kayhan.ir

کد خبر: ۷۲۴۳۳
تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱۳۹۵ - ۲۰:۴۴

یارگیری از داخل برای تحریم‌های هوشمند(نگاه اقتصادی)


مسعود براتی
از سال 2010 و با تصویب قطعنامه 1929 فصل جدیدی از تحریم‌های اقتصادی علیه جمهوری اسلامی ایران آغاز شد. با تصویب این قطعنامه آمریکا فرصت یافت تا تحریم‌های یکجانبه خود را که شامل تحریم‌های اولیه و ثانویه می‌شد، به طور جدی گسترش دهد. آمریکا بلافاصله پس از تصویب قطعنامه 1929، قانون جامع تحریم ایران (CISADA) را در کنگره به تصویب رساند. هدف اصلی تحریم‌ها در این قانون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سایر نهادهای مرتبط با آن بود.
در گام‌های بعدی دولت آمریکا قوانین تحریمی  بیشتری وضع کرد که از آنها با عنوان تحریم‌های فلج کننده (Crippling Sanction) یاد می‌کردند. تحریم‌هایی همچون تحریم بانک مرکزی ایران و قرار گرفتن نظام بانکی ایران در منطقه پولشویی (قانون اختیارات دفاع ملی NDAA-2012) قانون تحریم خرید نفت ایران (همان)، تحریم تراکنش مالی برای خرید نفت ایران و بلوکه شدن درآمدهای نفتی ایران در کشورهای واردکننده نفت (قانون کاهش تهدید ایران TRA-2012)، تحریم صنعت خودرو و سایر بخش‌های اقتصادی (قانون حمایت از آزادی و مبارزه با تروریسم ایران IFCA-2013) و چندین دستور اجرایی که یکی پس از دیگری توسط دولت آمریک تهیه، تصویب و اجرا می‌شد.
هدف راهبردی آمریکا از اعمال تحریم‌های فلج‌کننده بر اساس آنچه که دولتمردان آمریکا بیان کرده‌اند و نیز در قوانین تحریمی تصویب شده بیان کرده‌اند، آن بود که بتوانند ایران را به میز مذاکره بکشانند. بارها گفته‌اند که تحریم‌ها علت اصلی برگشتن ایران به میز مذاکره بوده و سبب شده است تا ایران در برنامه هسته‌ای خود تغییر رفتار بدهد. آمریکایی‌ها دیپلماسی و تحریم‌های فلج‌کننده را دو بال اصلی سیاست خود در قبال ایران معرفی کرده‌اند.
مذاکرات هرچند برای طرف ایرانی راهبردی برای برداشته شدن تمامی تحریم‌ها تلقی می‌شد، اما برای دولت آمریکا مذاکرات تنها پلی برای انتقال از وضعیت تحریم‌های فلج‌کننده به تحریم‌های هوشمند بود.
آمریکایی‌ها به چند دلیل مهم نمی‌خواستند و نمی‌توانستند تحریم‌های فلج‌کننده را تا مدت زیادی ادامه دهند:
* اول اینکه این میزان از تحریم‌های اقتصادی علیه یک دولت مشروع و مبتنی بر رای مردم در عرصه بین‌الملل بی‌سابقه بوده و مشروعیت حقوقی و اخلاقی نداشت. لذا هزینه نگه داشت نظام تحریمی برای آمریکا رو به افزایش بود.
* تحریم‌های گسترده و فلج‌کننده برای موثر بودن نیازمند اجرا شدن حداکثری و همکاری تمام بازیگران بین‌المللی چه دولت‌ها و چه بازیگران اقتصادی است. آمریکا به سختی می‌توانست برای مدت طولانی این وضعیت را حفظ کند.
*‌ استفاده آمریکا از ابزارهای اقتصادی برای اعمال سیاست‌های خود در جهان در گذر زمان به ضد خود تبدیل خواهد شد. این مسئله را آمریکایی‌ها به خوبی درک کرده‌اند. اقدام‌های پدافندی قدرت‌های اقتصادی جهان همچون چین در جایگزین کردن سامانه بومی به جای سوئيفت موید این بیداری است.
