بنبست درسآموز نیویورک! (یادداشت روز)
ده روز مذاکره تمام عیار در هفتمین دور گفتگوهای ایران و 5+1 در حالی در نیویورک بیهیچ فرجام و نتیجهای به پایان رسید که تا پیش از آن، بسیاری از سادهاندیشان و آنانکه از پیمودن راه ملت خسته و پشیمان شدهاند، با آب و تاب، این دور از مذاکرات را فصل نوین و مقطعی تاریخی و سرنوشتساز از دیپلماسی و سیاست خارجی معرفی میکردند و برای بهاری که قرار بود در ابتدای پائیز فرا برسد، غزلخوانی و نغمهسرایی میکردند! و تا آنجا پیش رفتند که از احتمال متوهمانه و توهینآمیز حضور مستقیم رئیسجمهور محترم در مذاکرات خبر دادند! اما وقتی به دلیل بنبست پدید آمده در مذاکرات نه تنها با حضور رئیسجمهور، بلکه نشست در سطح وزیران خارجه هم برگزار نشد، با پررویی چشم خود را به این موضوع بستند و به روی خودشان نیاوردند که تمامی حرفهای دیروزشان غلط از آب درآمد و آمال و آرزوهایشان به باد رفت!
اما موضوع این نوشتار، آرزوهای بیارزش آنها نیست، موضوع این نوشتار حتی مطایبات مشاور رئیسجمهور هم نیست آنجا که در مقام توجیه(!) حرفهای ناپسند نخستوزیر بریتانیای صغیر پس از دیدار با رئیسجمهور محترم گفته بود شما نمیدانید رئیسجمهور در جلسه خصوصی به او چه گفته بود! (نقل به مضمون) نه! آن حرف هم بینیاز از پاسخ است و صرفا باید به آن به چشم طنزی تلخ نگریست و با خود گفت تا مشاوران چنیناند، اوضاع چنان است! وگرنه کیست که نداند وقتی کامرون بر بام رسانهای عالم به ملت و رئیسجمهور ما توهین کرده سخن درگوشی و در خفای ما (اگر بوده باشد) جواب آن توهین نیست. موضوع بر سر بنبست پدید آمده در مذاکرات و شناخت عامل یا عوامل مهم آنست تا از رهگذر این آسیبشناسی، به رویکردی منطقی و معقول برای ادامه این کارزار دیپلماتیک دست یابیم. برای شناخت این عوامل باید به این نکات توجه کرد:
1- «عدم انعطافپذیری» و «اصرار بر حفظ خطوط قرمز نظام» از سوی تیم مذاکرهکننده کشورمان، مهمترین دلیلی است که غربیها و رسانههایشان، بعنوان عامل ناکامی این دور از مذاکرات- و البته مذاکرات قبلی- عنوان کرده و میکنند. آنها معتقدند به نتیجه رسیدن مذاکرات، نیازمند اتخاذ تصمیمات سختی است که طرف ایرانی، باید خود را برای آن آماده کند! اما آیا واقعا ما برای رسیدن به این نقطه و حصول توافق، کوتاهی کردهایم؟ بهترین پاسخ همانست که رئیسجمهور کشورمان به خبرنگار سیانان گفت: «ایران تا جایی که لازم بود و حتی شاید انتظارش را نداشتند در مذاکرات نرمش به خرج داده است» پس نمیتوان گفت ما و تیم مذاکرهکنندهمان کوتاهی و عدم همراهی داشتهایم. این قضاوت، تحلیل و گمانهزنی نیست بلکه صراحت قول غربیهاست که یک نمونه آن را خاویر سولانا با ذوقزدگی تمام و با بکار بردن عبارات «همراهی سخاوتمندانه» و «باورنکردنی» از سوی ایران، درباره توافقنامه ژنو، آشکار کرد.
