چرا باید علوم انسانیمان «اسلامی» باشد؟
علوم انسانی در سرند بازنگری
«سرویس علمی/آموزشی» -
اندکند رفرمهایی در جهان که به حق میتوان نام «انقلاب» بر آنها گذارد. انقلابهایی که ساختار معیوب و منسوخ و البته متداول درگذشته را قلب و عکس کردند و با در انداختن طرحی نو، الگویی بدیع را بنیان نهادند. رویداد انقلاب اسلامی را نیز میتوان به عنوان یکی از بیبدیلترین وقایع تاریخ معاصر ایران و جهان برشمرد. انقلابی که نه برای نان بود ونه برای اعمال آزادیهای سکولار، بلکه انقلابی برای تحقق دیانت و مذهب و صدالبته فرهنگ و مبانی اسلامی محسوب میشد.
از این روی تحلیل انقلاب اسلامی ایران نه تنها در قاموس تعاریف معمول و مرسوم از انقلابها و رفرمها در طول تاریخ جهان نمیگنجد، بلکه تفاوتهایی بنیادین و ماهوی با سایر دگرگونیهای اجتماعی دارد.
جمهوری اسلامی در همان ابتدای روی کارآمدنش، برخلاف سایر جنبشهای غیراصیل همعصر خویش که یا دستنشانده امپریالیسم غرب بودند و یا از آبشخور کمون شرق ارتزاق میکردند، شعار «نه شرقی، نه غربی» را در حکم مانیفست سیاسی، عقیدتی و حاکمیتی خویش مطرح نمود و نه تنها حمایت ابرقدرتهای جهانی از خود را گدایی نکرد بلکه استقلال، عدم وابستگی و در مواقعی رویارویی با مستکبرین بینالمللی را سرلوحه اقداماتش قرار داد.
انقلابیون ایرانی همسو و همزمان با پاکسازی و تصفیه نهادها، سازمانها و موسسات کشور از عناصر و افراد خودفروخته و مزدوران وابسته به رژیم منحوس پهلوی، از برنامهریزی بلندمدت و اقدام به انجام امور بنیادین و زیربنایی غافل نشدند و از همان ابتدا بر اجرای صحیح و تحقق دقیق آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی در بطن اجتماع کمر همت بستند.
وقوع «انقلاب فرهنگی» در سال 59 یا همان انقلاب سوم را میتوان به مثابه یکی از اساسیترین مصادیق چنین تلاشهایی عنوان نمود.
انقلابی که اولین و آخرین هدفش ریشهکن کردن عقاید مارکسیستی و زدودن نظریات لیبرالیستی و ایضا جایگزین نمودن و جاری ساختن معارف اسلام، تعالیم تشیع و اجرای منویات معمار کبیر انقلاب(ره) در درون ساختار فرهنگی و جامعه دانشگاهی جمهوری اسلامی بود.
امام خمینی(ره)؛ در تبیین اهمیت دانشگاه و لزوم اجرای انقلاب فرهنگی در نظام آموزشی کشور چنین فرمودهاند: «بالاترین چیزی که دشمنان کشورهای مستضعف و کشورهای اسلامی از طرف مخالفین با بشریت انگشت رویش گذاشتند، دانشگاه است. برای اینکه آنها خوب میدانند که اگر دانشگاه در خدمت آنان باشد، یعنی همه کشور در خدمت آنهاست. دانشگاه است که اداره امور کشور را میکند و دانشگاه است که تربیت نسل آینده و حاضر را میکند و چنانچه دانشگاه در اختیار چپاولگرهای شرق و غرب باشد، کشور در اختیار آنهاست. این انقلاب انگشت را روی همان نقطه حساس گذاشت که در راس مسائل «انقلاب فرهنگی» و دانشگاهی بود، یعنی همان که آنها درظرف پنجاه سال میخواستند عمل کنند.»
