kayhan.ir

کد خبر: ۹۹۴۶۶
تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۸:۲۲
نگاهی به سیر رشد ویژه‌خواری و فاصله گرفتن برخی مدیران از ارزش‌های انقلاب اسلامی

مردم گله‌مندند


  عباس شمسعلی

  اشاره:
تبعیض و استفاده برخی افراد از موقعیت‌های ویژه که دیگران از آن محروم هستند یکی از معضلاتی است که قطعاً در تمام جوامع مورد نکوهش می‌باشد. این یک حس طبیعی است که هیچ کس دوست ندارد فرد دیگری با زیر پا گذاشتن حق او بدون صلاحیت و شرایط لازم به امتیازی برسد که استحقاق آن را نداشته است. این امر ناپسند گاه در زندگی روزمره و شخصی ما اتفاق می‌افتد و گاه در ابعاد بزرگ‌تر و در زندگی اجتماعی. در این نوشتار با نگاهی به انواع تبعیض‌های اجتماعی نگاهی خاص به سیر رشد روزافزون این پدیده در بدنه اجرایی کشورمان طی سال‌های اخیر خواهیم داشت.

اولین تجربه‌های شخصی از تبعیض
از نوجوانی و شاید اندکی بعد و قبل از آن یکی از چیزهایی که مرا آزار می‌داد این بود که عده‌ای بدون تحمل سختی  با پا گذاشتن بر روی حق و بدون رعایت عدالت به چیزی برسند که استحقاق آن را نداشتند. اگر بخواهم برجسته‌ترین مصداق‌های شخصی این موضوع را بیان کنم ضمن اینکه یادآوری آنها نیز هنوز تلخ و آزاردهنده است، باید به چند مثال اشاره کنم، شاید دیگران هم با این درد  سال‌های نه چندان دور که شاید در برخی موارد هنوز هم وجود داشته باشد با من مشترک باشند. یکی از این موارد صف‌های خاطره‌انگیز دوران کودکی و نوجوانی ما در سال‌های دهه 60 و 70 است. صف‌هایی که خیلی‌ها با آن خاطره دارند و جالب اینکه فقیر و غنی در کنار هم در این صف‌ها حضور داشتند. هنوز نمی‌توانم ایستادگی مثال‌زدنی در صف‌های ترسناک نانوایی، اقلام متعدد کوپنی، پرداخت قبوض بانکی، صف شیر دولتی و... را از خاطر ببرم. صف‌هایی که شاید به اندازه یک خدمت سربازی از من و همدوره‌های من مرد ساخت و انصافاً امروز بخشی از ایستادگی و پایداری خود و هم‌نسلان خود را مدیون آن صفوف به هم پیوسته می‌دانم! هر چند آن زمان تحمل صف‌هایی که گاه تا چند ساعت از بهترین و شیرین‌ترین لحظات و روزهای عمر ما را می‌گرفت سخت بود اما در پایان هنگامی که پیروزمندانه با در دست داشتن فلان جنس کوپنی یا  نان تازه، صفوف مردم همچنان منتظر را می‌شکافتیم و به سمت خانه می‌رفتیم گویی احساس دریافت مدال طلا در فینال کشتی المپیک آن هم پس از شکست دادن «الکساندر مدوید» قهرمان افسانه‌ای روس‌ها را داشتیم.  
اما سختی ایستادن در صف به جای خود، آنچه بیش از این سختی من و امثال من را اذیت می‌کرد تبعیض‌های وحشتناکی بود که در این صفوف بارها به چشم خود دیدیم و بغض در گلو فرو بردیم به امید آنکه یک روز هر چه فریاد داریم بر سر نانوا و بقال محل و یا آن کارمند بانک بکشیم.
