زمینههای طغیان انسان
محمدمهدی رشادتی
امام موسی کاظم(ع) فرمود: من ولده الفقر ابطره الغنی - شخصی که در سایه فقر و نداری به دنیا آمده و پرورش یافته است، ثروت و دارایی، او را به سرکشی و طغیان میکشاند. (منتهی الامال ج 2 ص 326) حضرت در فراز دیگری داستانی را چنین نقل میکنند: اهل صفه میهمان رسول خدا(ص) بودند. آنها خانمان خود را رها کرده به مدینه هجرت کردند. پیامبر(ص) آنان را که تعدادشان 200 نفر بود در صحن مسجد اسکان داد. آن حضرت هر صبح و شام پیش آنان میرفت و پس از سلام و درود آنها را دلداری میداد. روزی دید یکی از آنها کفش خود را پینه میکند، دیگری لباسش را وصله میزند و هر کسی مشغول کاری است. نبی اکرم(ص) هر روز به مقدار یک مد خرما برایشان مهیا میکرد. آن روز مردی برخاست و گفت: ای پیامبر خدا! خرمایی که میدهی معده ما را سوزاند. حضرت فرمود: بدانید که اگر میتوانستم دنیا را خوراک شما کنم این کار میکردم. اما عدهای از میان شما که بعد از من زنده میمانند، صبح و شام غذای سیر خواهند خورد. هرکدام صبح یک پیراهن و شب پیراهنی دیگر خواهید پوشید و خانههایتان را همانند کعبه برافراشته و آراسته خواهید کرد. مردی بلند شد و گفت: ای رسول خدا(ص)، من مشتاق چنان روزی هستم. آن روز کی فرا میرسد؟ حضرت فرمود: زمان کنونی شما بهتر از آن زمان است. شما اگر شکمهای خود را از حلا ل پر کنید، هیچ بعید نیست که از حرام نیز آن را پر نمایید. (میزان الحکمه ج 1 ص 259)
خود بینیاز پنداری، زمینه طغیان
به نظر میرسد که فرمایش امام کاظم(ع) گویا ناظر به آیه - کلا ان الانسان لیطغی ان راه استغنی - (علق/6 و 7) باشد. یعنی همین که انسان خود را بینیاز پنداشت بیشک طغیان میکند.
مطابق آیه فوق ثروت و سایر نعمتهای الهی موجب سرکشی انسان نمیشود. بلکه آدمی هنگامی که خود را غنی و مستقل پنداشت بهتدریج خدا را فراموش کرده و سرانجام سر به طغیان برمیدارد. اما انسان مؤمن در سایه تربیت اسلامی، اگر بیشترین مال و بالاترین مقام و منزلت دنیایی را هم داشته باشد، همه آنها را نه به خاطر شایستگی خود بلکه از باب لطف و رحمت خدا دانسته و همواره خویش را در زمره محتاجترین و فقیرترین موجود درگاه الهی به حساب میآورد. (تفسیر نسیم حیات ج 8 ص 818) اینکه پیامبر(ص) فرمود: فقر افتخار من است و به آن میبالم. (میزانالحکمه، ج 2 ص 807) دقیقا به همین نکته اشاره میفرماید. لذا چنین شخصی همیشه شکرگزار خداست.
باید توجه داشت که بحث ما درباره تاثیر سوء ثروت است. و در اینجا نمیخواهیم فقر مادی را تبلیغ و تمجید کنیم. زیرا فقر و نداری نیز بعضی از مردم را ممکن است به سمت بیدینی و کفر سوق دهد. هرچند در مقام مقایسه افراد غنی و فقیر، این ثروتمندان هستند که بیشتر در معرض فریب دنیا قرار گرفتهاند. لذا طرفداران و حامیان انبیاء الهی غالبا از قشر مستضعف و از طبقات محروم جوامع بودهاند تا گروههای برخوردار که اکثرا در جبهه مخالف قرار داشتهاند.
رفتار غرورآمیز با فقیر
نقل میکنند: رسول گرامی(ص) در مجلسی حاضر بود. همان وقت مسلمان فقیر ژندهپوشی از راه رسید و از قضا پهلوی مرد ثروتمندی نشست. مرد ثروتمند جامههای خود را جمع کرد و خودش را به کناری کشید. پیامبر(ص) که نظارهگر آنها بود فرمود: آیا ترسیدی که چیزی از فقر او به تو بچسبد؟ نه یا رسولالله. آیا ترسیدی که چیزی از ثروت تو به او سرایت کند؟ نه یا رسولالله. آیا ترسیدی که لباسهایت کثیف شود؟ نه یا رسولالله. پس چرا خود را کنار کشیدی؟ مرد با شرمندگی گفت: به خطای خود اعتراف میکنم و حاضر هستم برای جبران این گناه نیمی از داراییام را به او ببخشم. مرد فقیر گفت: ولی من قبول نمیکنم. جمعیت گفتند: چرا؟ گفت: چون میترسم مرا نیز روزی غرور بگیرد و با یک برادر مسلمان خود آنچنان رفتاری بکنم که امروز این شخص با من کرد. (داستان راستان ص 69 به نقل از اصول کافی ج 3 ص 361)
روزی پیامبر اکرم(ص) عدهای از مسیحیان را که با لباسهای فاخر و گران قیمت و پر زرق و برق در مدینه به خدمت رسیدند، به حضور نپذیرفت و نسبت به آنان بیتوجهی کرد. آنها بار دوم با کمک و راهنمایی علی(ع) با لباسهای ساده خدمت رسیدند. این دفعه رسول گرامی(ص) با خوشرویی پذیرای آنان شد. سپس فرمود: نخستین بار که ایشان نزد من آمدند، دیدم شیطان نیز همراه آنهاست. (داستان دوستان ج 1 ص 111)