در این هنگام بود که اعمال اصلاحاتی چون «تصفیه اساتید و دانشجویان شرقگرا و غربزده»، «اسلامیسازی دانشگاههای سراسر کشور»، «بازنگری و تغییرات در حوزههای علوم انسانی و علوم پایه مراکز آموزش عالی»، و هم چنین تلاش در جهت همگرایی بیش از پیش در راستای «وحدت حوزه و دانشگاه»، در دستور کار انقلابیون و دانشجویان معتقد و متعهد پیرو خط امام(ره) قرار گرفت.
اجرای انقلاب فرهنگی اما نقد منتقدان و محاجه احتجاجگران بسیاری را در پی داشت که این اقدام را نوعی حرکت ارتجاعی، توهم توطئه و ناشی از جمود فکری، تعبیر و تفسیر مینمودند.
در همین ارتباط بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی در پاسخی دندانشکن و مستدل خطاب به شبههپراکنان اظهار داشت: «یک دسته از آن غربزدههایی که به خیال خودشان اسلامی شدن دانشگاه و اسلامی شدن جوانهای ما با مقاصدشان مخالف بود اینها را طرد به ارتجاع کردند. مقصود از مرتجعین مسلمانها و علاقهمندهای به اسلام و علاقهمندهای به کشور بود و مقصود از مترقی آنها بودند که میخواستند و میخواهند کشور را به طرف شرق و غرب بکشند که آنها طرف شرق و غرب هر دو را بهتر میدانستند از اسلام. آنها میخواهند اسلام نباشد، هرچه میخواهد باشد. آنها میخواهند که دانشگاه و فیضیه باهم مرتبط نباشد، برای اینکه این ارتباط موجب اسلامی شدن دانشگاه میشود.»
در میانه سالهای 1359 الی 1362 تلاشهای شایان توجه و قابل تقدیر بسیاری در زمینه تصفیه و پاکسازی کتب و منابع دانشگاهی از مغالطات و پلشتیهای وارداتی، توسط جمعی از کارشناسان مجرب و البته مسلط بر معارف دینی صورت گرفت اما جملگی این مجاهدتها کفایت بازخوانی، بازترجمه و اصلاح خیل عظیمی از مراجع مکتوب دانشگاهی را نمینمود. در چنین شرایطی که تأخیر بیش از حد در بازگشایی دانشگاههای تعطیل شده و ادامه تحصیل دانشجویان معطل مانده میتوانست لطمات جبرانناپذیری را بر بدنه جامعه علمی کشور وارد آورد، مقرر شد که ادامه بازنگری در محتوای آموزشی دانشگاهها، همزمان با فعالیت مراکز آموزش عالی پیگیری شود تا هم دانشجویان از تحصیل باز نمانند و هم اهداف غایی انقلاب فرهنگی تا رسیدن به فرجام مطلوب، مغفول واقع نگردد.
این تصمیم منجر به ایجاد نهادی بنام «ستاد انقلاب فرهنگی» که بعدها به اسم «شورای عالی انقلاب فرهنگی» تغییر نام پیدا کرد، شد.
در همین زمینه، امام راحل عظیمالشأن طی حکمی مبنی بر انتصاب اعضای ستاد انقلاب فرهنگی، عنوان داشتند: «انقلاب فرهنگی به معنای واقعی هر روز روشنتر میگردد و بحمدالله در مدت کوتاهی که از عمرش گذشته خدمات ارزنده و گامهای مفید و مؤثری در این امر برداشته که مورد تقدیر و تشکر است. ولی خروج از فرهنگ بدآموز غربی و نفوذ و جایگزین شدن فرهنگ آموزنده اسلامی و انقلاب فرهنگی در تمامی زمینهها در سطح کشور آنچنان محتاج تلاش و کوشش است که برای تحقق آن سالیان دراز باید زحمت کشید و با نفوذ عمیق ریشهدار غرب مبارزه کرد.»
ایشان همچنین در جای دیگری میفرمایند: «[مسئولان] اگر بخواهند تغییرات در علوم دانشگاهی انجام بدهند این کار بیش از 20سال طول خواهد کشید و نمیشود دانشگاهها را برای این مدت تعطیل نمود.»
