به بهانه فیلم مستند «قدیس»
سرگذشت یک قدیس قلابی
سعید مستغاثی
کارشناسان تاریخ براین باورند، آنچه بیش از هر موضوعی میتواند تاریخ را تحت تاثیر تحریفات و وارونه نمایی قرار دهد، فراروایتهاست. به این معنی که ناگهان از یک شخصیت تاریخی (بدون تاکید و یا اشاره بر اسناد و شواهد متقن) قدیس یا هیولایی ساخته میشود که پس از آن تمامی رویدادهای وابسته و حتی اتفاقاتی که اندک تماسی با این شخصیت داشته را تحت تاثیر قرار میدهد. یعنی مخاطب، رویداد فوق را براساس فراروایتی که درباره شخصیت مذکور وجود داشته، تحلیل و بررسی میکند. از آنجا که بخش عظیمی از تاریخ مکتوب کشور ما تحت تاثیر فراروایات تاریخ پردازان فراماسون قرار داشته و دارد، از این نوع شخصیتهایی که براساس فراروایتها ساخته و پرداخته شده، به شکل اسطورهای درآمده و یا کاملا تخریب شدهاند، بسیار یافت میشود. از آن جمله شاعری به نام احمد شاملوست که برمبنای همان فراروایتهای تاریخی، بدون آنکه طی یک پژوهش و تحقیق علمی مورد بررسی و نقد قرار گیرد، در افواه جماعت شبهروشنفکر ما و البته آنان که تحت تاثیر این جماعت واقع میشوند، به صورت یک اسطوره و یا قدیس در آمده است:
«شاعری دست نیافتنی و صاحب سبک، مبارزی سترگ، نویسنده و ژورنالیستی قهار که بخش مهمی از تاریخ ادبیات معاصر ما مدیون اوست»!
این تنها بخشی از تحسینها و تجلیلها و مقاماتی است که به این شخص نسبت داده میشود. با نام او، مراسم اهدای جایزه ادبی برگزار میشود و اشعار ریز و درشتش در محافل مختلف شبهروشنفکری چرخیده و جماعتی با آن پز میدهند!!
در همین رابطه سینمای مستند هم بیکار ننشسته و فیلمهای به اصطلاح مستندی درباره شاملو ساخته که اغلب نه تنها رابطهای با اسناد و مدارک و شواهد مستند نداشته بلکه تنها همان فراروایتهای جعلی و تحریف شده را ملاک گرفته و به اصطلاح در کادر دوربین قرار دادهاند. فیلمهایی مانند «شاملو، شاعر بزرگ آزادی» که با ناز و غمزههای یک به اصطلاح نویسنده سینمایی بیسواد برای شاملو ساخته شد تا با فروش آن به یک سینمایینویسِ تاریخ گذشتهُ فراری، بتواند به خارج کشور بگریزد و طرفه آنکه این به اصطلاح نویسنده سینمایی که همیشه سعی میکرد همه معلومات سینمایی خود را از فالگوش ایستادن گعدههای نویسندگان و منتقدان دیگر کسب کرده و به نام خود سند بزند، وقتی با شامورتی بازیهای خود و همان نویسنده تاریخ گذشته بالاخره در آن سوی آبها ساکن شد، کمکم برای خویش از همان دست فراروایتها بافت و به تدریج از سوی جماعت وادادگان خارج از کشور! به «پدر سینمای زیرزمینی ایران» مفتخر گردید! (یاد میرزاده عشقیِ شاعر بخیر که وقتی رضاخان را «پدر ملت ایران» مینامیدند در شعری هجوگونه درباره اش نوشت: «پدر ملت ایران اگر این بیپدر است ، به سر و روی چنین ملت و روح پدرش باید ...!!)
به جز فیلم «شاملو، شاعر بزرگ آزادی» که تنها تصاویر آماتوری با مقادیری اشعار شاملو (پیش از این به صورت نوارهای کاست منتشر شده بود) را نشان میدهد، به علاوه مداحیهای تعدادی از همپالکیهایش درباره او، فیلمهای ظاهرا مستند دیگری نیز در مدح و چاپلوسی این به اصطلاح شاعر مردمی ساخته شد که متاسفانه بعضا در نهادهای دولتی و از کیسه بیتالمال جلوی دوربین رفتند!
