درنگی در مفهوم عطش معنویت و نقش هنر و رسانه در این حوزه
جذابیت در هنر و رسانه دینی؛ چرا و چگونه؟
سلوک هنری در مسیرحقیقت تعالی
محمدرضا محقق
یکی از دستاوردهای هنر و رسانه در جهان امروز عطشی است که میتواند در مخاطب خود بیافریند. عطشی که گاه حقیقی و گاه کاذب است. گاه بسان واقعیتی برآمده از فطرت و عمق انسانیت و گاه سرابی ناشی از توهمات و القائات شیطانی است. رسانه ابزاری است که میتواند چونان چاقویی در دست طبیب به احیای بیمار منتهی شود یا در دست زنگی مست هم به خود و به دیگران آسیبهایی جبرانناپذیر برساند.عطش معنویت یکی از دستاوردهای مهمی است که میتواند در هنر متعالی و رسانههای متعهد دنبال شود و به منصه ظهور و بروز برسد. رسانه برای ایجاد این حس در مخاطب خود بایستی دو نکته مهم و اساسی و دو میدان فراخ و البته سهل و ممتنع را به خوبی بازشناسد و از آن بهره گیرد.
یکی نزدیک شدن به معنویت و حقیقت و مصادیق درست و اصیل آن و دیگری شناخت مؤلفهها و ویژگیهای کار هنری و رسانهای؛ به نحوی که بتواند به عنصرجذابیت نزدیک شده و در مخاطب اثرگذاری داشته باشد که اگر چنین زمینه و بستری فراهم نشود آن نکته معرفتی هرچقدر هم که مهم و بزرگ باشد، هدر خواهد شد. مسیر اثرگذاری مسیر سخت و پیچیدهای است و انگارهها و تئوریهای بسیاری برایش ساخته و پرداخته شده است.
یک گروه معتقدند باید برای ارزشهای دینی و انسانی و معارف معنوی، جذابیت آفرینی کرد و وقتی از جذابیت حرف میزنند در واقع برآنند تا چیزی که به عنوان عناصر جذاب در هنر و رسانه امروز مطرح است، به هر طریقی که شده به آن معارف تزریق گردد تا غریزه مخاطب را خوش آید. بیتردید این راه، بیراههای بیش نیست.
توجه به این نکته که ما به هیچ وجه حق نداریم با دستمال کثیف شیشهای را پاک کنیم و برای جذابیت آفرینی حتی برای مقدسترین مفاهیم و ارزشها و منابع مان، از روشهایی خارج از حیطه اخلاق و احکام و آموزههای دینی سود جوییم.به طور مثال اینکه برای ایجاد حس دوستی و مهرورزی و رعایت آداب درست انسانی در یک برنامه تلویزیونی از هر نوع موسیقی زننده و تند و غیرشرعی استفاده شود، به هیچ وجه ایجاد عطش معنویت نمیکند و آن آموزه انسانی و اخلاقی در جان مخاطب نمینشیند.
حقیقت آن است که راه درست به دست آوردن عناصر جذابیت بخش از دل آموزههای دینی و متون آیینی است. به دیگر بیان، باید گفت نیازی نیست ما به مفاهیم معنوی و دستورات دینی و حقایق آیینیمان چیزی به عنوان عامل جذابیت اضافه کنیم، بلکه اگر همان آموزهها را به درستی و بیحشو و زوائد، به مخاطب ارائه دهیم، همان جنس اصل، به اندازه کافی جذاب خواهد بود. مگر اعراب جاهلی پیش از اسلام جز با صوت قران پیامبر اکرم و مشاهده اصل رفتار و گفتار امین و صادقانه او به اسلام گرویدند؟ آیا جذابیت منتشر و مستتر در متن قرآن و روایات و آموزههای وحیانی دین چیزی کم دارد که بخواهیم با استفاده از عناصر جذابیت کاذب، بر آنها بیفزاییم؟
درست است که باید از همه دستاوردهای تمدنی و ابزار و ادوات نوین و امروزین بشر در عرصه هنر و رسانه در جهت نشر ارزشهای دینی بهره برد اما این بهره گیری باید مطلقاً با رعایت اولویت و ارجحیت و زیر چتر مفاهیم دینی باشد و نه بالعکس؛ به نحوی که اصل، جذابیت آفرینیهای امروزی بوده و آموزههای دینی از پس آن، دوان باشند!
این نکتهای است که در بسیاری از فیلمها و مجموعههای هنری و تولیدات فرهنگی ما از آن غفلت میشود و تلاش برای جذب مخاطب بدون در نظر گرفتن اصل و فرع و رعایت اصول و زیر بار بدعت و نادرستی و ناراستی نرفتن، رخ میدهد.
