انقلاب اسلامی موتور محرکه آگاهی آزادی و آبادانی
ابوالحسن حسینزاده
تاریخ جوامع بشری بر محور سطح آگاهیها و پارادایم حاکم بر زمانه خود مسیر خود را در عرصههای گوناگون سیاسی ،اجتماعی، فرهنگی مییابد و طی میکند. هرگونه تغییر و تحول تاریخی در قالب انقلابهای فرهنگی و اجتماعی از رهگذر شکستن نظم موجود و طراحی، زمینهسازی، کادرسازی و شکلگیری نظم نوین است که همراهی و حمایت اجتماعی و مردمی را میطلبد . نگاهی گذرا به تاریخ به ویژه جوامع دینی و ظهور انقلابهای دینی و نوع معجزات پیامبران شاهدی مستند بر این مدعاست.
با شروع عصر جدید از قرن ۱۵ میلادی که عقلانیت، تجربهگرایی و علم ورزی بر مبنای اومانیسم، محور جنبشهای علمی و فرهنگی در حال بسط و توسعه کمی و کیفی گردید؛ هرگونه تلقی خداگرایانه و دینمحورانه در برابر جریان آگاهی و دانایی، آزادی و آزادگی و پیشرفت و آبادانی تلقی میشد. انقلاب پارلمانتاریستی انگلستان و پیوریتنها، انقلاب آمریکا ، انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب اکتبر روسیه همگی زنجیرههایی متصل به یکدیگر در جهت تکمیل نمودن فرایند دور شدن انسان از دین، جهت رسیدن به آگاهی تعالی بخش انسانمدار بود تا در پرتو آن انسان به آزادی فردی و اجتماعی و آبادانی ساختاری و مدنی جامعه بشری دست یابد. قطار مدرنیته با همه آمال و آرزوهای خود و پیشینه چند صد ساله، نتیجهاش شکلگیری دو جریان سرمایهداری و کمونیسم بود که از برخورد نامشروع این دو ایدئولوژی، مکتب فاشیسم متولد گردید و سرنوشت خونین و فاجعهبار قرن بیستم را رقم زد؛ در این میان میلیونها انسان بیگناه کشته شدند آگاهی و ایمان، جای خود را به شکاکیت و نسبیگرایی افراطی داد. آرمانگرایی به نهیلیسم معرفتی و صلح و آزادی به جنگ، بیثبانی، ناامنی و اسارت و استثمار اکثریت مردم کره زمین بدل گشت. از سویی دیگرخواهی و برادری جای خود را به خودخواهی و استبداد و استکبار داد.
تحولات چند صد ساله دوران حاکمیت مدرنیته بر جهان نشان داد دوری از دین نه تنها منجر به افزایش آگاهی، آزادی و آبادی نمیشود بلکه آن را به محاق برده است. در این شرایط بنبستگونه قرن بیستم، که اندیشههای آشفته پست مدرنیته به دنبال مفری از بحران مدرنیته بود انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ به وقوع پیوست انقلابی که بر مبنای شالوده شکنی و نقد جدی بنیادهای مدرنیته غرب بود.
در شرایطی که ایران به عنوان جزیره ثبات در منطقه خاورمیانه (غرب آسیا) تضمینکننده منافع آمریکا و امپریالیسم جهانی بود و به عنوان ستون نظامی دکترین نیکسون، نقطه قابل اتکا و اعتمادی به شمار میرفت مردم ایران به رهبری مرجعیت دینی و اتکا به آگاهیهای دینی، فردی، دشمنشناسی در برابر دیو دو سر استبداد و استکبار ایستاد و حکومت جبار پهلوی را سرنگون کرد. این انقلاب که تمامی تئوریهای نظریهپردازان علوم سیاسی در غرب را برهم زده بود از سوی فیلسوفانی چون میشل فوکو انقلاب پست مدرن تلقی گردید در حالی که این انقلاب هر چند انقلابی ضدمدرنیته بود لیکن فراتر از پست مدرنیسم بود و خود نسخهای بدیع و نوین براساس زیستبوم انسانهای آزادیخواه و دینمدار ایران طراحی شد و تحقق یافت.
