«اسلام رحمانی»اسم رمز فتنه «نفوذ»!
برکشیدن انقلاب اسلامی در بهمن 1357 و تحولات مترتب بر آن، تغییرات شگرفی در نظام فکری ایران زمین ایجاد نمود و جالبتر اینکه سرعت و شتاب این تحولات و تغییرات به قدری سریع و پربسامد بود که حتی سرسختترین و متعصبترین مدافعان پارادایم مدرنیته نیز مجبور به تمجید و ستایش از این انقلاب بینظیر شدند.
دکتر حسن ملکزاده
تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی شماری از نظریهپردازان و استراتژیستهای ایرانی و غربی تصور میکردند که جامعه ایرانی در سایه پیاده نمودن سیاستهای تجددگرایانه از جانب رژیم پهلوی با شدت هرچه تمام در حال بدل گشتن به یک جامعه مدرنیستی است ولی در آن برهه نظریهپردازانی هم بودند که با دیده شک و تردید در باب مدرن شدن جامعه ایرانی مینگریستند و درست از این رو بود که برخی از کارگزاران واقع بین رژیم پهلوی بر آن شدند تا به واسطه به کار گرفتن شماری از روشنفکران شبهمذهبی در اتاقهای فکر رژیم شاهنشاهی، در برابر موج اسلامخواهی که در حال ریشه دواندن در تار و پود جامعه ایرانی بود بایستند و اجازه ندهند که اسلامیون انقلابی زمام امور کشور را بر عهده گیرند.
سیدحسین نصر و احسان نراقی از جمله متفکران نامداری بودند که سعی نمودند به واسطه تفسیری شریعتستیزانه از دین، راه را جهت بسط و اشاعه تفاسیر عرفانی و باطنی از دین هموار کنند و از این رهگذر از دامنه نفوذ اسلام فقاهتی و انقلابی در پهنه سیاسی و فکری کشور بکاهند. فرح دیبا (پهلوی) که برخلاف دیگر سران دربار، قائل به بهرهگیری از قدرت متافیزیکی در برابر قدرت فیزیکی بود درصدد بود که به واسطه مدد جستن از روشنفکرانی از جنس نصر و نراقی، به نوعی بر بازتقریر و بازسازی گفتمانی نظام شاهنشاهی همت گمارد.
عناصر و دقایق سازنده گفتمان جدیدی که فرح و همقطارانش درصدد هژمونیک شدن آن بودند در پرتو شناسههایی چون معنویتگرایی، ایرانگرایی و غربگرایی تعریف و صورتبندی میشد. حاملان و عاملان فراگفتمان پهلویسم بر آن بودند که به واسطه ارتباط فعال با جریانهای میانه روی منتقد حکومت، میان صفوف مخالفین حکومت شاهنشاهی شکاف بیندازند و بدین وسیله شعاع عمل نیروهای مخالف را محدود کنند.
نهضت آزادی ایران از جمله جریاناتی بود که به صورت پیدا و پنهان ارتباطاتی با نهادهای طاغوتی داشت و سوابق و عملکرد این جریان لیبرال شبهمذهبی به وضوح گویای این حقیقت است که مهدی بازرگان به عنوان شخصیتی اثرگذار در استراتژیها و سیاستگذاریهای نهضت آزادی، هرگز با مبانی فقهی و شریعتمدارانه دین اسلام سازگار نبود و رهیافت او به دین، متاثر از رویکردهای پوزیتیویستی و عملگرایانه بود. بازرگان در خوشبینانهترین تفسیر از آراء و مواضعش، درصدد اصلاح تدریجی حکومت شاهنشاهی بود و وی در مقاطع مختلف حیات رژیم پهلوی سر سوزنی عقبگرد از مراتب ارادات و وفاداری خویش به نظام شاهنشاهی نداشت.
افزون بر جریان نهضت آزادی که دست همکاری رژیم پهلوی را فشرد؛ دیگر جریانات التقاطی و انحرافی که مبلغان تفاسیر مارکسیستی، لیبرالیستی و عرفانی از دین بودند از شرکای مهم حکومت پهلوی به شمار میآمدند. حکومت پهلوی که بعد از کودتای 28 مرداد با کاربست خشونت عریان علیه مخالفین طرفی نبسته بود، درصدد بود با بزک نمودن چهره خشن و غیرانسانی خویش نزد تودهها و افکار عمومی، سقوط محتومش را به تأخیر بیندازد ولی واقعیت این بود که در میان تمامی این هلهلهها و هیاهوهای مجیزگویان رژیم پهلوی، این صدای گیرا و رسای خمینی کبیر(ره) بود که لرزه بر خانه عنکبوتی طاغوتیان انداخت و به تمامی جهانیان نشان داد که تنها صدای حقیقی دین، همان صدای روحانیت انقلابی است که در درازای تاریخ پر فراز و فرود ایران زمین تنها پرچمدار حقیقی صیانت از ارزشهای اسلامی و ملی بوده است.
