جریان نئولیبرال فرهنگی در چشمانداز خصوصیسازی فرهنگ (نگاه)
مسعود قدیمی
یکی از دغدغههای سیاستگذاران فرهنگی دولت اعتدال خصوصیسازی بخش فرهنگ میباشد اولویت اصلی این سیاست را میتوان به مسائل اقتصادی مانند تولید و عرضه محصولات فرهنگی توسط بخش خصوصی و پدید آوردن بسترهای تجاری در میان مردم دانست. اینکه سینما با اتکا به بخش خصوصی وابستگی خود را به دولت از بین ببرد و به اصطلاح سخنان مدیر سازمان سینمایی «سینما خودش پول خودش را دربیاورد». از طرفی در بازار نشر و همچنین عرصه تئاتر و نمایش با الگو قرار دادن افکار عمومی، اصلاحات محتوایی برعهده شخص صاحب اثر باشد و این تنها با از میان برداشتن حمایت بخش دولتی و در پی آن نظارت این بخش ممکن خواهد بود.
ظاهرا مقصود مدیران فرهنگی از خصوصیسازی در این عرصه سبک نمودن بار مالی دولت از تولیدات بعضا کلان فرهنگی و سپردن آن به اشخاص تولیدکننده میباشد. اما باید دانست که این تنها یک محور این سیاست است هدف اصلی در روند این خصوصی سازی ادامه مسیر جریان نئولیبرال فرهنگی در استمرار سیاستگذاریهای وزارت ارشاد از اواخر دهه شصت خواهد بود با این تفاوت که چهره فرهنگی دولت یازدهم در بخش خصوصی شدیدا مبتنی بر فرهنگ بورژوایی مسلکانه، اپیکوری و ابسورد روشنفکران میباشد این را میتوان در تولیدات سینمایی و نمایشی یک ساله اخیر کاملا ادراک نمود.
سپردن عرصه فرهنگ به مناسبات بخش خصوصی، هنری مردمی به بار نخواهد آورد زیرا جریان نئولیبرال و سکولار که خصوصیسازی را در عرصه فرهنگ مدیریت میکند صورت مثالی مردم را در طبقه بورژوا و مدرن سرمایهدار و خرده سرمایهدار میبیند و اساسا هدفش برای تولیدات فرهنگی مخاطب قرار دادن این اقلیت از جامعه میباشد. لذا چنانچه هماکنون در تولیدات تبلیغاتی و سینمایی و همچنین آثار منتشره از سوی ناشران سکولار کشور و اجرای تئاترهای کارگردانان غربزده و روشنفکر مشاهده میکنیم در جملگی ظهوراتش بیتوجهی به آرمانهای عدالتطلبانه انقلاب است که غایتی تماما بورژوایی دارد هدف بخش خصوصی در تولیدات فرهنگی تنها اغوای اذهان عمومی و سرگرم نمودن آنان با مضامین پیشپا افتاده و عمدتا مبتذل در جهت منفعتطلبی و سودمحوری اقتصادی است.
سیاست فرهنگی با هدف خصوصیسازی ادعای سیاستزدایی از عرصه فرهنگ را دارد اما این سیاستزدایی در جهت سیاستهای جهانی نئولیبرالیسم تنها فریبی بزرگ است که با شعار مبهم هنر برای هنر و از بین بردن مرزبندیهای هنر ارزشی و غیرارزشی سعی در ورود کالایسم به عرصههای غیر کالایی را دارد. این همان اقتصاد فرهنگی سرمایهداری است که در تعبیر بسیاری از نظریهپردازان غربی چون لوکزامبورگ یا جیمسون ظاهر شدن بخشی پنهان از ظرفیتهای سیستم سرمایهداری در عرصه فرهنگی میباشد.
متاسفانه در ایران کانونهای تولیدات فرهنگی و بصری که هیچ مبنای متعهدانه و دینی ندارند در مرکزیترین جبهههای فرهنگ انقلاب نفوذ یافتهاند و با ناتوان نمودن مالی ارگانهای دولتی فرهنگ عنان تولید را در دست گرفتهاند و میتازند. آنچه که در تولیدات سینمایی اخیر یکی از همین کانونهای تبلیغاتی پیداست رشد خزنده جریان سکولار، اشاعه فرهنگ مصرفگرا، ظاهرپرستی و پوچانگاری به درون جامعه میباشد. این امر تصرف نمودن کانونهای فرهنگی برای از بین بردن هرگونه آرمانگرایی و تعهد انقلابی اسلامی و ایجاد پیشزمینه برای مقاصد سیاسی است.
این سوال وجود دارد که آیا آنچه که امروزه اعتدال نامیده میشود افراطی دانستن هرگونه آرمانگرایی و تعهد به باوری استوار است؟ اعتدال در عرصه فرهنگ یعنی زدودن هرگونه تعهد با هدف اشاعه نهیلیسم، ابسوردیسم در جهت رشد سکولاریسم؟