ای غایب از نظر، نظری کن...(چشم به راه سپیده)
Email:SEPIDEH@Kayhannews.ir
آقا اجازه؟
آقا اجازه من بنویسم برای تو...
دارائیم تویی دل و جانم فدای تو
میخوانمت به حرمت آوای قدسیات
جان میدهد به ما نفس آشنای تو
وقتی طلوع میکنی از پشت ابرها
گل میکند زمین و زمان زیر پای تو
در آسمان دهکده اعجاز میشود
با شعلهای که میدمد از چشمهای تو
برگرد آخرین سفری را که رفتهای
تب کردهاند هر دو جهان در هوای تو
برگرد تا گره بخورد لحظهای به هم
فریاد گریههای من و های های تو
آقا بیا که هر کسی از راه میرسد...
سر میدهد طنین «اناالحق» به جای تو
تنها خودت شفاعتمان کن که این طلسم...
وا میشود به معجزه ربنای تو
سیدمهدی نژاد هاشمی
سحر کربلا
آقا بیا که پیش قدمهات پا شوم
در محضرت نشینم و مست از لقاء شوم
یادم اگر کنی به دعای سحرگهت
من نیز میشود که ز عصیان جدا شوم
من نذر کردهام که به صبح ظهور تو
آیی و پیش مقدم پاکت فدا شوم
حیف است با دلی که به تو خو گرفته است
بر غیر مهر فاطمیات مبتلا شوم
گفتی ز حال و روز تو غفلت نمیکنم
من دائما ز یاد تو غافل چرا شوم
میآمدی و میطلبیدم تو را چو آب
اما نشد که طالب آب بقا شوم
آزردهخاطر از گنه عاشقان شوی
شرمندهام که باعث اخم شما شوم
یک شب مرا به شوق زیارت صدا نما
تا آنکه زائر سحر کربلا شوم
بینام
از هوش میروم
تا نام دوست میشنوم از زبان خویش
آینه پیش آرم و بوسم دهان خویش
نامش چو غیر میبرد از هوش میروم
وای از دمی که خود شنوم از زبان خویش
من کمترم از آن که بگویم ظهور کن
خود صاحب زمانی و دانی زمان خویش
بینام
جان مولا
تو بهاری و بهاری و بهار
من کویرم، من کویرم، من کویر
جان مولا، جان زهرا، جان تو
دست بیتاب و توانم را بگیر
عبدالرحمن یحیوی
اعتراف تقویم
احساس میکنم که نباشی بهار نیست
شعری میان دفتر این روزگار نیست
معطوف میشود به شما حس واژهها
آقا خودت بگو مگر این افتخار نیست؟
من با سرودههای همه شرط بستهام
بیتی بدون نام شما ماندگار نیست
روزی ظهور میکنی و میرسد بهار
اما به ماه و سال و زمان اعتبار نیست
تقویم هم به گفته من اعتراف کرد
سوگند میخورد که نباشی بهار نیست
هدیه ارجمند
آقا اجازه؟
آقا اجازه من بنویسم برای تو...
دارائیم تویی دل و جانم فدای تو
میخوانمت به حرمت آوای قدسیات
جان میدهد به ما نفس آشنای تو
وقتی طلوع میکنی از پشت ابرها
گل میکند زمین و زمان زیر پای تو
در آسمان دهکده اعجاز میشود
با شعلهای که میدمد از چشمهای تو
برگرد آخرین سفری را که رفتهای
تب کردهاند هر دو جهان در هوای تو
برگرد تا گره بخورد لحظهای به هم
فریاد گریههای من و های های تو
آقا بیا که هر کسی از راه میرسد...
سر میدهد طنین «اناالحق» به جای تو
تنها خودت شفاعتمان کن که این طلسم...
وا میشود به معجزه ربنای تو
سیدمهدی نژاد هاشمی
سحر کربلا
آقا بیا که پیش قدمهات پا شوم
در محضرت نشینم و مست از لقاء شوم
یادم اگر کنی به دعای سحرگهت
من نیز میشود که ز عصیان جدا شوم
من نذر کردهام که به صبح ظهور تو
آیی و پیش مقدم پاکت فدا شوم
حیف است با دلی که به تو خو گرفته است
بر غیر مهر فاطمیات مبتلا شوم
گفتی ز حال و روز تو غفلت نمیکنم
من دائما ز یاد تو غافل چرا شوم
میآمدی و میطلبیدم تو را چو آب
اما نشد که طالب آب بقا شوم
آزردهخاطر از گنه عاشقان شوی
شرمندهام که باعث اخم شما شوم
یک شب مرا به شوق زیارت صدا نما
تا آنکه زائر سحر کربلا شوم
بینام
از هوش میروم
تا نام دوست میشنوم از زبان خویش
آینه پیش آرم و بوسم دهان خویش
نامش چو غیر میبرد از هوش میروم
وای از دمی که خود شنوم از زبان خویش
من کمترم از آن که بگویم ظهور کن
خود صاحب زمانی و دانی زمان خویش
بینام
جان مولا
تو بهاری و بهاری و بهار
من کویرم، من کویرم، من کویر
جان مولا، جان زهرا، جان تو
دست بیتاب و توانم را بگیر
عبدالرحمن یحیوی
اعتراف تقویم
احساس میکنم که نباشی بهار نیست
شعری میان دفتر این روزگار نیست
معطوف میشود به شما حس واژهها
آقا خودت بگو مگر این افتخار نیست؟
من با سرودههای همه شرط بستهام
بیتی بدون نام شما ماندگار نیست
روزی ظهور میکنی و میرسد بهار
اما به ماه و سال و زمان اعتبار نیست
تقویم هم به گفته من اعتراف کرد
سوگند میخورد که نباشی بهار نیست
هدیه ارجمند