نکته این است که عطش معنویت باید به درستی و در متن حقایق دینی رخ بنماید و هم عطش، صادق و حقیقی باشد و نه سرابی؛ و هم حقیقت، از منابع اصلی و حقایق اصیل، استخراج شده باشد.
هنر دینی در اندیشه
رهبر انقلاب
مقام معظم رهبری سالها پیش از این در تبیین هنر و سینمای دینی تعبیر بسیار دقیق و عمیقی داشتند با این مضمون که چه بسا یک فیلم سینمایی یا سریال تلویزیونی که در ظاهر بسیاری از مناسک شعائر و ظواهر دینی مثل نماز خواندن و مهر و تسبیح و... را به تصویر میکشد، در عین این ظاهر سازیها اصلاً و اساساً اثری دینی نباشد و بلکه ضد دین باشد و در مقابل، اثر دیگری که هیچ ظاهر و شعائری از تظاهرات دینی را در خود به نمایش نمیگذارد اما در متن و بطن خود گویا و جویای یک حقیقت عمیقاً دینی و از تأثیرگذاری دینی در مخاطب بهرهمند باشد.
این فراز بلند از تعبیر ارزشمند ایشان یکی از نقاط عطف در شناخت ماهیت هنر و رسانه و نیز پاشنه آشیلی مهم و سرنوشت ساز در بحث عطش معنوی در جان مخاطب و برانگیختن حس دینی و فطری اوست. در واقع اگر بناست برانگیختگی مخاطب، ابعادی حقیقی، عمیق و اثرگذار داشته باشد، اثر هنری و محصول رسانهای باید در جان او رخنه کند و دل و عقلش را به مصاف بیاورد و این تأثیرگذاری جانانه، باید تنها از مجرای شناخت هنر و مماس بودن با حقیقت دین که میتواند ملهم از درک و دریافت فطری و اصیل و حتی تجربی هنرمند باشد نشأت بگیرد.
تعریف سینمای دینی
نکته مهم دیگری که در همین بحث مطرح میشود این سؤال مهم است که براستی تعریف و تقسیم ما از هنر سالم و پاک و آن محصولی که بناست مبتنی بر آن، عطش معنوی در مخاطب پدید آید چیست؟ آیا صرفاً براساس یک تقسیم بندی زمانی و محدوده مکانی و یا یک تفاوت و معیار سنجی سلیقهای و نه عقیدتی به این تقسیم بندیها گردن مینهیم و دیگران را هم به صحه گذاشتن و گردن نهادن بر آنها دعوت میکنیم؟
نکته بسیار مهم در موضوع معنویت و عطش برانگیخته شده ناشی از آن، آن هم با رعایت اصول و استانداردهای فرمی و ساخت و ساختاری وجود دارد بحث برآیند مفهومی و محتوایی و دستاورد اندیشگی هنر دینی و سینمای معنوی و اساساً هر محصول هنری و رسانهای مبتنی بر آموزههای الهی و آسمانی است. براستی برآیند سینمای دینی - اگر قائل به چنین تعبیری باشیم-چیست؟ یادآوری امر دین؟ باروری ایمان دینی؟ اشاعه شعائر و نمادها؟ و یا به اشتراک گذاشتن یک تجربه ایمانی و دینی؟ اگر بنا باشد در تک تک این مفاهیم چالش فکری و تعریفی داشته باشیم باید دهها جلد کتاب بنویسیم. پس روی قدر متیقنها یا همان حداقلهای مبنایی به تفاهم برسیم و بحث را پیش ببریم.
سینمای دینی چندان فرقی با سینمای ایمانی در عرف متشرع مسلمان ندارد، چرا که ایمان صحیح و منطقی و قلبی در این عرف قطعاً به دین اسلام و شریعت آن منتهی میشود. آنچه در این بین چالش ساز میشود ایمان در عرف و منطقی غیراسلامی است که از فلسفهای خارج از مدار وحی پیروی کند.
در چنین فضایی ایمان نه تنها منجر به دین اسلام نمیشود بلکه اساساً ایمان میتواند به چیزی غیراز دین منجر شود. مگر این همه مسلک و مکتب نو یا کهنه ظهور امروزی و دیروزی چیزی جز این میگوید و میخواهد و میاندیشد و به بار میآورد؟ همین جریان آلرژی زای عرفانهای نوظهور که بخصوص در سالهای اخیر تبدیل به دکان اغواگرانه و بازار مکاره مشتی دست آموز شیطان برای به غارت بردن ایمان نحیف مردمان شده است.
