kayhan.ir

کد خبر: ۶۹۲۹۷
تاریخ انتشار : ۰۵ اسفند ۱۳۹۴ - ۲۱:۳۰

برگرد و هوای شیعه را داشته باش(چشم به راه سپیده)


تب و تاب
سالها رفت و دلم در تب و تاب است هنوز
نقش مستوری من نقش بر آب است هنوز
به طرب حمل مکن سرخی رویم که ز هجر
قلب، آکنده ز غم، دیده پر آب است هنوز
من کجا؟ یار کجا؟ طالع بیدار کجا؟
من اسیر غم او، بخت به خواب است هنوز
دامنش گیرم اگر لطف خدا یار شود
لیک افسوس که این قصه سراب است هنوز
سخت من طالب دیدار و تو غایب زنظر
ز آتش هجر تو این قلب، کباب است هنوز
همچو یک قطره آبیم به دریای جهان
زندگی زودگذر، همچو حباب است هنوز
«ناصر»  از عشق تو آموخت سخن گفتن را
زین سبب گفته‌ او گوهر ناب است هنوز
آیت‌الله ناصرمکارم شیرازی

کوچه‌های سرد
عشق از من و نگاه تو تشکیل می‌شود
گاهی تمام من به تو تبدیل می‌شود
وقتی به داستان نگاه تو می‌رسم
یکباره شعر، وارد تمثیل می‌شود
ای عابر بزرگ که با گامهای تو...
از انتظار پنجره تجلیل می‌شود
تا کی سکوت و خلوت این کوچه‌های سرد
بر چشم‌های  پنجره تحمیل می‌شود؟
آیا دوباره مثل همان سال‌های پیش
امسال هم بدون تو تحویل می‌شود؟
بی‌شک شبی به پاس غزل‌های چشم تو
بازار وزن و قافیه تعطیل می‌شود
«آن روز هفت سین اهورایی بهار
موعود! با سلام تو تکمیل می‌شود»
زهرا بیدکی
***
هوای شیعه
از غربت خود همیشه می‌گویم فاش
تنها، غم تنهایی ما باشد کاش
از هر طرفی طعنه شنیدن سخت است
برگرد و هوای شیعه را داشته باش
مرضیه عاطفی

میقات
همین است ابتدای سبز اوقاتی که می‌گویند
و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که می‌گویند
اشارات زلالی از طلوع زاده نرگس
پیاپی می‌وزد از سمت میقاتی که می‌گویند
زمین در جستجو هر چند بی‌تابانه می‌چرخد
ولی پیداست دیگر آن علاماتی که می‌گویند
جهان این بار، دیگر ایستاده با تمام خویش
کنار خیمه سبز ملاقاتی که می‌گویند
کنار جمعه موعود، گل‌های ظهور او
یکایک می‌دمد طبق روایاتی که می‌گویند
کنون از ابتدای دشت‌های شرق می‌آید
صدای آخرین بند مناجاتی که می‌گویند
و خاک این خاک شاعر، آسمانی می‌شود کم‌کم
در استقبال آن عاشق‌ترین ذاتی که می‌گویند
و فردا بی‌گمان این سمت عالم روی خواهد داد
سرانجام عجیب اتفاقاتی که می‌گویند
زکریا اخلاقی

پایانه انتظار
می‌گفت کسی نگار خواهد آمد
آن دلبر گلعذار خواهد آمد
می‌گفت که می‌آید و یک روز به سر
دلتنگی روزگار خواهد آمد
می‌گفت بهار می‌شود با یک گل
می‌آید و نوبهار خواهد آمد
می‌گفت که گفته جمعه تعطیل شود
برخیز که آن سوار خواهد آمد
می‌گفت به تیغ ابرویش کشته شوید
هرچند به ذوالفقار خواهد آمد
می‌گفت برای تیر او چله بگیر
شاه است و پی شکار خواهد آمد
می‌گفت گل قشنگ نرگس روزی-
بر حرمت لاله‌زار خواهد آمد
می‌گفت که یوسف است ان‌شاءالله
با زشتی ما کنار خواهد آمد
می‌گفت همه ز حُسن او با خبرند
هر چند نقابدار خواهد آمد
می‌گفت چه غم نیامد و جان دادید
بر بستر احتضار خواهد آمد
می‌گفت که از دست گریبان فراق
در پنجه غم چکار خواهد آمد
می‌گفت دعای ندبه را جمع کنید
پایانه انتظار خواهد آمد
محمدجواد فارسی