حیات جامعه اسلامی و مسئله نفوذ فرهنگی- بخش چهارم
نقش سینما در پروژه مسخ فرهنگی
مسعود قدیمی
«انقلاب جنسی» از دهه 1960 میلادی موجب تحولات بنیادین در روابط و ویژگیهای جنسیتی شد.به عنوان مثال آغاز روند هنجاری گشتن «همجنس گرایی»، افزایش آمار بارداریهای ناخواسته و نامشروع و در نتیجه افزایش سقطجنین، گسترش فحشا و... اما اگر به آمارها دقیقتر نگاه کنیم متوجه میشویم که به عنوان مثال در اواخر دهه 1700 میلادی ساکنان ناحیه مرزی در غرب آمریکا از طریق تن فروشی امرارمعاش میکردند و یا در خصوص بارداریهای پیش از ازدواج جامعه سفید پوستان آمریکا در 1970 میلادی تفاوت عمدهای با میزان آن در 1850 میلادی نداشته است. البته در سال 1985 حدود 25٪ از زایمانهای آمریکا متعلق به زنان مجرد بوده است یعنی حدود 5٪ بیش از آمار سال 1960. همچنین آمارهای رسمی جامعه آماری آمریکا نشان میدهد بیشترین افزایش آمیزشهای جنسی نامشروع قبل از ازدواج در دهه 1900 میلادی رخ داده است یعنی زمانی که از انقلاب جنسی خبری نبود.حال پرسش اینجاست که در دهه 1960 میلادی چه اتفاق قابل توجهی درباره روابط جنسی در جوامع پیشرفته غربی افتاد که از آن با نام «انقلاب جنسی» یاد نمودند؟
اگر مبنای پیدایش این مفهوم را گسترش روابط نامشروع و منحط جنسی بدانیم، تمدن غرب پیش از این دهه نیز گرفتار این گونه روابط بود. در نیمه دوم قرن نوزدهم فرانسه به ویژه شهر پاریس مملو از زنان روسپی بود که در تالارهای رقص درجه سه و اپراها و تئاترهای درجه یک کار میکردند. پروفسور دیوید هاروی در کتاب معروف خود «پاریس، پایتخت مدرنیته» مینویسد: «در شهر بزرگی نظیر پاریس که گمنامی به آسانی محفوظ بود، انواع روابط نامشروع، بیهیچگونه مخاطرهای، امکان پذیر بود. برای شمار زیادی از دانشجویان شهرستانی، داشتن مترس (معشوقه) امری متعارف بود و این به حرفه عجیب دختر کارگر (البته این عبارت به فحشا اشاره دارد) فرانسوی رونق بخشید.»
با این تفاسیر، پرسش اینجاست که چرا در فرانسه سالهای 1850 میلادی عبارت «انقلاب جنسی» رواج نیافت؟ از طرفی اگر رواج همجنسبازی و گرایشها ضد دگر جنس گرایی را ملاک وقوع انقلاب جنسی قرار دهیم خواهیم دید که این امر در اعصار پیشین تاریخ غرب بسیار رواج داشتند. ازجمله در یونان باستان.
آن چه در سالهای ابتدایی دهه 60 میلادی در غرب رخ داد پیش از آنکه یک انقلاب جنسی به معنای افزایش سرسآمآور روابط نامشروع و بیبند و باری باشد اگر نگوییم در بعضی مواقع کاهش آن، افزایش اندک آن بود. در واقع آنچه در این دوره از تاریخ رخ داد، دگرگونی در مفاهیم جنسیتی و در واقع شیوع یک روانپریشی و یا بهتر بگوییم اختلال جنسیتی بود. مقصود ما از اختلال جنسیتی عمدتا ناتوانیهای جنسی نیست بلکه از بین رفتن گرایشها عمومی جامعه به شیوه مشروع و متعارف روابط جنسی بود. اگر بپرسیم که چه چیزی موجب آن شد، در پاسخ باید بگویم انقلاب رسانهای!