البته معلوم و مسلم است که داعیهداران سینمای دینی وقتی از این تعبیر استفاده میکنند وجوهی از مضامین و شعائر را مد نظر دارند که به صورتی عمیق و جدیتر نرم افزار و سخت افزار تصویری خود را در خدمت یک امر دینی در قالبهای متنوع آن قرار میدهد و نمیتوان با مغالطاتی مثل آنچه مخالفان در مقابل سینمای معناگرا بپا کرده و میکنند به مصافشان رفت و نفی و طردشان کرد.آنها میگویند اگر فقط یک سری از فیلمها را معناگرا بنامیم و بدانیم پس لابد مابقی فیلمها بیمعنی هستند! خب معلوم است که واضعان تعبیر معناگرا هرگز چنین قصد و معنایی را در ذهن نداشتهاند؛ مثل هر آدم عاقل دیگری.
در مقام قیاس و تمثیل مثل این است که وقتی یک سری از کتابها را به عنوان متن و کتاب فلسفی بدانیم و بنامیم کسی در مقام انتقاد به این نامگذاری بگوید مگر بقیه کتابها در بیعقلی و خلأ فلسفی نوشته شدهاند که فقط به اینها میگویید فلسفی؟! این یک سفسطه است و نا به جا.
البته تردیدی نیست که بسیاری از نامگذاریها در حوزه هنر و رسانه در ایران از جمله این سینمای به اصطلاح معناگرا از جمله کارهای حماقتباری است که فقط در قاموس مدیریت و سیاستگذاری فرهنگی و رسانهای بیدر و پیکر ایران که از هیچ هویت صنفی و اندیشگی پیروی نمیکند صورت وقوع مییابد. هر چند صورت استمرار برای مدت قابل توجهی نیابد که هیچکدامشان تا به حال نیافته و نخواهد یافت.
هنر دینی و معناگرا و معنوی و معرفتی و سیمرغی و مرغی و... همگی معجونهای در هم جوش بلبشو گرایی بوده که محض اثبات مسلمانی واضعانشان آمده و رفتهاند و از حقیقت عاری بودهاند؛ حال چه حقیقت معرفتی و چه حقیقت وقوعی. اما حقیقت عبور از حجابهای مختلف و از جمله حجاب تکنیک و رسیدن به امر متعالی هنر و رسانه اصیل و هدایتگر قطعاً از حقیقت معرفتی و وقوعی بهره مند است که تاریخ گواه این مدعاست.
باری؛ گفتیم که یکی از دستاوردهای هنر و رسانه در جهان امروز عطشی است که میتواند در مخاطب خود بیافریند. عطشی که گاه حقیقی و گاه کاذب است.گاه به بسان واقعیتی برآمده از فطرت و عمق انسانیت و گاه سرابی ناشی از توهمات و القائات شیطانی است.
بنابراین میتوان اصلیترین مؤلفههای هنر معنوی و رسانه عطشزای حقیقت مدار را در عناصر همین جمله دریافت و تبیین نمود:
فطرت، هنر، رسانه؛ و توجه به هویت و ماهیت و کارکردهای اصیل و جدی هر یک از این مؤلفهها.
نباید فراموش کنیم که همه این فاکتورها، در کنار هم و به موازات و هم ارزش هم، در محصول نهایی و آن برانگیختگی معنوی، سهم و تأثیر دارند. به خاطر داشته باشیم که در حقیقت یکی از اصولیترین روشها برای رسیدن به تجربه دینی در عرصه هنر و رسانه رسیدن به فهم و تلقی درستی از ماهیت وذات آن مدیوم است.
تهدیدهای سینمای دینی
براستی چگونه میتوان توقع داشت کسی که هنوز درک و فهم درستی از پدیدهای ندارد بتواند بر آن تفوق و تسلط یابد و از آن به درستی و در جهت خواستهها و اندیشههای ارزشی خود بهرهبرداری کند؟
یکی از دلایل اصلی که باعث میشود افرادی که با چنین رویکرها و خواستههایی وارد عرصههای هنری به خصوص سینما میشوند در رسیدن به نتایج مطلوب با شکست روبرو شوند و یا سرخورده و افسرده راه دیگری را دنبال کنند یا به تولید محصولات بیارزش و بیمخاطب مادامی که بتوانند ادامه دهند همین است. تاریخ سینمای ایران و به ویژه سینمای سالهای اخیر گویای همین حیقت است.