اما در میان همه آثاری که گفته شد، اخیرا مستندساز جوان، حسین لامعی فیلم مستندی درباره احمد شاملو ساخته به نام «قدیس» که با آنچه تاکنون درباره این به اصطلاح شاعر ساخته و پرداخته شده، متفاوت است. شاید بتوان گفت تنها منبعی که پیش از این براساس اسناد و شواهد معتبر تاریخی به نمایاندن سوی دیگر چهره احمد شاملو از ورای فراروایتها پرداخته بود، جلد هشتم از مجموعه کتابهای «نیمه پنهان» از دفتر پژوهشهای موسسه کیهان تحت عنوان «سیمای کارگزاران فرهنگ و سیاست» بود که برای نخستین بار در حدود 46 صفحه، دو رویی و شارلاتانیسم و بیتعهدی و وابستگی تام و تمام احمد شاملو به مراکز قدرت در دوران پهلوی و کانونهای استعماری طی سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی را افشاء کرد.
اما حسین لامعی برای مستند «قدیس» بسیاری از فراروایتهایی که تاکنون برای شاملو ساخته و پرداخته شده را کنار زد و با تحقیق و پژوهشی عمیق و درخور، از ابعاد پنهان تاریخی، سیاسی و فرهنگی (بخوانید ضد فرهنگی) وی در یک رسانه تصویری پرده برداشت.
مستند «قدیس»، زندگی و دوران احمد شاملو را در 5 اپیزود جلوی دوربین میبرد: اوایل زندگی، شعر ، سیاست، سینما و ازدواجها و درهریک از این اپیزودها، با استفاده از گفتهها و نوشتهها و مصاحبه با صاحبنظران که عمدتا از نویسندگان و شعرای معروف و بعضا از همان همکاران شاملو هستند، زندگی شاملو را در همان بخش مورد مداقه قرار میدهد.
اگر از بخش اول و دوران نخست زندگی شاملو و زیگزاکهایی که در عالم سیاست آن روز رفته، بگذریم (هواداری از آلمان هیتلری، تودهای شدن و بعد از آن در همراهی رژیم شاه مخالف حزب توده شدن و ...)، در اپیزود شاملو و شعر (که مفصلترین اپیزود این مستند به نظر میآید) شاهد اظهار نظر برخی از معتبرترین شاعران دهههای اخیر هستیم که به گونهای تخصصی درباره شاملو و اشعارش به اظهارنظر میپردازند. از فروغ فرخزاد گرفته تا هوشنگ ابتهاج تا شفیعی کدکنی و تا یوسفعلی میرشکاک. مخلص کلام اغلب شعرای فوق، دوری اشعار شاملو خصوصا در نوعی از شعر موسوم به «شعر سپید» (که برای اولین بار در کتاب «هوای تازه» او خود را نشان داد) از یک ادبیات صحیح و وزین است که اغلب هم آن را ناشی از گریز وی از کاربرد وزن در این نوع شعرش میدانند. بعضا هم شعر شاملو را ادبیاتی دست اول ندانسته و آن را گرتهبرداری از اشعار برخی شعرا و نویسندگان غربی دانسته و حتی شعر سپیدش را که گروهی آن را ابداع شاملو معرفی کرده بودند، تقلیدی از اشعار ترجمهای غرب تلقی میکنند.
اپیزود شاملو و سیاست، افشاگرترین بخش مستند «قدیس» به نظر میرسد که در واقع پنهان ماندهترین وجه احمد شاملو را از زیر خروارها ادعای انقلابی نمایی و مبارزه با شاه و رژیم پهلوی و به قول خودش «برقدرت بودن» بیرون میریزد. این بخش با تکیه براسناد و حرفهای برخی از نزدیکترین افراد به دربار شاه و دفتر فرح همچون احسان نراقی، نشان میدهد که احمد شاملو تا چه حد در نوکری مراکز قدرت رژیم شاه پیش رفته بود که حتی انتشار فیلم دستبوسی فرح نیز نشان نمیدهد که فرح پهلوی تا چه حد او را دوست داشت تا حدی که وی را برای درمان و ترک اعتیادش به خارج از کشور اعزام میکند. بله، درست خواندید! احمد شاملو یک معتاد به مواد مخدر و از جمله هرویین بود که همین اعتیاد، وی را حتی به عامل قتل فردی به نام منوچهر شفیانی در اواخر دهه 40 تبدیل کرد که البته در مستند «قدیس» از این مسئله سخنی به میان نمیآید. اما در صحنهای از فیلم «قدیس» از قول نجف دریابندری گفته میشود که به درخواست همسر دوم شاملو یعنی طوسی حائری، با وی درباره اعتیادش سخن گفته اما شاملو با فرافکنی و شلتاق کردن اظهار داشته بود که فقط به گونهای تفریحی هرویین و دیگر مواد مخدر را استعمال میکند!