*‌ اقتصاد ایران و به طور خاص نفت و گاز آن به راحتی از بازار جهانی قابل حذف نیست و برای مدت طولانی نیز نمی‌توان ایران را از درآمدهای نفتی و گازی خود دور کرد و بالاخره ایران از منافع آن بهره‌مند خواهد شد.
این‌ها و شاید دلایل پنهان دیگر آمریکا را مجاب می‌کرد که به دنبال پلی برای رسیدن به اهداف مدنظر خود باشد. می‌توان گفت هدف کوتاه مدت آمریکا تغییر رفتار جمهوری اسلامی ایران در حوزه‌های چهارگانه (هسته‌ای، موشکی، منطقه و حقوق‌بشر) و در میان مدت تغییر سیرت جمهوری اسلامی (حذف نهادهای انقلابی که مهمترین آن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است) و در بلند مدت تغییر نظام (Regime Change) است.
آمریکا برای رسیدن به اهداف خود نیازمند اعمال تحریم‌های هوشمندانه است. تحریم‌هایی که قابلیت نگه‌داشت راحت‌تری نسبت به تحریم‌های فلج‌کننده داشته باشد از طرفی با قواعد بنیادی حقوق بین‌الملل و ارزش‌های انسانی تعارض جدی نداشته باشد و درنهایت بتوانند به صورت هوشمندانه بر نهادهای انقلابی جمهوری اسلامی اعمال شود و آنها را منزوی کرده و زمینه حذف آنها را فراهم آورد.
آمریکا این فرصت را در برجام به دست آورد تا بتواند مقدمات انتقال به دوران تحریم هوشمند را فراهم آورد. این فرصت از دل مهندسی اعمال شده در برجام در بخش تحریم‌ها به وجود آمده است.
آمریکا با هوشمندی توانست باتوافق برجام، نهادها، سازمان‌ها و افراد ایرانی را به دو دسته خوب‌ها و بدها از منظر خود تقسیم کند. خوب‌ها آن دسته از نهادها، سازمان‌ها، موسسات، بانک‌ها و افرادی هستند که از نظر آمریکا جرم‌های قابل بخشش و چشم‌پوشی داشته و لذا می‌توانند از نعمات برداشته شدن تحریم‌ها استفاده نمایند (اسامی این دسته در پیوست سه و پیوست چهار از ضمیمه دوم برجام آمده است) و بدها آن دسته از گروه‌های فوق هستند که به دلیل جرم‌های سنگین و غیرقابل بخششی که داشتند نمی‌توانند و نباید از نعمات برداشته شدن تحریم‌ها استفاده کنند.
شاید در نگاه اول این مسئله آنقدر اهمیت نداشته باشد و با نگاه فرصت‌محور که نگریسته شود فرصت خروج برخی از نهادها و بانک‌ها و... از تحریم‌ها بیشتر به چشم بیاید و از طرفی برای آنها که در تحریم مانده‌اند مشکلی متصور نیست چرا که وضعیت آنها مانند گذشته است.
اما بهتر است واقعی‌تر به مسئله نگریسته شود. واقعیت آن است که فضای محیطی برای همه تغییر کرده است به خصوص برای آنهایی که هنوز در تحریم مانده‌اند. منظور از تغییر آن است که آن دسته از نهادها، سازمان‌ها، موسسات و بانک‌ها و افرادی که از تحریم‌ها بیرون آمده‌اند دیگر تمایلی به بازگشت به وضعیت تحریمی ندارند و دلیلی نمی‌بینند که خود را به دردسر بیندازند و از دوران پساتحریم استفاده نکنند. پس نبایدکاری کنند که کدخدا بهانه‌ای به  دست آورد و آنها را دوباره در لیست تحریم ببرد.