بله هنگامی که بعد از مدت مدید که در صف نانوایی بودیم، فلان آقای آشنا با نانوا  با یک اشاره و در حالی که یک لبخند خیلی زشت بر لبش بود پیروزمندانه بدون ایستادن در صف به مقصود خود می‌رسید و یا هنگامی که قبض آب و برق در دست پشت باجه بانک از روی بیکاری همزمان با کارمند بانک پول‌های دریافتی و پرداختی وی را می‌شمردیم تا زمان زودتر بگذرد و نوبت ما شود،  در یک لحظه در بانک باز می‌شد و فلان آقا گاه حتی بدون آمدن به سمت صف از پشت باجه به طور ویژه کار بانکی خود را ضمن احوالپرسی گرم با کارمندان و رئیس بانک انجام می‌داد، حس غریبی وجود ما را فرا می‌گرفت. یا زمانی که در صف شیر بیان ناامید کننده بقال محل، گوش ما را می‌نواخت که «شیر دولتی تمام شده» اما ساعتی بعد در حالی که شاهد رد و بدل شدن همان شیر مثلا تمام شده بین بقال و فلان مشتری بودیم دلمان به حال آن گاو بیچاره که خود نیز راضی نبود با شیرش این چنین بازی شود می‌سوخت.
فلسفه تبعیض و پارتی‌بازی
قصه پرغصه صف‌ها و تبعیض‌هایی که در ذهن کودکی و نوجوانی من و امثال من حک شده نمونه‌های دیگری هم دارد که بگذریم. اما من خیلی وقت‌ها اصل ماجرا را نمی‌دانستم. آن زمان نمی‌دانستم اسم این کارها دقیقاً چیست. شاید کم‌کم می‌فهمیدم به این کار پارتی‌بازی می‌گویند البته به گمانم آن موقع هنوز کلمه‌های «ویژه‌خواری» و «‌رانت‌خواری» اختراع نشده بود وگرنه اسم خوبی بودند برای آن کارها.  اما بعد‌ها در صف‌های دیگر به برخی رابطه‌های فلسفی عمیق در پشت این کارها پی بردم. بعدها فهمیدم بسیاری از این به قول آن موقع پارتی‌بازی و به قول امروزی‌ها ویژه‌خواری‌ها خیلی هم بی‌حکمت و فلسفه نبوده است. چراکه وقتی بقال محل  به صف نانوایی می‌آمد و بدون نوبت نان می‌گرفت فردا روزی نانوا هم به بقالی می‌رفت و شیر پنهان شده در اعماق یخچال مغازه را تحویل می‌گرفت. یا موقعی که کارمند بانک به نانوایی یا بقالی می‌رفت سریع کارش راه می‌افتاد پس آن بقال و نانوا هم در مراجعه به بانک نباید معطل می‌شدند و.... کم‌کم بود که فهمیدم در ویژه‌خواری هم باید رعایت یک‌‌سری اصول را کرد!
به هرحال هرچه بود با گذشت زمان بسیاری از آن صف‌ها دیگر یا از بین رفت یا خلوت شد. دیگر مردم بیشتر برنج‌خور شدند یا نان صنعتی مصرف کردند تا نانوایی خلوت شود. خیلی از کارهای بانکی غیرحضوری شد تا من و امثال من وقت شریف بانک را نگیریم و جا برای مشتریان اصلی بانک باز شود. خدا را شکر جنس کوپنی هم از چرخه اقتصاد کشور محو شد تا نوجوانان امروز این مرز و بوم وقت عزیزی که باید صرف «کلش آو کلنز» بازی شود را بیهوده در صف از دست ندهند.(راستی ایستادن نوجوانان موبایل به دست و هدفون در گوش در صف جنس کوپنی عجب دیدنی می‌شد!)
