قطع رابطه آمریکا با ایران؛ 36 سال بعد
خصومت ؛ با روکش برجام
محمد میرزا طبیبی
پنج ماه پس از تصرف سفارت سابق آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام که تبدیل به لانه جاسوسی علیه انقلاب اسلامی مردم ایران و مرکزی برای طرحریزی و مبارزه با این قدرت تازه سر برآورده شده بود، جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا در 20 فروردین 1359 طی دستوری قطع روابط سیاسی و بازرگانی با جمهوری اسلامی ایران را صادر کرد. این دستور و به نوعی اعلام جنگ پنهانی را باید عکسالعمل تازهای توسط دولتمردان و سیاستمداران آمریکایی در برابر گروگانگیری دیپلمات هایش در ایران و پس از شکست انواع دشمنیها و کارشکنیهایش دانست. کارتر در سخنانی در این باره اعلام کرد: «مطالبات شاکیان آمریکایی و شرکتها، از اموال مسدود شده ایران در آمریکا برداشت خواهد شد و مسئولیت بحران با شورای انقلاب ایران است که خود را پشت سر دانشجویان پنهان کرده است. اگر گروگانها آزاد نشوند، تصمیمات شدیدتری علیه ایران اتخاذ خواهد شد و آمریکا در این باره اقدامات مقتضی را به عمل خواهد آورد. هیچ ویزای جدیدی برای ایرانیان صادر نمیشود و کلیه ویزاهای صادر شده پس از بحران باطل میباشد.»
البته امام خمینی رحمت الله علیه نیز پس از دریافت این خبر در پیامی اعلام میکند که «اگر کارتر در عمر خود یک کار کرده باشد که بتوان گفت به خیر و صلاح ملتهای مظلوم است، همین قطع رابطه است... ما این قطع رابطه را به فال نیک میگیریم چون که این قطع رابطه دلیلی بر قطع امید دولت آمریکا از ایران است.» باید گفت که آمریکاییها از همان ابتدا، انقلاب اسلامی ایران را در تضاد با اهداف استکباری خود میدیدند و هیچ وقت حاضر نشدند بزرگترین تحول سیاسی قرن بیستم را که ملت ایران قاطعانه آن را ایجاد کردهاند به رسمیت بشناسند. راهبردهای آمریکا که همواره اعمال فشار و تشدید آن در طول زمان از اول انقلاب تا پس از توافق برجام و تا کنون بوده، تمامی ندارد تا از یک طرف هدف نهایی آنها که همانا خسته و تضعیف کردن ملت و دولت ایران است محقق گردد و از سوی دیگر برای پیشبرد اهداف خود نمایندگانی را در داخل ایران پیدا کنند. از این گذرگاه تاریخی به شرایط حال و روابط فعلی ایران و آمریکا نظری گذرا افکنده ایم که در ادامه میآید.
شاید سال 95 به عنوان آخرین فرصتهای دولت یازدهم، «سال کارنامه» و به نوعی نتیجهدهی وعدههای دولت باشد. هنگامی که دولت یازدهم بحث مذاکرات هستهای با شیوه خاص خود – و البته تجربه پس داده – را مطرح کرد، نظام جمهوری اسلامی در حالی با دولت همراه شد که سابق بر این و در دوره دولت اصلاحات با تعطیلی بیش از دو سال فعالیتهای هستهای خود نهتنها از طرف مقابل و به ویژه آمریکاییها که در آن زمان وعدههای بسیاری را در صورت توقیف مراکز هستهای و از کار انداختن موقتی آنها داده بودند، هیچ اقدامی در راستای تعهداتشان صورت نگرفت بلکه در همین دوران، رئیس جمهور وقت آمریکا لشگرکشیهای خود را به منطقه آسیای میانه و در همسایگی ما آغاز و با وجود ابراز و اعلام تمایل دولتمردان آن زمان جمهوری اسلامی ایران برای همکاری با ایالات متحده، ایران را «محور شرارت» مینامد. به استناد تجربههایی که چندان هم از آن دور نشده ایم و آزمونهای مکرر حریف که در تمامی آنها شاهد خلف وعده اش بودهایم، در یک جمله باید گفت که هر زمان در برابر این دشمن بدذات و مکار تن به عقبنشینی و مصالحه دادهایم، اتفاقا دشمن جریتر و برای جلوکشیدن و ضربه زدن حریصتر شده است.