از طرف دیگر آنهایی که در لیست تحریمی کدخدا مانده‌اند (SDN List) اگر کسی با آنها همکاری کند و کدخدا از این همکاری مطلع شود، منجر به تحریم شدن آنها می‌شود. چرا که تحریم‌های ثانویه آمریکا علیه این دسته هنوز پابرجاست. این همان رمز انتقالی است که آمریکا در برجام آورده و در مراحل بعدی بارها بر آن تاکید کرده است. رمز این است که تحریم‌های آمریکا تنها برای آن دسته از افرادی (حقیقی و حقوقی) موقتا متوقف (Cease the Application) خواهد شد که از لیست تحریمی آمریکا خارج شوند و آن دسته از افراد که باقی می‌ماند وضعیتشان همچون گذشته است.
نتیجه مشخص است. آمریکا توانسته فضای تحریم را هوشمند کند به این معنا که افراد و نهادهای بد از نظر او در داخل خاک ایران نیز طعم تحریم را می‌چشند چرا که آنهایی که از تحریم بیرون آمده‌اند تمایلی به بازگشت به تحریم‌ها را ندارند. این همان هوشمندی است که آمریکا به دنبالش بود. در گذشته آمریکا هرچقدر هم که تلاش می‌کرد نمی‌توانست بازیگران داخل ایران را با خود همراه کند اما اکنون و به یمن اجرای برجام این کار را می‌تواند انجام دهد. از طرف دیگر تحریم‌های گسترده گذشته خود را نیز دیگر اعمال نمی‌کند و پرستیژ انسان‌دوستی خود را نیز حفظ می‌کند.
برای مثال آمریکا می‌گوید ایران می‌تواند نفت بفروشد و احیانا پولش را دریافت کند فقط باید مراقب باشد که این پول برای آنهایی که در تحریم مانده‌اند مصرف نشود. یا می‌گوید موسسات مالی می‌توانند با نظام بانکی ایران تعامل داشته باشند اما مراقب باشند که بانک‌هایی که در تحریم باقی مانده‌اند تعامل نداشته باشند چرا که تحریم خواهند شد. (برای اطلاعات بیشتر به دستورالعمل وزارت خزانه‌داری آمریکا در اجرای برجام رجوع شود.)
آمریکا با هوشمندی توانسته میان بازیگران ایرانی یک شکاف «درون تحریم - بیرون تحریم» ایجاد کند. به معنای دیگر رفتار بازیگران ایرانی را توانسته مهندسی کند.
با بررسی اطلاعات مشخص می‌شود مهم‌ترین و شاید اولین هدف آمریکا از این طراحی ایزوله کردن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و تمامی نهادهای وابسته به آن است. پیش‌بینی می‌شود این حرکت با بخش اقتصادی این نهاد انقلابی آغاز شود چرا که زمینه فکری آن در داخل کشور نیز مهیا است. برای مثال قرارگاه خاتم‌الانبیا که یکی از نهادهای اقتصادی وابسته به سپاه است و هنوز در لیست تحریمی آمریکا قرار دارد می‌تواند هدف قرار گیرد. فرض کنید قراردادهای جدید نفتی IPC اجرایی شود، این قرارگاه و شرکت‌های تابعه هرچند که دولتی محسوب نمی‌شوند اما نمی‌توانند طرف مشارکت با شرکت‌های خارجی قرار گیرند چرا که هنوز در لیست تحریم‌های ثانویه آمریکا قرار دارند. پس در یک مسیری با شیب ملایم به سمت کنار گذاشته شدن این قرارگاه حرکت می‌شود.
در جمع‌بندی می‌توان گفت آمریکا با گذار از تحریم‌های فلج‌کننده به اعمال تحریم‌های هوشمند رسیده است و با حفظ ساختار تحریم‌ها، اهداف تحریمی را هوشمندانه کرده و در این مسیر توانسته به گونه‌ای فضا را مهندسی کند که بازیگران ایرانی نیز این بازی را بپذیرند و براساس قواعد حاکم بر آن فعالیت کنند.