پس از رحلت جانسوز حضرت روحالله(ره) و زمامداری دولت سازندگی و کابینه کارگزاران اما اوضاع بکلی دگرگون شد. معالأسف آنکه مسئولان و دستاندرکاران فرهنگی و آموزش عالی آن برهه، با بیتوجهی نسبت به تداوم روند حسنه پالایش دانشگاهها از زنگارهای وارداتی شرق و غرب، تنها راه سازندگی و جبران کاستیهای ناشی از جنگ را در بهکارگیری متخصصین ولو غیرمتعهد دانسته و با فراخوان و دعوت به همکاری مجدد تکنوکراتهای مطرود و مغضوب دوره انقلاب فرهنگی، تمامی رشتههای ریسیده شده را پنبه کردند!
فارغ از بررسی روند تاریخی بیاعتنایی دولتهای روی کار آمده در دو دهه اخیر نسبت به وجوب استمرار انقلاب فرهنگی و ضرورت بازنگری در علوم انسانی و تربیتی، سؤالی که هماکنون در افکار تمامی دوستداران اسلام و دلسوزان انقلاب نقش بسته این است که اجرای انقلاب فرهنگی59، کدام ثمرات قابل اعتنا و عواید دندانگیری را درپی داشته است؟!
بیپرده باید گفت: امروزه آنچه در دانشگاههای کشور اسلامی ایران تدریس میشود، علم سکولاریست که نه تنها هیچ سنخیتی با فرهنگ و مذهب ایرانی- اسلامی ندارد، بلکه در نقطه مقابل و متضاد آن قرار گرفته است!
در همین رابطه، امام خامنهای در دیماه 1384، طی سخنانی در جمع اساتید و دانشجویان سراسر کشور، با مطالبهگری ضرورت تحول بنیادین در علوم انسانی و مبحث تولید علم اظهار میدارند: «با این همه تأکیدی که بر علوم انسانی شده، تقریباً علوم انسانی هم به همان شکل علوم پایه اداره میشود و باز همچنان همان اشکال به قوت خودش باقی است. ما آغوشمان را بازکردهایم و حرفهایی که الان در زمینههای جامعهشناسی، روانشناسی، تاریخ و حتی فلسفه و ادبیات مطرح است، از خارج برای ما دیکته میشود! ما باید در زمینه علوم انسانی یک کار اساسی بکنیم و این حرف، حرفی نیست که امروز به ذهن کسی رسیده باشد؛ نه، این حرف سالهاست که گفته شده و باید تحقق پیدا کند.»
تأمل و تدقیق در کنه اوامر معظمله نه فقط تلنگری برای مسئولان درگیر در حوزه فرهنگ و آموزش عالی کشور، بلکه برای سایرین نیز مفید و راهگشاست.
ایشان هم چنین در جای دیگری طی سخنانی گلایهآمیز چنین فرمودهاند: «من درباره علوم انسانی گلایهای از مجموعههای دانشگاهی کردم. ما علوم انسانیمان بر مبادی و مبانی متعارض با مبانی قرآنی و اسلامی بنا شده است. علوم انسانی غرب مبتنی بر جهانبینی دیگری است. مبتنی بر فهم دیگری از عالم آفرینش است و غالبا مبتنی بر نگاه مادی است. خوب، این نگاه، نگاه غلطی است. این مبنا، مبنای غلطی است.»
سؤالی که در این بین خودنمایی میکند آن است که الحق و الانصاف چه مقدار از منابع و مراجع دانشگاهی ما در حوزه علوم انسانی، با مبادی و مفاهیم قرآنی منطبق اند؟! چرا میباید با وجود داشتههای غنی داخلی، از راهحلهای بیگانه برای حل معضلات بهره ببریم و دست به دامان اجانب شویم؟!
جوانان و دانشجویان ایرانی باید بدانند که مستشرقین غربی چگونه علم و دانش و تجربیات شرق و بالاخص مسلمین را فرا گرفته و با اندک باز تعریف و با روکش و لعاب غربی، تکنولوژی بدلی باختران را به جای دانش اصیل خاوران، به جهانیان قالب کردند!
