قهوهخانه- انتخابات- لوطیها و ... فلان(نکته)
به یاد گذشتهها سری به یک قهوهخانه در محله قدیمی تهران زدم. قبل از این که درخواستی داشته باشم یک سینی کوچک روی میزم گذاشته شد چای خوش رنگی در آن قرار داشت. منتظر خنک شدن چای بودم و نگاهم را به دور و بر انداختم. بیشتر میزها خالی بود. پیشخوان روبهرو نظرم را جلب کرد. در قسمت بالای سر چند عکس قدیمی نصب شده بود در دو طرف عکسها چهره حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری و چهار تابلو شهید- دو تراکت هم دیده میشد. روی یکی نوشته شده بود ورود افراد معتاد ممنوع و دیگر اینکه بحث سیاسی ممنوع! به قهوه چی که از کنارم رد میشد گفتم: صاحب اینجا کیه؟ با دست اشاره کرد: ایشون- آسید رضا- نزدیک رفتم و پس از سلام گفتم: من اوضاع انتخابات را بررسی میکنم. بحث انتخابات اینجا ممنوعه؟ آقا سید با مهربانی پاسخ داد البته نه برای شما! گفتم: چطور؟ گفت: «اون تابلو رو برای کسانی زدیم که معقول حرف نمیزنند شما که آدم با شخصیتی به نظر میای» تشکر کردم و پرسیدم انتخابات فعلی را چطور میبینید؟ گفت: ببین داداش گلم من درس سیاست نخوندم اما با عالم سیاست هم بیگانه نیستم. این انتخابات به یاری حق گرمتر از قبلیها برگزار میشه تا چشم بیگانهها و نوکرای داخلیشون کور بشه. سؤال کردم شما معلومه از بین کاندیدای مجلس و خبرگان به چه طور آدمهایی رأی میدید؟ پاسخ داد ببین عزیز من اون عکسها رو میبینی؟ سه تاشون پسرای من هستن. محسنتو کردستان- حسن تو خوزستان و سومی هم حمید که فیالواقع نوهام بود تو سوریه در جنگ با داعشیهای وحشی شهید شد. اون چهارمی هم امیرحسین همسنگر محسنم بود. حالا فکر کنم متوجه شده باشی که به چه کسایی رای میدم آره به اونهایی که چوب حراج به خون شهدا نزنند به اونایی رای میدم که جلوی اجنبی کم نیارن بعد گفتم آقا سید میشه بگین اگر رفقاتون برای رای دادن از شما نظر بخواهند راهنماییشان میکنید؟ قبل از اینکه جواب بدهد صدا زد ابرام جان یه چایی دیگه برای مهمون ما بیارگلویی تازه کنه و بعد رو به من کرد و گفت: اتفاقا به خاطر اوضاع فعلی تصمیم دارم جمعشون کنم و بهشون بگم آقایون- لوطیها! اگه امروز طیبخان بود اگه آقا تختی بود به چه کسایی رای میدادن؟ میگم ما نباید رهبر- این سید اولاد پیغمبر رو تنها بذاریم به نظر من کل یوم عاشورا یعنی همین. الان ببینید شعبون جعفری یا همون شبون بیمخ چه بد عاقبت شد! حالا طیبخان رو هم ببینید که با جوانمردی جلو ایادی شاه ظالم وایساد و گفت: (من به خمینی این اولاد زهرا(س) بهتون نمیزنم! وقتی هم با افتخار تیر بارون شد امام خمینی گفت: طیب طاهر شد و رفت. من به رفقای دور و بر و قهوهخونهایی های بقیه شهرها که میشناسم میگم بیایید مثل طیبخان دست کمک زیر بال رهبر ببریم بیاین با رای هامون نذاریم کسی که خون به دلش میکنه انتخاب بشه آخه شما رو به خدا مسخره نیست طرف رو میبینی هم فکریهاش میگن رهبری باید شورایی بشه بعد داوطلب خبرگان شده از یه طرف عکس هم خطیهاش کنارشن از طرفی با حقه بازی کلام امام رو نوشته که خبرگان تقویت رهبریه! آره به کسایی رای بدیم که به اصول وفا دارن کسایی که علمای قم قبولشون دارن به کسایی رای ندیم که تا کمر جلوی غربیها خم میشن به کسایی رای ندیم که حیثیتمون رو مفت مفت به خارجیها میدن و بعد هم پشت سر هم وعدههای دروغ میدن! آقا سید رضا در آخر به موضوعی اشاره کرد که واقعا بعضی از سیاسیون پر مدعا هم از هضم آن برنمیآیند. او گفت یه حقه تازه سوار کردن که میخوایم با اصولگراهای اعتدالی هم کاسه بشیم آخه یه اصولگرای واقعی با اونایی که چشم دیدنش رو ندارن هم کاسه میشه؟ اون وقت ناز و عشوه هم میکنن که ما دوستای مخالف با این کار رو به سختی راضی کردیم آخه به این نمیگن یه بوم و دو هوا؟ به این نمیگن منافق بازی؟ بعد میگیم چرا بیبیسی تو انتخابات دخالت میکنه و فلان! صحبتهای آقا سید رضا که تمام شد هر چه تلاش کردم پول چایی را حساب کنم اجازه نداد. من هم با یک حس خوب از ایشان خداحافظی کردم و از خدا خواستم که این یاران گمنام ولایت را حفظ کند. والسلام
حمید رئوف