آپدیت ویژه‌خواری
اما عجیب آنکه توقع و تصور ما از اینکه با از بین رفتن اقتصاد صف محور ریشه ویژه‌خواری و پارتی‌بازی کنده می‌شود اشتباه بود. برعکس هرچه که با گذشت زمان از صف خارج شده و وارد جامعه شدیم با ابعاد جدیدی از این پدیده آشنا شدیم. گویی ویژه‌خواری که روزی کابوس صف‌های افسانه‌ای ما بود داشت پا به پای ما بزرگ می‌شد. اگر یک روز دادن شیر دولتی به یک عده و محروم کردن دیگران از آن ویژه‌خواری بود کم‌کم می‌دیدیم که استخدام در فلان اداره و شرکت هم تکرار همان داستان بقال و نانوا است. یا روز دیگر دیدیم که  پرداخت وام ازدواج همان حکایت شیر دولتی را داشت یعنی در حالی که برای خیلی‌ها منابع وجود نداشت برای دیگرانی  با یک تلفن منابع سرازیر می‌شد. راستی اگر اشتباه نکنم این رئیس بانک پسر همان بقال محل است که شیر دولتی مردم به دست او بود و اگر درست ببینم آنکه بدون نوبت وام ازدواجش آماده می‌شود پسر همان نانوای محل است که روزی پدرش به پدر رئیس بانک نان رانتی می‌داد.
بزرگتر که شدیم «ویژه‌خواری» هم که دیگر برای خودش مردی شده بود از سطح محلات و ادارات  به سطح بالای اقتصاد و سیاست راه پیدا کرده بود. دیگر پیدا کردن رابطه رانت‌خوار و رانت‌دهنده کار راحتی نبود. دیگر بحث بانکی و نانوا نبود البته بانک بود نان هم بود، البته شیر تو شیر بود.
با گذشت زمان دیگر با رانت‌خواری در پرداخت وام ازدواج خیلی احساساتی نمی‌شدیم بلکه پرداخت وام‌های نجومی آزارمان می‌داد.
دیگر به جای شگفت‌زده شدن از رابطه رئیس بانک محل با نانوای محل، از اختلاس 123 میلیارد تومانی دهه هفتاد در بانک صادرات شگفت‌زده می‌شدیم. دیگر زد و بند عده‌ای با شهرام جزایری آن هم تا بدنه بالای مسئولان کشور مشمئزکننده بود نه پنهان کردن شیر دولتی.
دیگر زد و بند‌های منجر به فساد اقتصادی سه هزار میلیاردی و دارودسته امیرمنصورخان، ضد حالمان بود. یا زمانی که امانت‌دار بزرگ‌ترین بانک دولتی کشور با غفلت مسئولان با انبوه رشوه دریافتی سر از کشوری دوردست درآورد دلمان می‌خواست از بقال محل حلالیت بطلبیم چرا که او شیر دولتی را پنهان می‌کرد اما بیژن خان تابعیت کانادایی‌اش را مخفی نگه داشته بود.
زمانی که صرف‌نظر از اینکه بابک زنجانی در کدام دولت پدید آمد و در کدام دولت بدهکار کلان شد، در حال مشاهده عجز دستگاه‌های دولتی و قضایی برای وصول بدهکاری او انگشت به دهان ماندیم فهمیدم، بدهکارتر از همسایه‌ای که از قصاب محل  مقدار کمی گوشت  نسیه برده بود و توان پرداخت بدهی خود را نداشت نیز وجود دارد.
زمانی که طی ماه‌های گذشته فهمیدم فساد در صندوقی که امانتدار پول معلمان بود و هزاران میلیارد تومان در بانک منسوب به این صندوق وام رانتی و بدون رعایت شرایط به نور چشمی‌ها پرداخت شده، ناخودآگاه یاد یکی از معلمانم افتادم که بعد از زمان مدرسه با پیکان سوپرخسته‌اش مسافرکشی می‌کرد.