در علم و فرهنگ و دانش این مرز و بوم همین بس که ردای فارغالتحصیلی غربیون برگرفته از جامه و عبا و عمامه طلاب علوم دینی و علمای حوزههای علمیه ایران است. کجا بودند مدعیان غرب و شرق، زمانی که طلاب و دانشجویان ایرانی در «جندیشاپور اهواز» مشق عرفان و فلسفه و منطق میکردند؟!
ایران ما امثال «فارابیها»؛ «بوعلیها»؛ «رازیها»؛ «فردوسیها»؛ «میردامادها» و «خیامها» کم به خود ندیده است. افضل و اولای افراد نامبرده نیز ائمه معصومین(علیهمالسلام) هستند که در جمیع وجوه سرآمدند. با این وجود آیا کمسعادتی نیست که با وجود چنین داشتههای ارزشمندی باز چشم امید به منابع غربی داشته و مقلد مقلدینمان باشیم؟!
ایران اسلامی از منابع بکر و دست اول و ارزشمند در حوزههای علوم نظری و تربیتی اشباع است اما جاری و ساری ساختن این مراجع غنی در سطوح دانشگاهی و جایگزینی آنان با منابع آلاینده غربی و شرقی، مستلزم کار و همتی مضاعف است که هم میتواند آثار و برکات بینظیری را در داخل کشور به دنبال داشته باشد و هم تسری مفاهیم اسلامی و نیز صدور انقلاب خمینی(ره) به خارج از مرزها را تسریع کند.
در این میان اما نباید از کمی عِدّه و عُدّه و همچنین صعبالعبور و طولانی بودن مسیر بازنگری در علوم انسانی هراسید و پا پس کشید چراکه خداوند سبحان اینگونه وعده داده است: «به خواست خدا چه بسا گروه اندکی که بر گروه بسیاری غلبه کند که خداوند با شکیبایان است.» (249/بقره)
با این حال امید است با تلاش گسترده مسئولان امر، اساتید و دانشجویان، روند اصلاحات در منابع علوم انسانی، با شتابی مضاعف دنبال شود چراکه تأخیر بیش از حد در این رابطه، صدمات و لطمات جبرانناپذیری را بر آینده انقلاب اسلامی وارد خواهد آورد.
اندکند رفرمهایی در جهان که به حق میتوان نام «انقلاب» بر آنها گذارد. انقلابهایی که ساختار معیوب و منسوخ و البته متداول درگذشته را قلب و عکس کردند و با در انداختن طرحی نو، الگویی بدیع را بنیان نهادند. رویداد انقلاب اسلامی را نیز میتوان به عنوان یکی از بیبدیلترین وقایع تاریخ معاصر ایران و جهان برشمرد. انقلابی که نه برای نان بود ونه برای اعمال آزادیهای سکولار، بلکه انقلابی برای تحقق دیانت و مذهب و صدالبته فرهنگ و مبانی اسلامی محسوب میشد.
از این روی تحلیل انقلاب اسلامی ایران نه تنها در قاموس تعاریف معمول و مرسوم از انقلابها و رفرمها در طول تاریخ جهان نمیگنجد، بلکه تفاوتهایی بنیادین و ماهوی با سایر دگرگونیهای اجتماعی دارد.
جمهوری اسلامی در همان ابتدای روی کارآمدنش، برخلاف سایر جنبشهای غیراصیل همعصر خویش که یا دستنشانده امپریالیسم غرب بودند و یا از آبشخور کمون شرق ارتزاق میکردند، شعار «نه شرقی، نه غربی» را در حکم مانیفست سیاسی، عقیدتی و حاکمیتی خویش مطرح نمود و نه تنها حمایت ابرقدرتهای جهانی از خود را گدایی نکرد بلکه استقلال، عدم وابستگی و در مواقعی رویارویی با مستکبرین بینالمللی را سرلوحه اقداماتش قرار داد.
انقلابیون ایرانی همسو و همزمان با پاکسازی و تصفیه نهادها، سازمانها و موسسات کشور از عناصر و افراد خودفروخته و مزدوران وابسته به رژیم منحوس پهلوی، از برنامهریزی بلندمدت و اقدام به انجام امور بنیادین و زیربنایی غافل نشدند و از همان ابتدا بر اجرای صحیح و تحقق دقیق آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی در بطن اجتماع کمر همت بستند.