بگذارید کمی درباره ارتباط مفاهیم جنسی با رسانه، به ویژه سینما سخن بگوییم. هر چند این امر بحثی مفصل میطلبد. امروز کمتر فیلمی در تولیدات سینمای غرب وجود دارد که در آن حداقل یک پی رنگ داستانی جنسی وجود نداشته باشد. بگذارید ادعای غیرقابل باوری را مطرح کنیم و سپس درباره علل آن به بحث بپردازیم و آن اینکه گرایش عمده سینمای غرب پس از دهه 60 میلادی تنها در حوزه هرزهنگاری و داستانهای جنسی خود را آشکار نمود و این امر خود نمایان شدن ماهیت سینما بود که در یک جمله معروف لوئیس آراگون خلاصه شده است. آراگون میگوید: «آه ای دوستان من! تریاک، رذالتهای شرم آور، شراب خواری، همه از مد افتادهاند. ما سینما را اختراع کرده ایم.» سینما پس از گسترش نظام فیلمسازی استودیویی، به ویژه در آمریکا شاهد چندین نهاد نظارتی و سانسوری بود. به عنوان مثال سازمان mppda و یا «لوژیون کاتولیک نجابت» و همچنین اداره کل قانون تولید pca از سوی کلیسا و نهادهای قضایی بسیار در خصوص محتوای فیلمها حساس بودند. اگر به آثار سینمای کلاسیک آمریکا نگاهی بیندازیم کاملا متوجه سایه سنگین این نهادهای سانسوری برمحتوای فیلمها میشویم. اما پس از مدتی، به ویژه با رکود دهه سی و چهل میلادی در آمریکا، سینما استقبال عمومی خود را به تدریج از دست داد. در دهه 40 میلادی با اختراع تلویزیون این ریزش مخاطب دو چندان شد. لذا سینما میبایست تحولی در نحوه داستانگویی خود ایجاد میکرد. یعنی باید چیزی را نشان میداد که تلویزیون قادر به نشان دادن آن نبود. پس ضرورت سود اقتصادی، موجب تجدید نظر از سوی نهادهای سانسوری شد.
اما کمی طول کشید تا هالیوود بهطور کامل به سمت این تابو شکنی رود. در سال 1967 مایکل نیکولز با مطرح نمودن از این خط قرمز بهطور کامل عبور کرد.مارتین ریت نیز در سال 1963 صوری از این تابو شکنی را نمایان ساخت. دهه 60 در هالیوود مملو از این گونه آثار بود، سیدنی لومت نیز در سال 1960 در فیلم خود جزئیات یک رابطه سادومازوخیستی را مطرح میکند.
هرزه نگاری و پرداختن به مضامین جنسی صرف در دهه 70 میلادی بسیار پررنگ شد. به طوری که تحول ژانری و توجه بیشتر به مسائل جنسی را در پی داشت. این تحول با توسعه صنعت فیلم هالیوودی در خارج از مرزهای این کشور به ویژه در اروپا سرعت بیشتری گرفت. در سال 1972 پیتر باگدانوویچ فیلم معروفی را در این زمینه ساخت. این فیلم، پرداختن به مسائل جنسی در سینمای انگلیس را باب کرد. روند تبدیل شدن سینما به وسیلهای برای تحریک امیال جنسی و نشان دادن انواع و اقسام روابط وقیحانه و نامشروع در دهه 70 آنچنان قابل توجه بود که استنلی کوبریک فیلم پر طعنه و گزنده خود «پرتقال کوکی» را مشخصا برای به چالش کشیدن این ویژگی از سینما ساخت.
ظهور جنبشهای سینمایی در اروپا که قصد داشتند تا جریان سینمایی مستقلی از هالیوود باشند موجب شد تا آنان بر مسائل جنسی توجه بیش از حد و افراط گرایانهای داشته باشند و اصلا ویژگی داستان گویی سینمای ژانری هالیوود را کنار بگذارند و تنها به مسئله جنسیت و روابط نامشروع بپردازند. آثار فیلم سازانی چون لوئیس میل، اریک رومر، ژان لوک گدار، آنتونیونی، برتولوچی و... گواهی بر این مدعاست. مضامینی که دستمایه فیلمسازی چون برتولوچی و یا لوئیس میل در برخی آثارشان شد حتی مرزهای حریم اخلاقی خانواده را هم در نوردید به طوری که مشخصا این دو کارگردان در دو اثر مشهور خود از روابط جنسی ممنوعی همچون زنای با محارم پرده بر میدارند. امروزه سینما هیچ جذابیتی را پر سودتر از پرداختن به انواع و اقسام روابط جنسی نمیداند و روندی که از دهه 60 میلادی آغاز شد به نحوی نمایان گر یکی از ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی انقلاب جنسی بود.