آنگاه که ماجرای فیش‌های نجومی مطرح شد یاد پدر خسته‌ای افتادم که دیگر کوپنی هم ندارد تا برای فرزندان ضعیف خود کمی گوشت یخ‌زده تهیه کند و بدتر از آن پدری که نه تنها در فیش حقوقی خود حق اوقات فراغت فرزندان ندارد بلکه چند وقت است دیگر فیش حقوقی هم ندارد آخر به دستفروشان در کنار خیابان و مترو که فیش نمی‌دهند.
وقتی شنیدم که رئیس‌جمهور محترم از اشتغال‌زایی سخن  می‌گوید یاد مدیرانی افتادم که یک روز در این کشور بیکار نمی‌مانند، مثلاً روزی نماینده مجلس هستند و آنگاه که با عملکرد درخشان خود دیگر فرصت انتخاب شدن را پیدا نمی‌کنند مدیر عامل فلان شرکت یا مشاور فلان وزیر و یا معاون فلان دستگاه می‌شوند در این حال است که یاد پدران و جوانانی می‌افتم که هر روز به امید کسب روزی از خانه بیرون می‌روند تا در سر گذرها، چهارراه‌ها و میادین  کسی آنها را برای کارگری روزمزد ببرد. وای خدای من اگر این مرد امروز سر کار نرود شب کودکانش چه خواهند خورد؟ اگر این مرد کار مناسبی پیدا نکند تکلیف جهیزیه دخترش چه می‌شود؟
کدام اولویت؟
وقتی دیدم نمایندگان مردم به جای تلاش در جهت حل مشکلات کارگران و طبقات محروم جامعه وقت شریف خود را برای تعیین حقوق مدیران آن هم با یک عالمه صفر صرف می‌کنند یاد جوان روستایی نابینایی افتادم که با من در دفتر روزنامه تماس گرفته بود و می‌گفت تنها درآمدش یارانه است و حتی به دلیل از بین رفتن سرمایه خودکفایی که بهزیستی به او داده از حمایت این سازمان هم خارج شده است. یاد پیرمردی که از خمین با ما تماس گرفت و کل در آمدش را 45 هزار تومان اعلام می‌کرد.
بله دیگر خیلی وقت است رانت‌خواری در صف شیر و نان از ذهنم خارج شده و اگر هم یادم بیاید دیگر یک خاطره دور است.
به کجا چنین شتابان؟
وقتی که عده‌ای از مدیران با مصوبه قانونی برای خود حقوق‌های آنچنانی تعیین می‌کنند این سوال در ذهن من ایجاد می‌شود که چرا خیلی وقت‌ها برای یک کمک 100 هزار تومانی به یک فرد نیازمند در ادارات و سازمان‌های ما دستور‌العمل لازم صادر نشده است و مصوبه‌ای نیست؟
وقتی می‌شنوم و می‌خوانم که یک آقازاده در زمان دانشجویی پس از سفارش پدر مرحومش برای داشتن یک کار سرگرم‌کننده دانشجویی به عضویت هیئت مدیره یک شرکت مهم نفتی منصوب می‌شود، یاد جوانان تحصیل‌‌کرده اما بیکار می‌افتم که عرصه بر آنها تنگ شده و بعضاً مشغول کارهای خدماتی شده‌اند. ضمن اینکه بماند همین آقازاده بعدها چه کرد و چه شد.
وقتی فرزندان برخی مسئولان برای تحصیل عازم کشورهایی چون انگلیس خبیث، روباه پیر و مهد استعمار! می‌شوند، یاد کودکان و نوجوانانی می‌افتم که در سن مدرسه هستند اما هر روز در زمانی که دیگران در حال تحصیل هستند مشغول دستفروشی در مترو می‌باشند تا کمک خرج خانواده خود باشند.