امام موسی کاظم(ع) فرمود: من ولده الفقر ابطره الغنی - شخصی که در سایه فقر و نداری به دنیا آمده و پرورش یافته است، ثروت و دارایی، او را به سرکشی و طغیان میکشاند. (منتهی الامال ج 2 ص 326) حضرت در فراز دیگری داستانی را چنین نقل میکنند: اهل صفه میهمان رسول خدا(ص) بودند. آنها خانمان خود را رها کرده به مدینه هجرت کردند. پیامبر(ص) آنان را که تعدادشان 200 نفر بود در صحن مسجد اسکان داد. آن حضرت هر صبح و شام پیش آنان میرفت و پس از سلام و درود آنها را دلداری میداد. روزی دید یکی از آنها کفش خود را پینه میکند، دیگری لباسش را وصله میزند و هر کسی مشغول کاری است. نبی اکرم(ص) هر روز به مقدار یک مد خرما برایشان مهیا میکرد. آن روز مردی برخاست و گفت: ای پیامبر خدا! خرمایی که میدهی معده ما را سوزاند. حضرت فرمود: بدانید که اگر میتوانستم دنیا را خوراک شما کنم این کار میکردم. اما عدهای از میان شما که بعد از من زنده میمانند، صبح و شام غذای سیر خواهند خورد. هرکدام صبح یک پیراهن و شب پیراهنی دیگر خواهید پوشید و خانههایتان را همانند کعبه برافراشته و آراسته خواهید کرد. مردی بلند شد و گفت: ای رسول خدا(ص)، من مشتاق چنان روزی هستم. آن روز کی فرا میرسد؟ حضرت فرمود: زمان کنونی شما بهتر از آن زمان است. شما اگر شکمهای خود را از حلا ل پر کنید، هیچ بعید نیست که از حرام نیز آن را پر نمایید. (میزان الحکمه ج 1 ص 259)
خود بینیاز پنداری، زمینه طغیان
به نظر میرسد که فرمایش امام کاظم(ع) گویا ناظر به آیه - کلا ان الانسان لیطغی ان راه استغنی - (علق/6 و 7) باشد. یعنی همین که انسان خود را بینیاز پنداشت بیشک طغیان میکند.
مطابق آیه فوق ثروت و سایر نعمتهای الهی موجب سرکشی انسان نمیشود. بلکه آدمی هنگامی که خود را غنی و مستقل پنداشت بهتدریج خدا را فراموش کرده و سرانجام سر به طغیان برمیدارد. اما انسان مؤمن در سایه تربیت اسلامی، اگر بیشترین مال و بالاترین مقام و منزلت دنیایی را هم داشته باشد، همه آنها را نه به خاطر شایستگی خود بلکه از باب لطف و رحمت خدا دانسته و همواره خویش را در زمره محتاجترین و فقیرترین موجود درگاه الهی به حساب میآورد. (تفسیر نسیم حیات ج 8 ص 818) اینکه پیامبر(ص) فرمود: فقر افتخار من است و به آن میبالم. (میزانالحکمه، ج 2 ص 807) دقیقا به همین نکته اشاره میفرماید. لذا چنین شخصی همیشه شکرگزار خداست.
باید توجه داشت که بحث ما درباره تاثیر سوء ثروت است. و در اینجا نمیخواهیم فقر مادی را تبلیغ و تمجید کنیم. زیرا فقر و نداری نیز بعضی از مردم را ممکن است به سمت بیدینی و کفر سوق دهد. هرچند در مقام مقایسه افراد غنی و فقیر، این ثروتمندان هستند که بیشتر در معرض فریب دنیا قرار گرفتهاند. لذا طرفداران و حامیان انبیاء الهی غالبا از قشر مستضعف و از طبقات محروم جوامع بودهاند تا گروههای برخوردار که اکثرا در جبهه مخالف قرار داشتهاند.
رفتار غرورآمیز با فقیر
نقل میکنند: رسول گرامی(ص) در مجلسی حاضر بود. همان وقت مسلمان فقیر ژندهپوشی از راه رسید و از قضا پهلوی مرد ثروتمندی نشست. مرد ثروتمند جامههای خود را جمع کرد و خودش را به کناری کشید. پیامبر(ص) که نظارهگر آنها بود فرمود: آیا ترسیدی که چیزی از فقر او به تو بچسبد؟ نه یا رسولالله. آیا ترسیدی که چیزی از ثروت تو به او سرایت کند؟ نه یا رسولالله. آیا ترسیدی که لباسهایت کثیف شود؟ نه یا رسولالله. پس چرا خود را کنار کشیدی؟ مرد با شرمندگی گفت: به خطای خود اعتراف میکنم و حاضر هستم برای جبران این گناه نیمی از داراییام را به او ببخشم. مرد فقیر گفت: ولی من قبول نمیکنم. جمعیت گفتند: چرا؟ گفت: چون میترسم مرا نیز روزی غرور بگیرد و با یک برادر مسلمان خود آنچنان رفتاری بکنم که امروز این شخص با من کرد. (داستان راستان ص 69 به نقل از اصول کافی ج 3 ص 361)
روزی پیامبر اکرم(ص) عدهای از مسیحیان را که با لباسهای فاخر و گران قیمت و پر زرق و برق در مدینه به خدمت رسیدند، به حضور نپذیرفت و نسبت به آنان بیتوجهی کرد. آنها بار دوم با کمک و راهنمایی علی(ع) با لباسهای ساده خدمت رسیدند. این دفعه رسول گرامی(ص) با خوشرویی پذیرای آنان شد. سپس فرمود: نخستین بار که ایشان نزد من آمدند، دیدم شیطان نیز همراه آنهاست. (داستان دوستان ج 1 ص 111)