وقوع «انقلاب فرهنگی» در سال 59 یا همان انقلاب سوم را میتوان به مثابه یکی از اساسیترین مصادیق چنین تلاشهایی عنوان نمود.
انقلابی که اولین و آخرین هدفش ریشهکن کردن عقاید مارکسیستی و زدودن نظریات لیبرالیستی و ایضا جایگزین نمودن و جاری ساختن معارف اسلام، تعالیم تشیع و اجرای منویات معمار کبیر انقلاب(ره) در درون ساختار فرهنگی و جامعه دانشگاهی جمهوری اسلامی بود.
امام خمینی(ره)؛ در تبیین اهمیت دانشگاه و لزوم اجرای انقلاب فرهنگی در نظام آموزشی کشور چنین فرمودهاند: «بالاترین چیزی که دشمنان کشورهای مستضعف و کشورهای اسلامی از طرف مخالفین با بشریت انگشت رویش گذاشتند، دانشگاه است. برای اینکه آنها خوب میدانند که اگر دانشگاه در خدمت آنان باشد، یعنی همه کشور در خدمت آنهاست. دانشگاه است که اداره امور کشور را میکند و دانشگاه است که تربیت نسل آینده و حاضر را میکند و چنانچه دانشگاه در اختیار چپاولگرهای شرق و غرب باشد، کشور در اختیار آنهاست. این انقلاب انگشت را روی همان نقطه حساس گذاشت که در راس مسائل «انقلاب فرهنگی» و دانشگاهی بود، یعنی همان که آنها درظرف پنجاه سال میخواستند عمل کنند.»
در این هنگام بود که اعمال اصلاحاتی چون «تصفیه اساتید و دانشجویان شرقگرا و غربزده»، «اسلامیسازی دانشگاههای سراسر کشور»، «بازنگری و تغییرات در حوزههای علوم انسانی و علوم پایه مراکز آموزش عالی»، و هم چنین تلاش در جهت همگرایی بیش از پیش در راستای «وحدت حوزه و دانشگاه»، در دستور کار انقلابیون و دانشجویان معتقد و متعهد پیرو خط امام(ره) قرار گرفت.
اجرای انقلاب فرهنگی اما نقد منتقدان و محاجه احتجاجگران بسیاری را در پی داشت که این اقدام را نوعی حرکت ارتجاعی، توهم توطئه و ناشی از جمود فکری، تعبیر و تفسیر مینمودند.
در همین ارتباط بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی در پاسخی دندانشکن و مستدل خطاب به شبههپراکنان اظهار داشت: «یک دسته از آن غربزدههایی که به خیال خودشان اسلامی شدن دانشگاه و اسلامی شدن جوانهای ما با مقاصدشان مخالف بود اینها را طرد به ارتجاع کردند. مقصود از مرتجعین مسلمانها و علاقهمندهای به اسلام و علاقهمندهای به کشور بود و مقصود از مترقی آنها بودند که میخواستند و میخواهند کشور را به طرف شرق و غرب بکشند که آنها طرف شرق و غرب هر دو را بهتر میدانستند از اسلام. آنها میخواهند اسلام نباشد، هرچه میخواهد باشد. آنها میخواهند که دانشگاه و فیضیه باهم مرتبط نباشد، برای اینکه این ارتباط موجب اسلامی شدن دانشگاه میشود.»
در میانه سالهای 1359 الی 1362 تلاشهای شایان توجه و قابل تقدیر بسیاری در زمینه تصفیه و پاکسازی کتب و منابع دانشگاهی از مغالطات و پلشتیهای وارداتی، توسط جمعی از کارشناسان مجرب و البته مسلط بر معارف دینی صورت گرفت اما جملگی این مجاهدتها کفایت بازخوانی، بازترجمه و اصلاح خیل عظیمی از مراجع مکتوب دانشگاهی را نمینمود. در چنین شرایطی که تأخیر بیش از حد در بازگشایی دانشگاههای تعطیل شده و ادامه تحصیل دانشجویان معطل مانده میتوانست لطمات جبرانناپذیری را بر بدنه جامعه علمی کشور وارد آورد، مقرر شد که ادامه بازنگری در محتوای آموزشی دانشگاهها، همزمان با فعالیت مراکز آموزش عالی پیگیری شود تا هم دانشجویان از تحصیل باز نمانند و هم اهداف غایی انقلاب فرهنگی تا رسیدن به فرجام مطلوب، مغفول واقع نگردد.
