سرعت و سبقت از دیدگاه قرآن(خوان حکمت)
قرآن مراحل پنج گانه را تبيين كرده؛ اوّل معرفت است تا آدم بفهمد جهان چيست، انسان چيست، رابطه انسان و جهان چيست؛ اين مثلث را بفهمد. وقتي فهميد يك موجود ابدي است، راه مي افتد، نمي ايستد؛ راكد نيست، جامد نيست: اَيَحسَبُ الاِنسانْ اَنْ يُترَكَ سُدي(1) نيست، در لهو و لعب نيست؛ راه مي افتد. وقتي راه افتاد، ميبيند جلويش باز است.
بخواهد عالم بشود، راه باز است؛ بخواهد عادل بشود، راه باز است. در علم و عدل و تواضع و جنود عقل هيچ تزاحمي نيست. اگر كسي خواست اَعدل از همه بشود، متواضعتر از همه بشود، پرهيزكارتر از همه بشود، مهربانتر از همه بشود؛ راه باز است. اگر در يك اتاقي كه جاي هزار نفر هست، اينها همه شان متواضع باشند؛ كاملاً جا باز است. امّا اگر دو نفر خداي ناكرده خود بين باشند، اوّل دعواست. در رذالت درگيري هست، ولي در فضيلت، درگيري نيست. لذا مي فرمايد: اگر شما خواستيد در علم و تقوا و معارف مسابقه بدهيد، اين ميدان مسابقه به اندازة آسمان و زمين باز است. حالا اگر كسي خواست يك خياباني كه به اندازة آسمان و زمين است، برود؛ هر چه تندتر برود، جا براي تصادف نيست. سارِعُوا اِلَي مَغفِرَهٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّهٍ [ كه ] عَرضُهَا السَّماواتِ وَ الاَرض(2). حالا اگر يك مسابقه اي به اندازة نظام كيهاني باشد، هر كسي هر چه تند بخواهد برود راه آزاد است! اين ديگر جا براي برخورد نيست! تزاحم و تصادف و امثال ذلك نيست، كسي مزاحم كسي نيست! اعلم بودن، اَتقي بودن، اَعدل بودن راه را وسيع ميكند. امّا اگر كسي خداي ناكرده خود بين بود، با دوّمي دعوايش مي شود! پس راه فضيلت باز است، انسان بايد هجرت كند. چون راه خيلي وسيع است، دستور سرعت دادند؛ هيچ نگفتند كند كنيد. درجة 20 برويد، 120 برويد، 1200 برويد، 2200 برويد؛ اينطور نيست، سارِعُوا! اينطور نيست كه حدّ مشخصي داشته باشد، منتها بايد در مسير باشد. اگر كسي تشخيص داد صراط مستقيم كجاست، آنوقت هر چه تند تر، بهتر!
تفاوت انسان معصوم و غير او در معرفت
« صراط مستقيم »
عمده آن است كه بسياري از ماها در تشخيص صراط مستقيم دچار غفلتيم. گاهي يَمين، گاهي شِمال: اَليَمينُ وَ الشِّمالْ مَضِلَّه وَ الوُسطَي جادَّه (3). براي ماها گفته شد: خِيرُ الاُمُورِ اُوسَطُهَا (4). امّا وقتي كسي نظير اهل بيت (عليهم السَّلام) در متن صراط مستقيم است، آنجا ديگر سخن از خِيرُ الاُمُورِ اُوسَطُهَا نيست! خِيرُ الاُمُورِ اَكثَرُهَا وَ اَشَّدُهَا وَ اُوفَرُهَا وَ اَعلاها و كَذا و كَذا است. در دعاي كميل مي گوئيم:وَ اَقرَبِهِمْ مَنزِلَهٍ مِنكْ وَ اَخَصِّهِمْ زُلفَهً لَدَيك و كَذا و كَذا. اينجاست كه مي گويند: تا سَر رود به سر رو و تا پا به پا بپو، هر چه تندتر بهتر. اگر كسي مثل حسن بن علي (ع) شد، چون در متن صراط مستقيم است؛ اگر چندين بار اموالش را تقسيم بكند بين خود و فقرا، اين عدل است نه اسراف. اگر چندين بار كلّ مالش را به ديگري بدهد، عدل است نه اسراف. چون در صراط است، صراط ديگر اسراف و تبذير ندارد! ماها چون نمي دانيم و نمي توانيم و در صراط نيستيم، براي ما خِيرُ الاُمُورِ اُوسَطُهَا است.