اکنون پس از چندین دوره توافق در طول عمر این دولت، دیدگاه و اعتماد مردم به توافق برجام و نتایج حاصل از آن در طول این مدت کاهش محسوسی داشته است؛ چند بار توافق و امید، اما فقط تبلیغات و باز تحریمهای جدید؛ به طوری که میتوان گفت مردم از برجام آن چیزی را میدانند که به آنها گفته میشود نه واقعیت آن را. و اما واقعیت را باید نه در روی کاغذ و کاغذ پارهها و در توهم و تخیلات، بلکه در میدان عمل و محاسبات منطقی و معقول دید و بررسی کرد.
دولتمردان که پیش از این تمام امور اقتصادی و غیراقتصادی از جمله «آب خوردن و محیط زیست» را به برجام و توافق با کدخدایی به نام آمریکا حواله میدادند و وعدههای صد روزه خود را به امید کارسازی توافق هستهای آن هم به قیمت از دست دادن صنعت - ثروت - هسته ای، به 6 ماه و یک سال و حتی دو سال موکول کرده و به بهانه رسیدن به توافق نهایی، زمان میخریدند، دوران پس از برجام را آن چنان برای مردم معرفی میکردند که گویی کشور به هیچ چیز از تلاش و همت، برنامهریزی و مدیریت و اصلا کار اجرایی نیاز ندارد و با انجام توافق با آمریکا به یک باره تمام مشکلات بشر و بشریت حل خواهد شد. اما دیری نگذشت که سخنانی نظیر «این مذاکرات در حل و فصل مسائل کوتاه مدت و معیشت مردم حتما تأثیر مثبت میگذارد.»، «توافق ما را قادر میکند که فوریترین مسائل معیشتی را حل کنیم.»، «یک دفعه تجارتمان چند برابر و تقویت میشود و ارتباطات جهانی ما تقویت میشود.»، «می بینیم که به محض مکالمه تلفنی روحانی و اوباما ثبات و پیش بینی پذیری به بازار حکم فرما شده و شاهد کاهش شدید تورم در حوزه مواد غذایی هستیم»! و اینکه دیوار تحریمها ترک برداشت و قیاس توافق به «سکوی پرش»! به یکباره فراموش و جایگزین آن مباحثی نظیر «توقعات در مردم بالا نرود... در این صورت ممکن است شیرینی برجام در کام تلخ شود»!، «مشکلات اقتصادی بسیار عمیقتر و پیچیدهتر از آن است که با لغو تحریمها حل شود.»، «این توافق واقعیت را پوشش نمیدهد و ممکن است سبب سرخوردگی بعدی در جامعه شود.» و اینکه محقق شدن نتایج برجام زمان بر است و نباید به این سرعت انتظار معجزه داشت، تنها 30 تا 40 درصد مشکلات اقتصادی کشور مربوط به تحریمها است و... شد.
«واقعیت برجام» در بستر زمان و به تدریج خود را نشان میدهد، آن چنان که باید گفت «برجام طبلی تو خالی است که فقط صدایی خوش دارد.» با بررسی سخنان مقامات آمریکایی و کاوش در خبرها میتوان به این نتیجه دقیق رسید که توافق هستهای برجام «عقب نشینی گام به گام» دولتمردان در برابر نیتها و مقاصد عیان شده آمریکاییها و «معامله قدرت و امنیت ایران» به بهانه خلق «فرصت ها» است؛ فرصتهایی که چیزی جز تهدید و بهانههای پی در پی برای فرو کاستن و تحلیل بردن قدرت آشکار و واقعی ایران نیست، برجام نه کلید رفع موانع اقتصادی و تحریمها است و نه کلید افزایش قدرت و نفوذ منطقهای ایران. دقیقترین استناد این را باید در تحریمهای نو به نو و جدید آمریکاییها و اخیرا چندین فرد حقیقی و حقوقی ایران به بهانههای جدید و البته برای «مذاکرات جدید» و برجام 2 و 3 و.... دانست.
از تحریمهای جدید و چند باره آمریکا و برخی از کشورهای مدعی زیر پرچم شورای امنیت و سازمان ملل به عنوان جامعه بین الملل خودخوانده، که بگذریم، نوبت میرسد به آخرین دیدگاه اوباما در نشست امنیت هستهای واشنگتن که این سخنان همسو با دیگر اظهارات مقامات آمریکایی چیزی به غیراز یک جمله را در ذهنها تداعی نمیکند و آن اینکه آمریکا به دنبال تغییر حاکمیت ایران و استحاله انقلاب اسلامی از درون است، بخوانید؛ اوباما که پیش از این گفته بود «اکثر تحریمهای آمریکا علیه ایران پابرجا خواهد ماند» در این نشست اقدامات ایران از جمله آزمایش و شلیک موشکهای بالستیک را متضاد با روح توافق برجام دانست و گفت که ایران باید از اقدامات تحریک آمیز خود دست بردارد و با دنیا سازگار شود. اوباما گفت: «شرکتهای بینالمللی جایی میآیند که مناقشات گسترده نباشد»! رئیس جمهور آمریکا قبلا هم گفته بود که اگر جوانان ایران به دنبال شغل هستند باید با دنیا تعامل کنند – منظورش این است که حرف ما را گوش کنید – والبته میگوید که تندروهای ایران درک نمیکنند که ایران باید حرف ما را گوش کند!