این تصمیم منجر به ایجاد نهادی بنام «ستاد انقلاب فرهنگی» که بعدها به اسم «شورای عالی انقلاب فرهنگی» تغییر نام پیدا کرد، شد.
در همین زمینه، امام راحل عظیمالشأن طی حکمی مبنی بر انتصاب اعضای ستاد انقلاب فرهنگی، عنوان داشتند: «انقلاب فرهنگی به معنای واقعی هر روز روشنتر میگردد و بحمدالله در مدت کوتاهی که از عمرش گذشته خدمات ارزنده و گامهای مفید و مؤثری در این امر برداشته که مورد تقدیر و تشکر است. ولی خروج از فرهنگ بدآموز غربی و نفوذ و جایگزین شدن فرهنگ آموزنده اسلامی و انقلاب فرهنگی در تمامی زمینهها در سطح کشور آنچنان محتاج تلاش و کوشش است که برای تحقق آن سالیان دراز باید زحمت کشید و با نفوذ عمیق ریشهدار غرب مبارزه کرد.»
ایشان همچنین در جای دیگری میفرمایند: «[مسئولان] اگر بخواهند تغییرات در علوم دانشگاهی انجام بدهند این کار بیش از 20سال طول خواهد کشید و نمیشود دانشگاهها را برای این مدت تعطیل نمود.»
پس از رحلت جانسوز حضرت روحالله(ره) و زمامداری دولت سازندگی و کابینه کارگزاران اما اوضاع بکلی دگرگون شد. معالأسف آنکه مسئولان و دستاندرکاران فرهنگی و آموزش عالی آن برهه، با بیتوجهی نسبت به تداوم روند حسنه پالایش دانشگاهها از زنگارهای وارداتی شرق و غرب، تنها راه سازندگی و جبران کاستیهای ناشی از جنگ را در بهکارگیری متخصصین ولو غیرمتعهد دانسته و با فراخوان و دعوت به همکاری مجدد تکنوکراتهای مطرود و مغضوب دوره انقلاب فرهنگی، تمامی رشتههای ریسیده شده را پنبه کردند!
فارغ از بررسی روند تاریخی بیاعتنایی دولتهای روی کار آمده در دو دهه اخیر نسبت به وجوب استمرار انقلاب فرهنگی و ضرورت بازنگری در علوم انسانی و تربیتی، سؤالی که هماکنون در افکار تمامی دوستداران اسلام و دلسوزان انقلاب نقش بسته این است که اجرای انقلاب فرهنگی59، کدام ثمرات قابل اعتنا و عواید دندانگیری را درپی داشته است؟!
بیپرده باید گفت: امروزه آنچه در دانشگاههای کشور اسلامی ایران تدریس میشود، علم سکولاریست که نه تنها هیچ سنخیتی با فرهنگ و مذهب ایرانی- اسلامی ندارد، بلکه در نقطه مقابل و متضاد آن قرار گرفته است!
در همین رابطه، امام خامنهای در دیماه 1384، طی سخنانی در جمع اساتید و دانشجویان سراسر کشور، با مطالبهگری ضرورت تحول بنیادین در علوم انسانی و مبحث تولید علم اظهار میدارند: «با این همه تأکیدی که بر علوم انسانی شده، تقریباً علوم انسانی هم به همان شکل علوم پایه اداره میشود و باز همچنان همان اشکال به قوت خودش باقی است. ما آغوشمان را بازکردهایم و حرفهایی که الان در زمینههای جامعهشناسی، روانشناسی، تاریخ و حتی فلسفه و ادبیات مطرح است، از خارج برای ما دیکته میشود! ما باید در زمینه علوم انسانی یک کار اساسی بکنیم و این حرف، حرفی نیست که امروز به ذهن کسی رسیده باشد؛ نه، این حرف سالهاست که گفته شده و باید تحقق پیدا کند.»