وقتی خانه‌های اعیانی برخی مسئولان را می‌بینم که تصور به دست آوردن پول این خانه از حقوق بخور و نمیر! مدیریت دور از ذهن می‌باشد، یاد آن جانباز قزوینی می‌افتم که به علت ناتوانی در کار کردن و عقب افتادن قسط‌های مسکن مهر، خانه‌اش در حال مصادره توسط بانک بود  و دردمندانه با ما تماس گرفت و اگر کمک افراد خیر نبود الان معلوم نبود در کجا باید زندگی می‌کرد؟
وقتی بختک برخی مسئولان بر سفره غنایم انقلاب را می‌بینم یاد آن رزمنده ارتشی می‌افتم که برای من نامه فرستاد تا بگوید چرا بعد از اینکه تمام دوران دفاع مقدس را در جبهه‌ها بوده امروز با اندک حقوق بازنشستگی سهم و امتیازی در این انقلاب ندارد.
یاد آن جانبازی که نامه او به رئیس‌جمهور یازدهم بهمن امسال در کیهان چاپ شد که چرا علی‌رغم ادعا برای رونمایی از حقوق شهروندی خدمت به جانبازان حال خوشی ندارد و آیا خدمت به جانبازان جزو حقوق شهروندی نیست. یکی از اعتراض‌های این جانباز نحوه رفت و آمد جانبازان برای مداوا و هزینه حمل و نقل آنها بود، اما عجیب اینکه چند روز پیش فرزند این جانباز با من تماس گرفت و از جان باختن پدر جانبازش طی سانحه رانندگی خبر داد. این حادثه زمانی رخ داده بود که این جانباز با خودروی شخصی برای گرفتن یک «ام.آر.آی» از سمنان به تهران آمده بود و در راه بازگشت دچار تصادف شده و جان باخته بود.
وقتی زندگی سراسر با  «بهترین زیستن» برخی مسئولان را می‌بینم یاد مادر عباس، جوان معلول و عقب‌افتاده ذهنی می‌افتم که زیر بار نگهداری از فرزند خود عاشقانه و مادرانه پیر شده بود  و حتی حس مادریش اجازه نمی‌داد با وجود مشکل مالی فرزندش را از خود دور کند و به مراکز نگهداری بسپارد. یاد گله‌های او از مسئولان بهزیستی می‌افتم که می‌گفت: «چرا مکان تفریحی ویژه‌ای برای افراد کم‌توان ذهنی وجود ندارد». البته شاید مسئولانی که خیلی امکان رفاهی دارند بیش از اندازه جلوافتاده ذهنی هستند؟!
وقتی رگ‌های بیرون زده فلان آقا را می‌بینم که در پاسخ به اعتراض مردم و برخی دلسوزان پس از تصویب سقف حقوق مدیران در مجلس بر افروخته شده بود، یاد مادر و دختر کوچکش می‌افتم که صبح تا شب در ورودی مترو فال می‌فروشند. چرا با دیدن این مادر و دختر و هزاران نفر مثل او رگی بیرون زده نمی‌شود.
بالا رفتن حقوق با درجه کولر گازی!
چرا اعتراض به مصوبه مجلس در تعیین حقوق مدیران به بهانه آنکه بخشی از این افزایش ویژه مخصوص مدیران در مناطق دورافتاده و  بد آب و هوا است محکم پاسخ داده می‌شود اما کسی  نمی‌گوید حال که افزایش درجه کولرگازی مدیر در مناطق بد آب و هوا  باعث بالا رفتن حقوق او می‌شود چرا  از این پول‌ها صرف رفع محرومیت مردم این مناطق مثل بهداشت و درمان، آب سالم، بیکاری و... نمی‌شود (ضمن احترام به مدیران لایق و کارگران زحمتکش مناطق محروم و بد آب و هوا). چرا آن مامور که در نقطه صفر مرزی حافظ امنیت و آسایش کشور و مردم است و گاه جان خود را نیز در این راه از دست می‌دهد از این بذل و بخشش‌های ویژه بی‌نصیب است؟ چرا این پول‌ها صرف رفع مشکل ریزگردها در خوزستان و سیستان نمی‌شود. حتما مدیری که در فضای غبار‌آلود خوزستان مدیریت کند حقوق بیشتری می‌گیرد؟
ویژه‌خواری با ارزش‌های انقلاب ما بیگانه است
آری دیگر به طور کامل معنی ویژه‌خواری برای من تغییر پیدا کرده است. راستی چقدر ویژه‌خواری زود چهره عوض کرد و چه زود رشد کرد.