2- بطور طبیعی اگر یکطرف مذاکره در ناکامی آن نقشی نداشته باشد، باید مقصر را در سوی دیگر میز جستجو کرد. 5+1 و در راس آن آمریکا بخاطر خوی استکباری و سلطهطلبی خود، حاضر نیستند هیچ یک از حقوق رسمی و اولیه ملتها و از جمله ملت ما را به رسمیت شناخته و به آن احترام بگذارند. این خوی استکباری هم نشانهای فراوانی دارد که بیان آن تنها در موضوع هستهای، مثنوی هفتاد من کاغذ است و به اطاله کلام میانجامد اما یک نمونه ساده و عینی آن، «به رسمیت شناختن حق غنیسازی» است که در حالیکه مقررات آژانس بینالمللی انرژی اتمی، آن را برای تمامی اعضاء، حقی مسلم و طبیعی دانسته و ایران نیز سالهاست عضو آژانس است، چند کشور مستکبر، با قلدری و زورگویی، ماده 4 پیمان NPT را مطابق سلیقه خود تعریف کرده و حق مسلم کشورمان را نادیده میگیرند. این افزونطلبی تا آنجاست که حتی در توافقنامه ژنو در مقابل آن همه امتیازی که بدست آوردند، نه تنها حاضر نشدند همین یک عبارت را درج کنند، بلکه بلافاصله پس از تنظیم توافقنامه، تصریح کردند که، حق ایران در غنیسازی را به رسمیت نمیشناسیم!
این تفرعن، سبب ناکامی و بینتیجه بودن هر مذاکرهای از جمله مذاکره هستهای است و مادامی که آنها با این موضع به سر میز مذاکره بیایند، وضع همین خواهد بود.
3- اما با اینکه نباید سر سوزنی در خوی استکباری آمریکا و دنبالکهایی مثل انگلیس و فرانسه تردید کرد و همچنین نباید به سختی و دشواری کار مذاکره با چنین موجوداتی بیتوجه بود، نباید این نکته را هم از نظر دور داشت که بعضی رفتارها از سوی ما میتواند طمع دشمن را افزایش داده و آنها را در دشمنی و عنادشان با ملت انقلابی ما پرروتر و گستاختر کند. قطعا نمیتوان و نباید این رفتارها را حساب شده و هدفمند دانست بلکه برخی از آنها را باید اشتباه محاسباتی دانست و برخی را ناشی از خوشبینی مفرط به حریف. اما علت این رفتارها هرچه باشد، تاثیر آن در دشمن چیزی جز افزون شدن تکبر و وقاحت نخواهد بود. مثلا وقتی ما مدتها قبل از تنظیم هرگونه توافقی در سال گذشته- صرفنظر از مفاد و محتوای آن- هر گونه فعالیت هستهای کشورمان را عملا و رسما تعلیق میکنیم و بعد به سرمیز مذاکره میرویم، طبیعتا دشمن جریتر شده و گامی دیگر، به پیش میآید. این رفتار حتما ناشی از اشتباه محاسباتی و منصف فرض کردن دشمن است و دلیل دیگری برای آن نمیتوان پیدا کرد. اما دیدیم که آنها به هیچوجه بهرهای از انصاف و منطق نبردهاند. خب اگر چنین است- که تجربه یکساله اخیر هر سادهدل و خوشباوری را مجاب به صحت این گزاره کرده است- منطقا نباید این روش تکرار شود. یعنی در هر مرحلهای از مذاکره و در هر توافقی، باید به وزن متناسب دادهها و ستاندهها توجه جدی شود. اما بدون کالبد شکافی مفاد توافقنامه ژنو، متأسفانه شاهد آنیم که باز هم مواضعی اتخاذ میشود که دشمن طمع بیشتری پیدا میکند و در داخل هم درصدد بزک کردن و آراستن چهره دشمن برمیآیند! مثلا وقتی رئیسجمهور آمریکا صراحتا پرده از آرزوی قلبی خود مبنی بر اوراق کردن تجهیزات هستهای و حتی جدا کردن پیچ و مهرههای آن سخن گفت، نه تنها واکنش مناسبی نشان داده نشد، بلکه برای مذاکره دوجانبه و حداکثر با حضور شخص ثالث یعنی کاترین اشتون تمایل نشان داده شد! در