انقلابی که از پایگاه دین و با مشارکت حداکثری تودههای فراگیر مردم و نخبگان دینی و روشنفکری به دنبال آگاهی بخشی فزاینده و پیشرو بود در مرزهای سرزمینی ایران متوقف نشد بلکه سرآغاز جنبش آگاهی بخشی در کشورهای اسلامی و حتی غیراسلامی ستمدیده گردید. آگاهی برای رهایی مردم از اسارت غیرخدا و افراد و گروههای ظالم و خودخواه که منافع سیاسی خود و طبقه و حزب خویش را بر منافع اجتماعی مردم و جامعه ترجیح میدهند. انقلاب اسلامی انقلابی بود برای بازگشت به خویشتن و آگاهی از خود و ظرفیتهای نهفته جامعه در درجه اول و شناخت نقاط قوت و ضعف خود و دشمنان جوامع بشری در درجه دوم. جریان آگاهی در مسیر تکامل خود به دنبال نیل به آرمان و ابر ارزش آزادی است؛ آزادی از نفس اماره شیطانی و حیوانی و آزادی و رهایی از سایر انسانها. در پرتو این آزادی است که حکومت انسان در مردمیترین وجه خود یعنی مردمسالاری امکان اجرایی کردن اراده خود در بستر جامعه مییابد و برخورداری از ولایت الهی او را در این مسیر کمک خواهد نمود. آزادی فینفسه ارزش نیست آن چیزی که ارزش آزادی را مضاعف میکند هدف از آزادی است. غایت جریان آزادی در جامعه، رشد و پیشرفت انسان و جامعه انسانی در همه ابعاد مادی و معنوی است که امکان فعالیتهای تکاملبخش و سازنده را فراهم مینماید و انسان را در مسیر ساختن قرار میدهد.
یکی از راههای شناخت قدرت و ماهیت یک انقلاب، میزان برد و تاثیرگذاری آن بر دیگر جریانها، پدیدهها و کشورها و ساختارهای جاری و ساری پیرامونی است. انقلاب اسلامی ایران یکی از تاثیرگذارترین انقلابهای معاصر است که معادلات جهانی را وارد نظم جدید نموده است و با گذشت زمان و مشخص شدن روزافزون برد این تاثیر زوایای جدید از نظم نوین انقلابی آشکار میشود. این تاثیرگذاری در وقایع سیاسی دهه هشتاد و نود در منطقه و جهان که حاکی از شکلگیری خیزش رو به تکامل در جهت بیداری اسلامی و رشد حرکتهای آزادیبخش نزد برخی از کشورهای جهان است، کاملاً نمود دارد و حاکی از تمایل به بازگشت به سیاستهای عدالتخواهانه و نفی نظامهای سیطرهجویانه و سلطهطلب است. این تأثیرات را میتوان در تشابه شعارها و الگوبرداری از روشهای مقاومت و مبارزه مردم ایران با رژیم شاه در ایران دید.
در واقع این تاثیرات فرایند شبکهای شدن آگاهیبخشی و سرازیر شدن جریان آگاهی به رود خروشان جامعه بشری است این مهم در عصر اطلاعات که عصری آگاهی محور و داناییمدار است اهمیتی دو چندان یافته و جایگاه خود را بهتر از قبل پیدا کرده و خواهد کرد. امروز که قریب به چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد، میتوان تأثیرات شگرف و عمیق انقلاب اسلامی را درترویج و فراگیر شدن افکار مترقی اسلام بعنوان خاستگاه انقلاب اسلامی در سطح جهانی مشاهده کرد.
در دهه نخست پیروزی انقلاب اسلامی جریانهایی الهام گرفته از انقلاب اسلامی در کشورهایی نظیر الجزایر، مصر، پاکستان، اردن، بحرین، عراق، لبنان، عربستان، ترکیه و دیگر کشورها به وجود آمد که هریک تأثیرات سیاسی قابل توجهی در نظامهای حاکم بر این کشورها داشتهاند و هم اینک نیز این جریانات به صورت احزاب و تشکلهای سیاسی فعال هستند. نقطه اوج این موج آگاهیبخشی را میتوان در شکلگیری بسیجهای مردمی در کشورهای منطقه که آماج حملات و توطئههای پیچیده محور غربی عربی و سلفی است مشاهده نمود . اتکا به مرجعیت دینی، مردمگرایی، مقابله با ظلم و زیادهخواهی، اتکا به ظرفیتهای درونی و عدم اعتماد به ابرقدرتها از جمله مولفههای مهم در پیشبرد اهداف جبهه مقاومت به عنوان یکی از شعاعهای منشعب از انقلاب اسلامی است.
در دوران معاصر که عصر اطلاعات و آگاهی است انقلاب اسلامی به عنوان یک انقلاب آگاهی بخش، به دنبال صدور فزاینده این آگاهی در اقصی نقاط جهان جهت شکلگیری نظم نوین انقلابی است که منجر به آزادی و آبادانی جوامع بشری خواهد شد و رمز تداوم انقلاب نیز در همبسته بودن این سه عنصر در یک فرایند منطقی و مستمر است.