اما سینما با انتخاب نمودن این مسیر، موجب وقوع انقلابی شد که مهمترین ویژگی آن ایجاد اخلال در امر جنسی بود و نه حتی بسط و گسترش آن به نحو نامشروع. آن طور که در پاریس دهه 1850 میلادی رخ داد. آنچه در خصوص هرزه نگاری در سینما رخ نمود افزایش تحریکات جنسی در مخاطبان و نفوذ به دنیای ضمیر ناخودآگاه آنان برای تجربه موهوم آن چیزی بود که در واقعیت، تجربه آن براساس هنجارهای اجتماعی تاحدودی ممنوع شد. این روند، اصلیترین مشخصه رویا در نظام روانکاوی فرویدی است که پیوندی با سینما برقرار نمود. از نظر فروید، رویا معطوف به آن عملی است که انجام دادن آن در واقعیت ممنوع است. خب، حالا کافی است که یک بلیط سینما تهیه کنید تا در سالنی تاریک غرق در این رویاهای جنسی ممنوعه شوید! این استغراق و یا گمگشتگی موجب میشود تا میان رویاها و امیال واقعی ما اختلالی پدید آید، به طوری که امروزه با افزایش تحریکات جنسی از سوی رسانههای مختلف برقراری رابطه جنسی در حال کاهش است. اشتباه نکنید این «آرمانی شدن» و یا «والامنشی» در نزد فروید نیست، بلکه این بروز همان اختلال و گسستی است که پیامد انقلاب جنسی است و این ارتباط مستقیمی با ساختارهای نظام سرمایه داری غرب دارد. بگذارید کمی مسئله را باز کنیم. هگل، فیلسوف ایدئالیست آلمانی در کتاب «فلسفه حق» معتقد است در جوامع پیشرفته سرمایهداری، وفور، خودش محرومیت تولید میکند. این گفته هگل را در نسبت با روابط جنسی میتوانیم این گونه تعبیر کنیم که وفور خودش انحراف نیز تولید میکند. به نحوی که به تعبیر اسلاوی ژیژک امروزه هرچه سکسوالیته در افراد به آنچه شکلهای منحرف نامیده میشود نزدیکتر میشود، بیشتر پذیرفته میشود.یک شهروند آمریکایی امروزه در جامعهای زندگی میکند که در آن همه چیز به نحوی بر امیال جنسی او اثر میگذارد و آن را تحریک پذیرتر میکند. به طرز فاجعه باری تبلیغات رسانهای، دنیای مد و سینما مبدل به صورتهای تحریک امیال جنسی شدهاند. اما او در محرومیت کامل به سر میبرد، محرومیتی که در عین وفور صورت میگیرد.
شریعت اسلامی در برخورد با چنین بحرانهای تاریخی بهترین راه حل را نشان میدهد. در احکام اسلامی توجه و اولویت دادن به امر جنسی شرعی و «واقعی» (منظورمان از «واقعی» تفکیک قائل شدن میان خیال پردازی جنسی و یا همان رویای فرویدی با عمل جنسی مشروع است)بسیار مهم است به طوری که حضرت امیر (ع) در حدیثی میفرمایند «از بهترین شفاعتها، شفاعت بین دو نفر در امر ازدواج است تا اینکه خداوند آنان را مجذوب یکدیگر گرداند.» اما در یک جامعه سکولار آنچه بسیار اهمیت دارد تحریک پذیری جنسی و عدم ارضای آن و لذا استغراق در رویاها و امیال افسارگسیخته جنسی است. زیرا این میل است که رابطه مستقیمی با مصرف دارد و به تعبیر ارنست مندل سرمایه داری متاخر با نام سرمایه داری چند ملیتی با سرمایه داری مصرفی نفوذ نظام کالایی به عرصههایی است که کالایی نشده است. عرصههای فرهنگی و روانشناختی که جنسیت نیز جزئی از آن است لذا بیمعنا نخواهد بود که امروز از عباراتی همچون «تجارت کالایی – جنسی» سخن بگوییم. این عبارت رابطه مستقیم با همسانسازی ظاهری مطابق مدلها و الگوهایی است که رسانههایی همچون سینما آنان را تبلیغ میکنند و یکی از علل رواج جراحیهای پلاستیک و زیبایی و نیز در راستای همین همسانسازی با الگوی مورد قبول از سوی رسانههای غربی است. این امر رابطه مستقیم با رواج میل جنسی از سوی رسانهها دارد و این امر میل جنسی را به پدیدهای مجهول و مبهم و لذا بدلی مبدل نموده است. بگذارید به مثال فروید در مقاله «پیش درآمدی بر خودشیفتگی» رجوع کنیم. فروید در این مقاله مینویسد تا پیش از این زنانی نزد روانکاو میآمدند و از اینکه به دلیل عدم بهرهمندی از زیبایی و جذابیت مورد توجه مردان نیستند ابراز ناخشنودی مینمودند. این موجب شیوع نوعی از روان رنجوری شده است. اما امروزه زنانی نزد روانکاوان میروند در حالی که از زیبایی و جذابیت بهره بردهاند اما میپندارند که به هیچ وجه مورد توجه مردان نیستند و این امر فروید را به مفهوم جدیدی از هیستری زنانه رساند. پرسش اصلی اینجاست که آیا سینما با شخصیتهای زنی که دائما میبایست مورد توجه مردان قرار میگرفتند تا داستان را پیش برند در دامن زدن به این هیستری زنانه موثر نبود؟ آیا این رسانهها نیستند که زنان را بر این باور موهوم مجاب میکنند که میبایست هر چه بیشتر مورد توجه مردان به مثابه یک ابژه جنسی قرار گیرند؟ آیا این امر موجب بروز هیستری زنانه نشده است؟ آنچه انقلاب رسانهای و جریانها سینمای غرب برای جامعه ما به ارمغان آورد بحرانی در حوزه انسانی بود که میتوانیم آن را نوعی از تهاجم فرهنگی با مشخصههای فردی و روانی دانست. این تهاجم و نفوذ فرهنگی یقینا پیش در آمد یک پروژه مسخ فرهنگی با هدف قرار دادن باورهای شیعی و احکام اسلامی است که در نهایت به نفوذ سیاسی میانجامد.
ادامه دارد...