در زيارت جامعة كبير به ذوات قُدسي معصومین عرض مي كنيم: اَنتُمُ الصِّراطُ الاَقوَم (5). اگر كسي در صراط بود، نمي شود به او گفت تندتر نرو، كند برو، يك قدري آرام تر؛ اين نيست! به ما مي شود گفت كندتر برو، تندتر برو؛ چپ نرو، راست نرو. امّا اگر كسي در متن صراط بود، اين خِيرُ الاُمُورِ اَكثَرُها و اُوفَرُها است.
فرق سرعت و سبقت
در امور خير
فرمود: اينها سرعت مي گيرند. حالا كه سرعت گرفتند، جلو مي زنند؛ سابِقُون(6). ما يك ( سرعت ) داريم، يك طايفه از آيات است. يك ( سبقت ) داريم، فَاستَبِقُوا (7)؛ يعني جلو بزن. بگو من مي خواهم بالاتر باشم، در چه بالاتر باشم؟ در عدالت، در تقوا، در ادب، در تواضع. اين عيب ندارد! امّا اگر بگوئيم من مي خواهم بهتر از او باشم، اين هوس است. ولي من مي خواهم مؤدّبتر از او باشم، مي خواهم با تقواتر از او باشم؛ اين ادب الهي است، اين بد نيست! ما يك سابِقُوا (8) داريم، يك سارِعُوا (9) داريم.سارِعُوا يعني تا مي تواني بدُو، سابِقُوا يعني تا مي تواني جلو بزن! خيليها عالم هستند، شما مي خواهيد أعلم بشويد؛ خيلي خوب است. خيليها متّقياند، شما مي خواهيد اَتقي بشويد، اَعدل بشويد؛ چيز بسيار خوبي است، اينكه بد نيست! چون شما مي خواهيد مؤدّبتر باشي، متواضعتر باشي؛ اينكه بد نيست! حالا كه سبقت گرفتي، نگو به من چه!
اين وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقينَ اِماماً آن مرحلة پنجم است. پس اَلمَعرِفَه، ثُمَّ الهِجرَه، ثُمَّ السُّرعَه، ثُمَّ السِّبقَه، ثُمَّ الاِمامَه؛ امامت يعني حالا كه جلو افتادي، به فكر مردم باش، نيكان را جذب بكن: وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقينَ اِماماً (10)، اين چيز خوبي است. خدايا! آن توفيق را بده كه بفهم هاي جامعه به من اقتداء كنند! خدايا! آن توفيق را به من بده كه من الگو باشم براي خوبان جامعه! من براي مؤدّبان جامعه الگو بشوم، اين چيز بدی نيست! به ما گفتهاند بخواهيد. مردان الهي چند چيز را از ذات أقدس إله مسألت مي كنند، يكي اش اين است: وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ اِماماً. من امام پرهيزكاران باشم، امامُ العُلماء باشم، امامُ المُتّقين باشم، امامُ العادِلين باشم؛ اين چيز خوبي است! فرمود: اين گروهند كه نه تنها اهل مُسارعتند، بلكه اهل سبقتند و جلو مي زنند! اين چيز بدي نيست. اگر كسي خواست جلو بزند در ادب، در تقوا؛ اين نه تنها مزاحم كسي نيست، ديگران را هم كمك مي كند؛ كه اميدواريم إن شآءَ الله نصيب همه بشود.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (مدظلّه) در جلسه درس تفسير سوره مؤمنون در جمع طلاب و فضلاي حوزه علميّه قم ـ 2/ 3/ 1390
(1) قيامه/ 36
(2) آل عمران/ 133
(3) الكافي/ 8/ 68 ـ با اندكي اختلاف
(4) الكافي/ 6/ 541
(5) مَن لا يَحضُرُه الفَقيه/ 2/ 613 ـ زِيارَهُ جامِعه لِجَميعِ الاَئمه (ع)
(6) ر. ك: مؤمنون/ 61
(7) ر. ك: بقره/ 148
(8) ر. ك: حديد/ 21
(9) ر. ك: آل عمران/ 133
(10) فرقان/ 74