حالیکه حق، چیز دیگری بود که بدان عمل نشد. اما گاهی اوقات برخی رفتارها ماهیت خطرناک و تلخی پیدا میکند که بدون قصد و غرض، شبیه علامت فرستادن برای دشمن است. در همین سفر اخیر نیویورک، هاله اسفندیاری- که روزگاری در ایران به جرم جاسوسی زندانی بود و خدمتش به آمریکا برای دشمنی با نظام اسلامی در ماجرای فتنه 88 بر کسی پوشیده نیست- در یک گفتگوی خبری با وزیر خارجه کشورمان حاضر شد. گذشته از این پرسش اساسی که چرا باید وزیر خارجه، با چنین فردی گفتگو کند، او رندانه و زیرکانه از تاثیر شکست مذاکرات هستهای بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی سوال میکند و بعد هم از تاثیر آن بر سیاست داخلی کشورمان. منطقا وزیر خارجه ما باید پاسخ میداد که اگر مذاکرات شکست بخورد، تقصیر طرف غربی است نه ما و شکست احتمالی مذاکرات موجب بدبینی و نفرت بیشتر مردم ما و در نتیجه مسئولان سیاست خارجی از غربیها خواهد شد و در داخل هم به همگرایی بیشتر جریانهای سیاسی میانجامد. اما وزیر خارجه در نهایت تعجب پاسخی به وی میدهد که به تشدید طمع دشمنان منجر خواهد شد! «اگر با وجود تلاشهای ما برای تعامل، این تلاشها بینتیجه بماند، مردم ایران فرصت خواهند داشت تا 16 ماه دیگر که انتخابات پارلمانی در ایران برگزار میشود، به این عملکرد ما پاسخ دهند. وقتی قبلا در تعامل و مذاکرات درباره توافق هستهای با جامعه بینالمللی در سالهای 2004 و 2005 توافقهایی کردیم و تلاشها، برای عملکرد شفاف از جانب اتحادیه اروپا رد شد... در آن زمان مردم با انتخاب رئیسجمهوری متفاوت (منظور دکتر احمدینژاد است) به دلیل شکست در مذاکرات به ما پاداش دادند و مرا هم زود بازنشسته کردند! (خنده حضار) حالا من بار دیگر زنده شدهام (باز هم خنده حضار) به نظر من در انتقال پیامی که جامعه بینالمللی و به ویژه غرب میخواهد به ایران منتقل کند باید بسیار دقت کند... من فکر میکنم مردم ایران پاسخ خود را در صندوقهای رای نشان خواهند داد»! این سخنان که بینیاز از هرگونه توضیحی است به هیچ وجه پاسخ درخوری به زیادهخواهیها و افزونطلبیهای آنها نیست و عملاً آنها را در مطامع و مقاصد خود، بیپرواتر خواهد کرد.
آنچه گفته شد، به هیچ وجه ذرهای از نقش خیانت و جنایتآمیز آمریکا و دیگر بازیگران این تراژدی در چالش هستهای 12 ساله کشورمان نمیکاهد و با همه وجود بر این باوریم که اگر هر مشکلی در این مسیر پیش آید، عامل و منشأ آن، خودخواهیها و زیادهخواهیهای آنهاست. اما این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که با دشمن، به زیرکی و سیاست باید تعامل نمود نه به رفق و مدارا و خوشبینی. که حضرت علی علیهالسلام فرمودهاند: «از دشمنت پس از آنکه از در صلح و آشتی درآمد، سخت برحذر باش زیرا چه بسا که او به وسیله صلح نزدیک میشود تا از شیوه غافلگیری استفاده کند. پس احتیاط و دقت را پیشه کن و در چنین مواردی زودباور و خوشگمان مباش».
به راستی وقتی پیشوای بزرگ ما، درباره دشمنی که با ما صلح کرده، چنین موعظه حکیمانه و ذکاوتمندانهای فرموده، نباید درباره دشمنی که در طول یک سال بیش از ده بار ما را به جنگ تهدید کرده، دهها و صدها بار بیشتر هوشیار بود و سرسوزنی به او خوشبین و خوشگمان نبود؟
حسین شمسیان