امام خمینی(ره) به عنوان تنها حقیقت زنده و پویای اسلام ناب محمدی(ص) بر این امر تأکید ورزیدند که اسلامی که قائل به مصافحه و مسامحه با مستکبران باشد، اسلام آمریکایی است و بدیهی است که هر جریان فکری و سیاسی که عناصر و دقایق گفتمانش را ذیل شناسههایی چون اسلام رحمانی، تنشزدایی با غرب و پذیرش بیچون و چرای نظم نوین جهانی تعریف کند، از خانواده انقلاب اسلامی محسوب نمیشود و بهترین گزینه جهت برخورد با این منافقان و نامحرمان، اخراج فکری و سیاسی این جماعت واداده است.
با پیروزی انقلاب اسلامی، بسیاری از جریانهای التقاطی و انحرافی که البته نقش قابل توجهی هم در همکاری و همدستی با رژیم شاهنشاهی داشتند یک شبه رنگ عوض کردند و منافقانه سعی نمودند خود را در هیبت و هیئتی انقلابی به جامعه ایرانی بفروشند اما دیری نپایید که این سیهرویان رسوا که در ابتدای انقلاب ریاکارانه، کباده دفاع از اسلام و انقلاب را میکشیدند، ماسکهای انقلابیگری و ارزشمداری را از چهره برداشتند و تحت لوای شعارهای پرطمطراقی چون تنشزدایی و اخلاقمداری تیشه به ریشه ارزشهای اسلامی و انقلابی زدند ولی به محض اینکه متوجه شدند در برابر مبانی عقلانی و معرفتی اساتید و روشنفکران انقلابی، مطلب درخور و دندانگیری جهت عرضه به دانشجویان و جوانان انقلابی این دیار ندارند، وارد فاز مسلحانه مقابله با انقلاب اسلامی شدند.
اقدامات تروریستی گروهک منافقین، فرقان و دیگر گروهکهای الحادی و التقاطی از جمله اقدامات سخت و خشنی بود که در قالب برخورد فیزیکال با نظام اسلامی صورت گرفت. در حوزه نظری و سیاسی نیز نهضت آزادی با همراهی گروهکهایی چون حزب خلق مسلمان، درصدد بودند تا از طریق نفوذ معرفتی و سیاسی در کانونهای تصمیمگیری و تصمیمسازی، طوق وابستگی به بیگانگان را بر گردن مردم ایران بیندازند. البته ناگفته نماند که در دهه اول انقلاب گرچه موج هجمهها و تخریبهای عوامل ضدانقلاب علیه مبانی انقلاب اسلامی بسیار سنگین و پردامنه بود ولی به دلیل فقدان حمایت قاطبه مردم از جریانهای ملحد و منحط، تلاشهای دیرپای معاندین در به شکست کشاندن انقلاب به جایی نرسید و در سایه هدایتهای حکیمانه امام راحل(ره) و همراهی آحاد ملت با یاران و همراهان انقلاب، ضربات مهلکی بر پیکره ایادی استکبار در ایران وارد شد.
پس از اتمام جنگ تحمیلی و متعاقب آن رحلت جانسوز امام امت، بار دیگر سرحلقههای وابسته به جریانات انحرافی و التقاطی، آرامآرام به مراکز و کانونهای حساس تصمیمسازی کشور رخنه پیدا کردند و در سایه حمایتهای بیشائبه شماری از مسئولین دولتی، بسیاری از اساتید و روشنفکران حامی گفتمان اسلام رحمانی مجال مانور و عرض اندام در دانشگاههای کشور پیدا کردند.
عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری از جمله نامدارترین روشنفکرانی بودند که با تقریر مقالات و کتب متعدد، شروع به شبههافکنی در مبانی وثیق دینی کردند و این سخن را به میان آوردند که مهمترین و اصلیترین بخش دین، اخلاق و عرفان است و دوران حاکمیت اسلام فقاهتی و ایدئولوژیک به سر آمده است. عبدالکریم سروش که بعدها اسناد وابستگی و سرسپردگیاش به کانونهای فراماسونی و استکباری افشا شد، آشکارا اصالت وحی و بسیاری از محکمات دینی را به چالش گرفت و دست آخر این سخن را به میان آورد که اسلام، رسالتی در باب اداره امور سیاسی جامعه ندارد و تنها کارکرد دین مربوط به اصلاح شئون اخلاقی نوع بشر است.
به موازات هتاکیهای سروش و شبستری علیه مقدسات دینی، شماری از اساتید منحرف و مسئلهدار هم که دل در گرو انقلاب نداشتند در پناه حمایتهای بیدریغ شماری از خواص بیبصیرت به استخدام گروههای آموزشی علوم انسانی درآمدند تا از این رهگذر بسترها و منافذ لازم جهت رخنه به گلوگاههای حساس سیاسی و فرهنگی کشور فراهم شود. گرچه به روی کار آمدن دولت نهم، بارقههای امید بسیاری را نزد دوستداران انقلاب جهت بهبود فضای علمی و فرهنگی دانشگاهها پدیدار نمود ولی شوربختانه باید اذعان کرد که با وجود تلاشهای بسیار صورت گرفته در دو دولت نهم و دهم جهت ریشهکنی عوامل نفوذی از پهنه دانشگاههای کشور، به واسطه حمایتهای بیدریغ حلقه انحرافی از عناصر مشکوک و منحرف، شمار قابل توجهی از عناصر مؤمننما و فرصتطلب توانستند به عنوان استاد و مدیر نفوذی به دانشگاههای کشور نفوذ کنند و طرفه اینکه بسیاری از همین مدیران و اساتید انحرافی هم اکنون نیز تحتالحمایه افراطیون مدعی اصلاحطلبی هستند و به نظر میرسد اتحاد نانوشتهای میان مدیران و اساتید انحرافی و فتنهگر جهت تداوم بقای جریانات انحرافی و التقاطی صورت گرفته است.
واقعیت این است که چه در دوران سازندگی و اصلاحات و چه در دوران بعد از آن، هیچگاه جریانات حزباللهی اصیل و انقلابی زمام امور فرهنگی و علمی کشور را بر عهده نداشتهاند و در اکثر مواقع این تکنوکراتها بودهاند که از طریق تکیه زدن بر کلیدیترین مسئولیتهای اجرایی و به واسطه اجرا و اعمال سیاستهای ضدارزشی، جریانهای ولایتمدار را به حاشیه راندهاند. امروز با وجود اینکه نزدیک به چهار دهه از حیات انقلاب اسلامی میگذرد عناصر مؤمن و حزباللهی به واسطه تسلط گفتمان تکنوکراتیزم و بوروکراتیزم سهم ناچیزی در روند سیاستگذاریهای علمی و فرهنگی کشور دارند و این عملگرایان و مصلحتگرایان هستند که با خشونت گفتمانی توانستهاند نبض سیاستگذاریهای علمی و فرهنگی کشور را در دست گیرند. با وجود هشدارهای مکرر مقام معظم رهبری مبنی بر جدی گرفتن مسئله نفوذ در سپهر فرهنگی و سیاسی کشور، مسئولین ذیربط هیچ اقدام شایان و درخوری جهت جامه عمل پوشاندن به منویات معظمله به عمل نیاوردهاند. امروز شاهد و ناظریم که حیات علمی و آینده شغلی شمار زیادی از نخبگان حزباللهی و ولایتمدار به دلیل اعمال سلایق خطی و جناحی یک جریان مرموز و مسئلهدار که سوابق تیره و تاری در حمایت از مروجان اسلام رحمانی دارد به خطر افتاده است و حزنانگیزتر اینکه هیچ نهاد دولتی هم جهت احقاق حقوق این مظلومان اقدامی صورت نداده است.
امید است با توجه به تصریحات رهبر فرزانه انقلاب مبنی بر جدی گرفتن خطر نفوذ در کشور، تمامی مسئولین دلسوز کشور اقدامات مؤثری جهت ریشهکنی شبکههای اختاپوسی نفوذ در دانشگاههای کشور به عمل آورند و اجازه ندهند که زمام امور فرهنگی و علمی کشور به دست کسانی بیفتد که در صدد ترویج و تبلیغ قرائتی اومانیستی و فقهستیزانه از دین هستند.
استاد دانشگاه