شعر
دو سروده از محمد مهدی سیار
کجاست خانه من؟
کجاست خانه من؟ هر چه هست اینجا نیست
یکی به ماه بگوید که راه پیدا نیست
غریب نیست به چشم من آسمان و زمین
ولی نه ...شهر و دیار من این طرفها نیست
نشسته گرد سفر روی شانه روحم
رفیق راه من این جسم بیسر و پا نیست
تمام شهر به تعبیر خواب سرگرمند
کسی معبر بیداری من اما نیست
کسی نگفت سؤال جوابهایم را
به جملهها خبری از چرا و آیا نیست
ز ریگ ریگ بیابان شنیده زخم زبان
حریف درد دل رود غیردریا نیست
دعا کن...!
زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم
بایداین بار به غوغای قیامت برسم
من به «قد قامت» یاران نرسیدم،ای کاش
لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم
آه، مادر! مگر از من چه گناهی سر زد
که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟
طمع بوسه مدار از لبمای چشمه که من
نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم
سیب سرخی سر نیزه ست...دعا کن من نیز
این چنین کال نمانم به شهادت برسم
دنيا حساب دارد
علیرضا قزوه
ليلي گذشت و مجنون حالي خراب دارد
گفتم نگريم امّا ديدم ثواب دارد
مجنون منم كه ماندم، اين خاك، خاك ليليست
اي كاروان بياييد، اين چاه، آب دارد
چرخي زنيم در خود، بي خود ز خود، بچرخيم
دنيا پر است از چرخ، دنيا شتاب دارد
سر مي گذارم امشب بر بالش قيامت
مژگان سر به زیرم، عمريست خواب دارد
از وحشت قيامت، زاهد مرا مترسان
ترس از قيامتم نيست، دنيا حساب دارد
یله کن باز نظر را که غزالی بزند
علی محمد مودب
یله کن باز نظر را که غزالی بزند
دلی از عاشق در حال زوالی بزند
میزند تن به قفس، کفتر دل تا بپرد
دور گلدستة قدت پر و بالی بزند
با نگاه تو دل سوخته، ماهی شده تا
غوطه در صحن چنین آب زلالی بزند
چون شود روی تو بر دیدة مخمور حرام
بیمرام است اگر لب به حلالی بزند
دل آهوی مرا عاقبت آزاد کند
چه کند؟ خوشتر از این قصه مثالی بزند