در بخشی از فیلم مستند «قدیس»، هوشنگ ابتهاج از دودوزه بازیهای شاملو میگوید که هم از دربار شاه و دفتر فرح، پول میگرفت و هم به آنها فحش میداد ! احسان نراقی هم میگوید: «من سر قضیه کتاب کوچهاش با او درگیر شدم؛ زمانی که عضو شورای بینالمللی تحقیقات علمی بودم کشف کردم که شاملو برای چاپ آن از چندین فرد و موسسه از جمله احسان یارشاطر، دفتر فرح و... جداگانه پولهای کلانی گرفته. بعد هم که همه پولها را برداشت و از ایران خارج شد و ژست مبارزاتی هم گرفت که اصلاً اصالت نداشت.»
با توصیه فرح پهلوی، شاملو به عنوان مشاور دفتر دانشگاه بوعلی همدان منصوب شد تا بتواند کتاب «فرهنگ کوچه» را به اتمام برساند و در کنار آن حقوق حداکثری یک استاد دانشگاه را دریافت میکرد، درحالی که حتی تا سطح دیپلم هم نتوانسته بود پیش برود! از طرف دیگر به دستور فرح، شورای پژوهشهای علمی کشور نیز با پرداخت 370 هزار تومان به شاملو موافقت کرده و در حالی که شاملو به خارج کشور رفته بود و ژست اپوزیسیون میگرفت، همین شورا علیرغم تمایل مسئولان آن با دستور مستقیم فرح پهلوی ، مبلغ 500 هزار دلار به دانشگاه کلمبیا پرداخت کرد تا کتاب شاملو در خارج کشور به چاپ برسد!!!
نکته جالب اینکه شاملو در یک زمان هم از وزارت فرهنگ و هنر پهلبد (شوهر شمس پهلوی) حقوق میگرفت، هم مدیر پژوهشگاه رادیو تلویزیون رضا قطبی (پسر دایی فرح ) بود، هم از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانانِ لیلی امیرارجمند (یار غار فرح دیبا) پول دریافت میکرد ، هم از دانشگاه صنعتی، هم از بنیاد پهلوی، هم از جمعیت شیر و خورشید سرخ و هم از ... و همهُ این پولها برایش به خارج کشور حواله میشده است! اما همین احمد شاملو ناگهان در روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سوپر انقلابی شده و به حمایت از گروهکهای تروریستی همچون مجاهدین خلق (منافقین) و فداییان خلق برمیخیزد. نشان دادن نامهای که او و 12 تن از دیگر شبهروشنفکران هم پیالهاش در حمایت از مسعود رجوی (سرکرده گروهک تروریستی منافقین) نوشتند و پاسخی که رجوی به آنها داد و شاملو را «شاعر شاعران ایران زمین» خواند، خود گویای ریشههای تروریستی نحله فکری شبهروشنفکرانی مانند شاملو است.
مبتذلترین وجه زندگی احمد شاملو در اپیزود «سینما» نمایش داده میشود. آنجا که متوجه میشویم احمد شاملو یعنی همان بت شبهروشنفکران، خودش فیلمنامه نویس و بازیگر مبتذلترین فیلمفارسیهای دوران طاغوت بوده است! فیلمنامه فیلمهای سوپر مبتذلی مانند «اول هیکل» و «داغ ننگ» و «فرار از حقیقت» (به کارگردانی هنرپیشه مستهجن فیلمفارسی یعنی ناصر ملک مطیعی) که خود نیز در آن به ایفای نقش پرداخت، آن روی دیگر سکه سوپر روشنفکری احمد شاملو را نشان میدهد.
خاطرم هست در مصاحبهای که سالها پیش با ایرج قادری (از مبتذلسازان سینمای فیلمفارسی) داشتم، از وی سوال کردم که چرا کارش به مبتذلسازی کشید. او پاسخ داد که در آغاز کار فیلمسازیاش واقعا قصد پرداختن به سینمای جدی و هنری داشته و از همین روی هم در موسسه سینمایی که تاسیس کرده بوده (پانوراما) از یک طرف میر صمد زاده (فارغالتحصیل ایدک فرانسه) را به همکاری میخواند و از طرف دیگر احمد شاملو که به هر حال در آن زمان اسم و رسمی در میان روشنفکران داشت را برای نوشتن فیلمنامهها دعوت میکند اما نتیجه کار، فیلمفارسی مبتذل از کار درمیآید! شاید ایرج قادری در آن زمان چهره دیگر و واقعی امثال شاملو را ندیده یا درک نکرده بود که در چه ابتذال فکری و فرهنگی دست و پا میزدند.