چه بسیار کسانی که بر حسب احساس تکلیف و نه براساس درک و فهم درستی از مدیوم سینما وارد این عرصه شدند و کارهایی را تحویل مخاطب و سینما دادند که بیشتر مایه سرخوردگی و شکست و شرمندگی بود تا چیز دیگری.
علاوه بر اینکه تعدادی از این هنرمندان محترم که احیاناً در ابتدا به صدور مانیفستهای شداد و غلاظ در حوزه سینمای دینی و انقلابی هم مبادرت میورزیدند به سرانجامهای عبرت آموزی رسیدند. کسانی که روزگاری «توبه نصوح» میساختند سر از «فریاد مورچگان» درآوردند و یا سازندگان «دو چشم بیسو» به «سکس و فلسفه» و... رسیدند. اینها البته نمونههای شاخصی بودند که ثبت شدند و به روشنی به چشم آمدند والا این وضعیت رقت بار به همین موارد شاخص و مشهود محدود نمیشود.
اینکه کسی یا جریانی فکر کند همین که احساس تکلیفی داشته باشد وبخواهد وارد جرگه فیلمسازی شود، همه الزامات آن را رعایت کرده و میتواند فیلم بسازد و حواسش نباشد که اینجا اتفاقاً خواستن صرف منجر به توانستن نیست و هزار نکته باریکتر از مو اینجاست باعث پدیدآمدن همین وضعیتی میشود که سالهاست به طرز فجیعی در سینمای ایران با آن روبروییم.سالانه حدود صد فیلم در سینمای ایران تولید میشود که بدون تردید و اغراق میتوان گفت بیش از 70درصد آن غیرقابل تحمل است و تنها بخش کوچکی از آن را میتوان دارای ارزشهای ابتدایی بصری دانست و در طول یک سال فعالیت سینمایی و تولید صدگانه فیلم تنها دو یا سه مورد فیلم یافت میشود که قابل تأمل و توجه باشد و اساساً ارزش نقد و نظر را داشته باشد.به عبارت دیگر این تولیدات چه در عرصه اکران سینمایی و چه در نمایش تلویزیونی اصلاً و اساساً فرصت دیده شدن توسط مخاطب را پیدا نمیکنند که حالا بخواهند عطش زایی و برانگیختگی معنوی در او داشته باشند یا نداشته باشند!
معجون در هم جوشی از سینمای سفارشی و سینمای ریاکار و سینمای جشنوارهای و البته سینمای مبتذل فیلم فارسی مد روز که سعی در قلقلک دادن نازلترین و پستترین غرایز مخاطب را در برنامه کاریش دارد ماحصل یک ساله سینمای ایران است؛ وضعیتی براستی نگرانکننده و رقت بار!
در این میان و در اثنای همین آسیب شناسی است که میبایستی به دنبال سینماگر مسلمان و سینمای سالم و هویت مند بود. سینمایی که اابته هرگز در خلأ پدید نخواهد آمد.
یک پیشنهاد
و بالاخره اینکه در این میانه نگارنده یک پیشنهاد سازنده دارد؛
اینکه تا زمانی که به سلاح هنر و اندیشه دینی متقن و مجرب دست نیافتهایم از ورود به این جرگه خودداری کنیم یا حداقل به اندازه سواد بصری و دانش هنری و فهم و تجربه دینیمان به این میدان ورود پیدا کنیم.
تجربه خوب و تأثیرگذار مجموعههای تلویزیونی مستندی همچون «حدیث سرو» با همه کاستیها و کمبودها و لغزشهایش در بحث فرم و رعایت استانداردهای بصری و جذابیتهای اصلی تصویری، که لازمه هنر تصویر است گویای همین نکته و موید همین اشاره است.
شاید بهترین راه چاره در این خصوص و برای رسیدن به دستاوردهای درخور و به اندازه، این باشد که هر کسی پایش را به اندازه گلیم درک و فهمش دراز کند و لقمهای را بردارد که باب دهان هنریاش باشد.
براستی چه دستاوردی از فیلمسازی بیگ پروداکشن پر هزینه دهشتناک و خیرهکننده آن هم با حضور عوامل غربی و با فرم مسیحی و با هزار و یک ایراد شکلی و محتوایی آن هم درباره مهمترین شخصیت دینیمان داشته و یا تصور کردهایم که اینچنین بیمحابا به هدر دادن و حیف و میل کردن امکانات و انرژی و قوت و توان نحیفمان آن هم در این زمان و زمانه غریب و حساس میپردازیم؟!
و... ادامه این سخن بگذار تا وقت دگر!