شاید عده‌ای بگویند ویژه‌خواری همیشه بوده و مختص دیروز و امروز نیست، اما برای ما که صاحب یک انقلاب ارزش‌مدار هستیم زیبنده نیست که امروز شاهد ویژه‌خواری و رانت‌خواری و تولد طبقه‌ای اشرافی از مدیران باشیم. هرچند انصافاً در کشور ما همچنان مدیران انقلابی و دلسوز که در پی خدمت و انجام وظیفه هستند وجود دارند و تعداد آنها نیز کم نیست، اما فراموش نکنیم یکی از محوری‌ترین مطالبات مردم ما که منجر به انقلاب اسلامی شد مبارزه با اشرافی‌گری و رانت‌خواری اصحاب قدرت بود.
اگر ریخت و پاش و ثروت‌اندوزی از مسئولان و درباریان در زمان طاغوت منکر و غیر قابل تحمل بود، امروز و در بستر یک نظام اسلامی به مراتب این امور ناپسندتر و زشت‌تر است.
البته اشکال کار در اهداف و تئوری انقلاب ما نیست بلکه به همان اندازه که مسئولان ما از ریل و مسیر انقلاب فاصله گرفتند دچار لغزش و ضربه زدن به انقلاب شدند و دقیقاً چون مردم ما عملکرد این افراد را با خط مشی انقلاب  می‌سنجند از آنان دلخور هستند. امروزه متاسفانه برخی از مسئولان و نه همه آنها از انقلابی‌گری تنها لابی‌گری را خوب اجرا می‌کنند و این باعث خدشه به چهره نورانی انقلاب اسلامی شده است.
در طول عمر با برکت انقلاب اسلامی امام خمینی‌(ره) و خلف صالح ایشان  چه با عملکرد خود و چه با گفتار و تذکر دلسوزانه خط مشی اصلی انقلاب و انقلابی‌گری را ترسیم کرده‌اند، اما گویی برای برخی تنها پست و مسئولیت در این نظام فرصتی برای زراندوزی شده است، امر مذمومی که بارها در بیانات امام راحل و رهبر انقلاب نسبت به عواقب هولناک آن هشدار داده شده است.
چرا چنین شد؟
به راستی چه شده است و کجای راه را اشتباه آمده‌ایم که امروز زراندوزان متصل به قدرت ذخیره نظام خوانده می‌شوند و فرزندان رشد یافته با حق اوقات فراغت نجومی، این زراندوزی را حق می‌دانند.
نکته مهم این است که با وجود  صدور فرمان 8 ماده‌ای رهبر انقلاب در مبارزه با فساد در سیستم اداری و اقتصادی کشور هیچگاه شاهد اجرایی شدن درست این فرمان مهم نبوده‌ایم.
در اینجا علاقه ندارم به این موضوع بپردازم که این خوی اشرافی‌گری در بین برخی مدیران و ویژه‌خواری افراد متصل به قدرت از کجا و چه زمانی و در کدام دولت شروع شد چرا که با این تفکر دوباره محدود به بازی‌های سیاسی شده و از اصل ماجرا دور می‌شویم هر چند در این مورد شواهد و مسائلی هست که در جای خود باید به آنها پرداخته شود، اما واقعیت این است که مردم ما امروز خسته از عملکرد برخی مسئولان فارغ از جناح‌بندی‌ها و دولت‌های مختلف این انحرافات را پای نظام می‌نویسند.