اما تراژیک ترین اپیزود فیلم مستند «قدیس» را میتوان بخش مربوط به ازدواجهای احمد شاملو دانست. آنجا که پای زنان شاملو به میان میآید و متوجه میشویم برخلاف آنچه در افواه عمومی رایج است، شاملو پیش از آیدا سرکیسیان (که مجموعه شعری به نام «آیدا در آینه» را به او تقدیم کرده)، دو بار دیگر ازدواج کرده بود و از قضا مجموعه اشعار و کتابهایی نیز به آن دو عشق اول و دومش، تقدیم داشته بود! و البته در مورد هر دو ازدواج با ناجوانمردی و بیانصافی، احساسات هر دو همسرش را به بازی گرفته بود. ازدواج اول با اشرفالملوک اسلامیه که نخستین مجموعه شعرش به نام «آهنگهای فراموش شده» را به او تقدیم کرد و دومین همسرش، طوسی حائری نویسنده و مترجم و اولین گوینده زن رادیو که اساسا او شاملو را بالا برد، به محافل و مراکز ادبی راهش داد، برایش مجله «آشنا» را تاسیس کرده و به سردبیری آن مجله گماردش و ...
در فیلم «قدیس»، راوی میگوید شاملو پس از چهار سال طوسی حائری را در کمال ناجوانمردی رها ساخت و با استفاده از رانتهایی که در مراکز دولتی و درباری داشت، چنان او را در بایکوت خبری قرار داد که بعدها هم کسی نفهمید طوسی حائری چه شد و چگونه و کجا درگذشت! گفتوگو با هایده حائری (برادرزاده طوسی حائری) که از بازیگران کنونی سینما و تلویزیون است از نقاط قابل توجه فیلم مستند «قدیس» به شمار میآید.
اما از ساختار مستند «قدیس» چنین برمیآید که دست کارگردان در استفاده از فیلمها و تصاویر آرشیوی در بسیاری لحظات بسته بوده، زیراکه از این لحاظ فیلم «قدیس» از کمبودها و کاستیهای غیرقابل تردیدی رنج میبرد. شاید اگر حسین لامعی به منابع غنیتر تصویری دسترسی داشت، اثر قویتر و جذابتری از کار در میآورد. فیلم او در یک سوم اول خود به خصوص در اپیزود «شاملو و شعر» به دلیل استفاده زیاد از کپشن و نریشن و خواندن نقل قولهای مستند، کاملا از نفس افتاده و تا مرز خستهکنندگی پیش میرود. شاید اگر فیلمساز مانند یک سوم انتهایی اثرش، در این بخش حتی از تصاویر زینتی هم استفاده میکرد، نقیصه فوق قابل گذشت بود. علاوه بر آن تخصصی شدن بخش شعر هم (اگرچه میتواند برای علاقمندان و دغدغه داران شعر جذاب باشد) با کلیت اثر نمیخواند و هماهنگ نیست و جا دارد که تا حدود نیمی از این بخش کوتاه شود. شاید فیلمساز میتوانست با تامل و صبر و تلاش بیشتر و استفاده از امکانات مراکز مختلف فرهنگی، با تصاویر مستند بیشتر و مصاحبه مستقیم و زنده با عناصر و عواملی که بیشتر از نوشتهها و مکتوبات آنها استفاده شده، محتوای غنی اثرش را به ساختار آن نیز گسترش داده و مستند ماندگاری خلق نماید.
استفاده فیلمساز از مستندهای ساخته شده دیگر (که نام یکی از آنها در ابتدای این مقاله آمد) برای درج نظرات دیگر، قابل توجه است و اینکه ابتدا مخاطب با وجوه قدیس بودن شاملو از زبان همکارانش آشنا شده و سپس، سوی دیگر چهرهاش را میبیند، میتواند از نقاط قوت کار محسوب شود.
تا همین جا هم کار مستندساز جوان، حسین لامعی بدون کمترین پشتیبانی مالی و تنها با تکیه بر بودجه شخصی ، قابل ستایش است. شکست فضای شبهروشنفکری و بتهای روشنفکری با تکیه بر اسناد و مدارک و شواهد غیرقابل انکار، یکی از رسالتهای مستندساز آگاه و با بصیرت امروز است که میتواند پشت جبهه جنگ نرم آمریکا و اعوان و انصارش علیه انقلاب اسلامی و مردم ایران را تضعیف نماید.پشت جبههای که همواره، آتشش از سوی همین جماعت شبهروشنفکر و دلباختگانشان، تامین شده است.
دیگر روزگار قدیسان قلابی مانند احمد شاملو در فضای فرهنگی و شعر و ادبیات این سرزمین به سر آمده و دیری است که تشت رسواییشان بر زمین افتاده است. باید با زبان تصویر و سینما و رسانه ، صدای آن را به گوش همه رسانید.