این اگر هنگام تأمل در آیات قرآن به مبانی هستیشناسانه، انسانشناسانه و ارزشی قرآن و نیز هدف و رسالت آن در تربیت انسان غفلتزده و گرفتاردر تاروپود عالم ماده توجه کنیم و متوجه باشیم که در این کتاب، خداوند با انسانها سخن میگوید نه انسانی با انسان دیگر، هرگز به تعبیرها و توصیفهای قرآن خرده نخواهیم گرفت؛ زیرا هشیار کردن انسانها به مسیری که در حال پیمودن آن هستند و وضعیتی که در آن قرار دارند، رسالت پیامبر و کتاب آسمانی است و در این عرصه، هیچگونه تعارف و ظاهرسازی و پنهانکاری، مقبول نیست! همین قرآن هنگامی که از تعامل انسانها بایکدیگر سخن میگوید، مسخرهکردن، لقبهای زشت به یکدیگر دادن و دشنام و دیگر رفتارهای زشت را نکوهش کرده و انسانها را از آن بر حذر میدارد!(15)
قرآن وجه تمایز انسان با حیوان را تعقل میداند؛ اما درباره کسانی که حق را میپوشانند (کافران) میگوید: آنها کر و لالند و هر مقدار به حق، دعوتشان کنی نمیشنوند و نمیفهمند! زیرا بنای بر نشنیدن و نفهمیدن دارند!(16)
در جای دیگر کسانی را که گوش دارند اما سخن حق را نمیشنوند، چشم دارند و با آن عبرت نمیگیرند، قلب دارند و با آن فهم نمیکنند، حیوان به شمار آورده است؛ چرا که از وجه تمایز انسان با حیوان (یعنی تعقل) بهره نجستهاند!(17)
معیار قرآن، اکثریت یا تعقل؟
از نگاه معرفتشناسی قرآن کریم ،پارهای از امور برای شناخت حق از باطل مانع ایجاد کرده و آدمی را به گمراهی میکشند. يكي از چیزهایی كه باعث تضعيف عقل میشود و انسان را از رسیدن به بینش درست و مطابق با حق محروم میکند، معیار دانستن «رأي اكثريت» است. قرآن كريم در همهجا به سود عقل و در حمايت از تعقل به نکوهش معیاردانستن اكثريت برخاسته است. اکثر انسانها به علل گوناگون به سوي اكثريت كشيده ميشوند و در برابر نظر اکثریت، تسلیم میشوند؛ قرآن کریم از این رفتار نامعقول و غیرمنطقی انتقاد کرده ومی فرمايد: «اگر از اكثریت مردم پيروي كني تو را از راه حق منحرف ميكنند!»(18) در جای دیگر به علت این نکوهش اشاره کرده و میفرماید: دليل ناموجه بودن معیار اکثریت این است که اكثر مردم پيرو گمان و حدسند نه پيرو تعقل، علم و يقين! همين كه چيزي در خيالشان پيدا ميشود، دنبالش را میگیرند و به آن اطمینان مییابند؛ پس به رأی اكثریت اعتماد نكن! اين توصیه یعنی استقلالبخشيدن به عقل و دعوت به معيارقرار دادن تعقل است.(19)
از منظر قرآن کریم آنچه معیار شناخت و آگاهی است تعقل، تجربه، سخن پیامبران و کتابهای آسمانی و شهود عرفانی است و راههای دیگری چون نظر اکثریت، باورهای پدران، ... در واقع موانع شناخت صحیحند. پس انسان باید به جای تکیه بر رأی اکثریت، از تعقل و تعبد نسبت به آموزههای پیامبران الهی سود جسته و به آن تکیه کند.
اگر امروز با دقت به اوضاع جهان بنگریم میبینیم اکثر جنگها، کشمکشها و ظلمها نتیجۀ خودکامگی و رأی اکثریت بوده و هست؛ بلکه این اکثریت هستند که دنیا را پر از فساد و فحشا کردهاند و راه رسیدن به خوشبختی و زندگی شایسته را بر همه بستهاند. رأی اکثریت ،امروزه دنیا را به بنبست اقتصادی وسیاسی کشانده و مشکلات غیرقابل حلی را بر مشکلات روزمره مردم افزوده است. در تمام ادوار تاریخ، بیشتر مردم، کافر، گمراه و هواپرست بوده و همیشه حقخواهان اندک بودهاند. از این رو امام امیر المؤمنین علی(ع) به ما سفارش میکند که در راه هدایت از اندکبودن حقخواهان نهراسید «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلة أهله».(20)
نتیجۀ سخن
قرآن کريم برای مقام انسان، ارزش و کرامتِ شأن او حساب ويژهاي گشوده است. اگر در مواردی انسانها را با القاب و صفات به ظاهر نکوهیدهای توصیف کرده، یا ناظر به ساخت وجودی انسان است(21)و یا به انحراف او از مسیر حق و پشت کردن به کرامت ذاتی و راضی شدن او به فروکاهیدن در مرتبه حیوانات اشاره میکند. اساسا در رابطه میان خدا و انسان نمیتوان به قوانین جاری میان انسانها استناد کرد و سخن خداوند را به مسائلی که در تعاملات انسانی معنا مییابد، تقلیل داد.
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. بقره، 29. 2. بقره، 30. 3. بقره، 31. 4. اسراء، 70. 5. حجرات/13 6. المیزان ج 13، ص 214 و تفسیر نمونه، ج 12، ص 196. 7. اعراف، 11. 8. بقره، 30. 9. احزاب، 72. 10. سجده، 9. 11. ملک، 2، کهف، 7. 12. مانند: فطرت خداگرايی، انسان آزاد و امانت دار، دارای وجدان اخلاقی و ... . 13. المیزان، ج 1، ص 636؛ نمونه، ج 1، ص 577، 14. المیزان، ج 6، ص 41 و نمونه، ج 4، ص 442. 15.حجرات/ 11. 16. بقره، 171. 17. اعراف، 179. 18. انعام، 116. 19.نمونه، ج 5، ص 417. 20. نهج البلاغه(صبحی صالح)، ص 31.21. احزاب/72