خورشید در انتظار کی میآیی؟(چشم به راه سپیده)
Email:SEPIDEH@Kayhannews.ir
قرار بود که ...
دلم قرار نبود از شما جدا بشود
دلم قرار نبود از غمت رها بشود
شبم قرار نبود این چنین رود در خواب
سحر بیاید و این سینه بی صفا بشود
قرار بود که هر شب برای نافلهها
غلام تو به صدای امیر پا بشود
قرار بود که دار و ندار عاشقتان
کمی ز گرد و غبار ره شما بشود
قرار بود که من یار خوبتان باشم
گدا قرار نشد دشمن خدا بشود
قرار نیست مگر من رسم به کوچهتان؟
قرار نیست که وصلت نصیب ما بشود؟
قرار بود که من بین روضه جان بدهم
قرار بود که خاکم به کربلا بشود
سر قرار شما آمدی نبودم من
امان از آن که سرش پر ز ادعا بشود
بیا قرار گذاریم باز هر جمعه
دم غروب لب من پر از دعا بشود
مجید خضرائی
مسافر
خیابان در خیابان پایکوب آهن و دودست
مسافر خسته از موسیقی شهر غمآلودست
به دوشش کولهباری از دوبیتیهای دلتنگی
مزامیر نیستانش پر از اندوه داوودست
به صحرا چشم میدوزد سواری خسته پیدا نیست
و بر دریا که از اندوه ماهیها نمک سودست
میاندیشد به یک آدینه آن صبح تماشایی
میاندیشد ظهورش در کدامین صبح موعودست
تمام سارها آن روز شاعر میشوند از شوق
و شاعرتر از آنها بید مجنون لب رودست
جهان پلکی به هم تا میزند قد راست خواهد کرد
و میبیند زمین را خالی از بتهای نمرودست
محمدحسین انصارینژاد
ایل خورشید
روزی سوار سبز باران خواهد آمد
آبیترین رویای انسان خواهد آمد
روزی نسیمانه تمام جاری عشق
تا مرز دل با رمز طوفان خواهد آمد
از شرق اقیانوس شب آرام آرام
آن ماه اطلسپوش پنهان خواهد آمد
مردی شبیه آسمان از ایل خورشید
با کولهبار نور و عرفان خواهد آمد
پای تمام چشمهها نرگس بکارید
نور دل چشم انتظاران خواهد آمد
یاس سپید من به صبح عشق سوگند
روزی شب ما هم به پایان خواهد آمد
محمد حسینی
تاوان
خورشید چشمهای تو کتمان نمیشود
این قدر آفتاب که پنهان نمیشود
«در ماورای مشکل» حالا نیامدن
انگار حکمتیست که آسان نمیشود
مویت و انتظار به تکرار خوردهاند
صدها گره که چاره به دندان نمیشود
دردی که در کشاکش دوری کشیدهام
قطعا نصیب گرگ بیابان نمیشود
چندیست گریه میکنم و خیس و خسته از
اوضاع این سری که به سامان نمیشود
فریاد کشوری شدهام در گلو، بیا!
نه، با دعای گربه که باران نمیشود
برگرد مهربان که ستونهای سینهام
یارای حجم این همه تاوان نمیشود
میرحسین نونچی
شعر آدینه
قسم به جان تو ای آشنای دیرینه
همیشه پاک و صمیمی، زلال آئینه
تمام خواب مرا، شب به شب معطر کرد
گلی شبیه تو، آرام و با طمأنینه!
همین که اسم تو و حرف جاده میآید
دلم قرار ندارد دوباره در سینه
نشسته بیتو در این ازدحام تنهایی
غروب غمزدهای در نگاه آئینه
تمام هفته به دنبال واژه میگردم
و شعر میکنم آخر تو را در آدینه
سیدعلیاکبر سلیمانی