پدر و مادری که چند فرزند تحصیل‌کرده بیکار  دارد که سن ازدواج آنها در حال گذشتن است، پدری که در تهیه جهیزیه دخترش درمانده شده، مردی که کار مناسبی ندارد و عملاً بیکار است، کارگری که از عهده اجاره خانه خود برنمی‌آید، پیرمردی که حقوق بازنشستگی کفاف خرج و مخارج زندگی‌اش را نمی‌دهد و مجبور است دستفروشی کند، خانواده‌ای که در تامین مخارج عضو بیمار خود مانده است، جوانی که نمی‌تواند سرپناهی برای تشکیل خانواده مهیا کند و بسیاری دیگر از مردم طبقه محروم جامعه کاری به عملکرد این دولت و آن دولت ندارند، بلکه عملکرد بد برخی مسئولان را داخل نظام و انقلاب می‌دانند.
صد افسوس که این اقشار که صاحبان اصلی این انقلاب هستند هنگامی که  برخی ویژه‌خواری‌ها، حقوق‌های نجومی و ثروت‌اندوزی وزیران هزاران میلیاردی که فقط از قبل زیست طولانی آنها در فضای مدیریتی کشور به وجود آمده را می‌بینند، دیگر تحمل این سختی‌ها برایشان صدچندان سخت می‌شود.
چه باید کرد؟
اکنون که هنوز این معضلات در بدنه اجرایی کشور علی‌رغم تعدد مصداق‌های عینی همه‌گیر نشده است، بر مسئولان دلسوز و انقلابی، قوه قضائیه، قوه مجریه و نمایندگان آزاده و مردمی واجب است که با بهترین راهکار یا وضع قوانین سختگیرانه و البته به دور از حزب بازی و قبیله‌گرایی این آفت خطرناک که به جان درخت تنومند انقلاب افتاده است را مهار کنند تا مردم و آیندگان از میوه شیرین این درخت تا همیشه بهره‌مند شوند.
یادی از شهدا
چند روز پیش که تعدادی از خانواده‌های معظم شهدای مدافع حرم مهمان موسسه کیهان بودند، با نگاه به چهره معصوم کودکان و فرزندان این شهدا دردی جانکاه در قلبم رسوخ کرد و با خود پرسیدم مسئولان غفلت‌زده‌ای که اسیر چرب و شیرین دنیا شده‌اند چه پاسخی به این فرزندان شهید و البته خود شهیدان مدافع حرم و شهدای دفاع مقدس دارند که نه تنها اسیر این ظواهر متعفن نشدند، بلکه جان خود را برای حفظ امنیت و آسایش این مرز و بوم و دفاع از انقلاب اسلامی فدا کردند.
مردم گله‌مندند
چرا باید کار به جایی برسد که رهبر انقلاب پس از دفعات زیاد که مسئولان را به رعایت حال مردم و انجام درست وظایف دعوت کردند نهیب برآورند که مسئولان بدانند مردم از عملکرد آنها گله مندند.
البته مردم همواره در هر زمان پای کار انقلاب بوده‌اند و در دفاع از ارزش‌ها و اصل انقلاب کم نگذاشته‌اند اما حق دارند از سوء مدیریت‌ها و زراندوزی‌های برخی مسئولان رنجیده باشند.
نکته پایانی
مدیران و مسئولان بدانند عملکرد امروز آنها دیر یا زود در ترازوی عدل الهی مورد بازخواست قرار می‌گیرد.
در کتاب وسایل الشیعه آمده است: امام صادق(ع) به نقل از پدران خود روایت کرده که رسول خدا(ص) فرمود: با خبر باشید هر کس ریاست جمعی را به دوش گیرد، روز قیامت با دستان به گردن زنجیر شده می‌آید، پس اگر در بین آن مردم بر اساس فرمان خداوند عمل کرده باشد، خداوند آزادش سازد، ولی اگر به ظلم و ستم رفتار کرده باشد، به جهنم روانه کرده و جهنم بد بازگشت گاهی است.