تأمل و تدقیق در کنه اوامر معظمله نه فقط تلنگری برای مسئولان درگیر در حوزه فرهنگ و آموزش عالی کشور، بلکه برای سایرین نیز مفید و راهگشاست.
ایشان هم چنین در جای دیگری طی سخنانی گلایهآمیز چنین فرمودهاند: «من درباره علوم انسانی گلایهای از مجموعههای دانشگاهی کردم. ما علوم انسانیمان بر مبادی و مبانی متعارض با مبانی قرآنی و اسلامی بنا شده است. علوم انسانی غرب مبتنی بر جهانبینی دیگری است. مبتنی بر فهم دیگری از عالم آفرینش است و غالبا مبتنی بر نگاه مادی است. خوب، این نگاه، نگاه غلطی است. این مبنا، مبنای غلطی است.»
سؤالی که در این بین خودنمایی میکند آن است که الحق و الانصاف چه مقدار از منابع و مراجع دانشگاهی ما در حوزه علوم انسانی، با مبادی و مفاهیم قرآنی منطبق اند؟! چرا میباید با وجود داشتههای غنی داخلی، از راهحلهای بیگانه برای حل معضلات بهره ببریم و دست به دامان اجانب شویم؟!
جوانان و دانشجویان ایرانی باید بدانند که مستشرقین غربی چگونه علم و دانش و تجربیات شرق و بالاخص مسلمین را فرا گرفته و با اندک باز تعریف و با روکش و لعاب غربی، تکنولوژی بدلی باختران را به جای دانش اصیل خاوران، به جهانیان قالب کردند!
در علم و فرهنگ و دانش این مرز و بوم همین بس که ردای فارغالتحصیلی غربیون برگرفته از جامه و عبا و عمامه طلاب علوم دینی و علمای حوزههای علمیه ایران است. کجا بودند مدعیان غرب و شرق، زمانی که طلاب و دانشجویان ایرانی در «جندیشاپور اهواز» مشق عرفان و فلسفه و منطق میکردند؟!
ایران ما امثال «فارابیها»؛ «بوعلیها»؛ «رازیها»؛ «فردوسیها»؛ «میردامادها» و «خیامها» کم به خود ندیده است. افضل و اولای افراد نامبرده نیز ائمه معصومین(علیهمالسلام) هستند که در جمیع وجوه سرآمدند. با این وجود آیا کمسعادتی نیست که با وجود چنین داشتههای ارزشمندی باز چشم امید به منابع غربی داشته و مقلد مقلدینمان باشیم؟!
ایران اسلامی از منابع بکر و دست اول و ارزشمند در حوزههای علوم نظری و تربیتی اشباع است اما جاری و ساری ساختن این مراجع غنی در سطوح دانشگاهی و جایگزینی آنان با منابع آلاینده غربی و شرقی، مستلزم کار و همتی مضاعف است که هم میتواند آثار و برکات بینظیری را در داخل کشور به دنبال داشته باشد و هم تسری مفاهیم اسلامی و نیز صدور انقلاب خمینی(ره) به خارج از مرزها را تسریع کند.
در این میان اما نباید از کمی عِدّه و عُدّه و همچنین صعبالعبور و طولانی بودن مسیر بازنگری در علوم انسانی هراسید و پا پس کشید چراکه خداوند سبحان اینگونه وعده داده است: «به خواست خدا چه بسا گروه اندکی که بر گروه بسیاری غلبه کند که خداوند با شکیبایان است.» (249/بقره)
با این حال امید است با تلاش گسترده مسئولان امر، اساتید و دانشجویان، روند اصلاحات در منابع علوم انسانی، با شتابی مضاعف دنبال شود چراکه تأخیر بیش از حد در این رابطه، صدمات و لطمات جبرانناپذیری را بر آینده انقلاب اسلامی وارد خواهد آورد.