آن چیزی که در این بین دارای اهمیت است رنگ باختن تدریجی این موضوع است که برجام که پیش از این یک «فتح الفتوح» و «پیروزی تاریخی» نامیده شده بود نمیتواند راه گشای مسائل و مشکلات اقتصادی کشور باشد. مقامات دولتی نیز در چندین اظهارات خود از جمله آقایان عراقچی و صالحی به این مسئله اشاره داشتند که طرف مقابل به ویژه آمریکاییها در انجام تعهدات خود بدعهدی میکنند تا همین سخنان اخیر آقای صالحی در جمع مدیران وزارت خارجه مبنی بر اینکه «طرف مقابل قدری بدقلقی میکند.» اما باید به این پرسش پاسخ داد که چرا طرف مقابل به بدعهدیهای خود ادامه داده و از این مسیر به دنبال چه چیزی است؟
غرب و به ویژه مقامات آمریکایی بر این نکته تأکید داشتهاند که اگر تحریمها باعث شده تا ایران پای میز مذاکرات کشانده شود، چرا از این تاکتیک و حربه برای دیگر خواستههای خود و به عقب راندن تدریجی ایران از مواضع خود بهره نگیرند. به عبارتی اگر روزی تحریمهای هستهای بهانهای برای انجام مذاکرات هستهای است، در روزی دیگر میتوان در مورد تحریمهای موشکی ایران، حقوق بشری و یا تحریمهایی به بهانه دفاع از تروریستها در یمن، فلسطین، سوریه و بطور کلی اقدامات ایران در جبهه مقاومت به بحث و مذاکره نشست. در این رابطه اگر غرب و آمریکا سخنانی به زبان بیاورند و خواستار مذاکرات فراهستهای شوند، ملالی نیست اما باید از آقای روحانی پرسید که ملاک این سخنان ایشان در نشست خبری اخیر چه چیزی است که « ممکن است یک شرکت بیمهگر که آمریکاییها در آن سهم دارند مقداری تعلل کند یا سوئیفت فلان بانک درست نشده باشد که البته این شرایط در مسئله هستهای نبوده است بلکه تحریم دیگری بوده که مردم میخواهند تمام این تحریمها برداشته شود و ما میتوانیم به هیئت مذاکرهکننده اجازه دهیم در رابطه با بقیه تحریمها نیز مذاکره کند که به نتیجهای مانند برجام برسیم» این در حالی است که آقای روحانی در مراسم گرامیداشت نهمین سالگرد روز ملی فناوری هستهای با تأکید و مانور تبلیغاتی گفته بود «ما هیچ توافقی را امضا نخواهیم کرد مگر آن که در اولین روز اجرای توافق تمامی تحریمهای اقتصادی به مورخ همان روز لغو شود.»
این سخنان در حالی است که پیش از این دولتمردان بسیاری از تحریمها را به مسئله هستهای مربوط میدانستند اما اکنون مقامات آمریکایی نه تنها به لغو تحریمهای هستهای اعتنایی نمیکنند بلکه اذعان دارند که از ابتدا برنامه موشکی ایران با فعالیتهای هستهای ایران یکجا در نظر گرفته شده و تحریمهای مربوط به این حوزه با یکدیگر هم پوشانی دارند. این چیزی است که پیش از این به عنوان «تحریمهای چند جانبه و لایهای» از آن یاد شده و توسط منتقدان به آن هشدار داده شده بود اما مورد توجه قرار نگرفت.
به طور کلی آمریکا در پی آن است که با نفوذ لایهای و تدریجی خود در ساختار حکومتی ایران، امیال و خواستههای خود را از طریق مهرههای جایگزین و استحاله شده در ایران به اجرا درآورند و با یک شگرد مکارانه تمام موفقیتهای ایران را در طول دوره انقلاب اسلامی به دوران پس از برجام ربط دهد. در همین زمینه مقامات آمریکایی، برد و نفوذ منطقهای ایران را از نتایج توافق هستهای معرفی کردهاند که در اذهان مردم ایران برجام را دارای ویژگیها و دوران گذر ایران از انزوای بینالمللی به کشوری با تعاملات جهانی جا بزنند. در حالی که ایران پیش از این و در دوران پیش از برجام به یمن مقاومت و ایستادگی در برابر آمریکا دارای قدرت کنشسازی سیاسی و تحول آفرینی در منطقه و فرامنطقه شناخته شده است. در حقیقت آمریکاییها با حربه اقتصادی و نشان دادن این مسئله که ایران به لحاظ مؤلفههای اقتصادی و برای خارج شدن از حصر و فقر، مجبور به تن دادن به مذاکره و امتیاز دادن به آمریکا است، در پی سیاستگذاری و برنامهریزی برای مقاصد ثانویه خود در ایران هستند که اصلیترین آنها را باید «ایجاد خط جدید ارتباطی، یافتن مهرههای تازه و بازیگرانی در داخل ایران» دانست که بتوانند نقشه راه آمریکا در کشور را دنبال و عملیاتی کنند. از این رو آمریکا در مسیر رابطه با ایران و آرزوی پروژه نفوذ خود، پیش از آن که به برجام بیندیشد به بهره وری از فرصت ایجاد شده در برجام میاندیشد؛ فرصتی که نه برای ایران بلکه برای آمریکا مهیا شده است. «کالین کال» معاون دستیار اوباما و مشاور امنیت ملی جوبایدن معاون رئیس جمهور آمریکا در کنفرانس مرکز اندیشکده رند گفته است: «فکر نمیکنم فرصتها بلافاصله موجود شوند، بلکه معتقدم باید ببینیم آیا ایران مایل به گفتوگوهای معنادار با واشنگتن هست یا خیر.»
جالب آن که تمام این مسائل از قبل توسط منتقدان توافق هستهای به دولتمردان گوشزد داده میشد اما هر بار با ادبیات و رفتاری نامتناسب به آنها پاسخ داده میشد که شما نمیفهمید. اما ظاهرا فهم و تفسیر دولت مردان از برجام چیز دیگری بود، به طوری که معصومه ابتکار معاون رئیس جمهور در مصاحبه با روزنامه گاردین از توافق برجام به عنوان اهرم انتخاباتی برای دولتمردان یاد میکند و در جایی دیگر وزیر محترم وزارت خارجه میگوید: «برجام نه آن که پایان بحران هستهای باشد، رابطه با آمریکا مهمتر است.» در سخنی دیگر قلب راکتور اراک خطرآفرین معرفی میشود که میتواند فاجعهای مانند «چرنوبیل» به بار آورد و باید عطای آن را به لقایش بخشید که برای ما یادآور این سخن قدیمی در ابتدای کشف چاههای نفت در سرزمینمان است که «نفت بو میدهد...» تحویل دادن سوخت هستهای مبادله و حتی صادرات سوخت لقب میگیرد، تخریب راکتور هسته ای، عملیات مدرنسازی با استاندارد سطح بالای بینالمللی نامیده میشود و مبادله کیک زرد با سوخت غنیسازی افتخار فرض میشود! تا جایی که غرب و آمریکا از این همه عجله و شتاب ایران در امتیاز دهی را میستاید و در رسانه هایشان اعلام میکنند: «برداشتن تحریمهای هستهای ایران تا 9 سال به طول میانجامد، بنابراین این موضوع به شکل دادن و ترسیم سیاست ایران ادامه خواهد داد.» روزنامه گاردین در مطلبی بعد از انتخابات مجلس شورای اسلامی با عنوان «درسهای انتخابات 2016 ایران» در یک جمله به این نکته قابل تأمل میپردازد که «اختلاف و دوگانگی اولیه، اکنون بین حامیان و مخالفان توافق هستهای در ایران است ... تغییر به تدریج و به صورت قطرهای در حال چکاندن است.»
و اما الآن با وجود وعدههای رنگارنگ دولتمردان باید گفت که سوئیفت یا شبکه مالی بین بانکی برای ایران عملیاتی نشده چرا که بانکهای آمریکایی اجازه مبادله دلار سایر بانکها را با مؤسسات مالی ایرانی نمیدهند هر چند که آقای عراقچی طی یک سری اظهارات بیان میکند که در اتاق سوئیفت بانک مرکزی تمام مبادلات بین بانکی به وضوح قابل رؤیت است و میتوانیم نشان دهیم که سوئیفت وصل است! این اظهارات را هم باید مانند سایر سخنان دولت دانست که اعتقاد دارد برجام در کاغذ درست است اما در عمل آمریکا خلف وعده میکند.