در باب پالایش علوم انسانی از اساتید غربزده
پیادگان نظام براندازی نرم!
بدون شک یکی از رقت انگیزترین و دهشتناکترین رخدادهای سیاسی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که لطمات و خسارات عدیدهای متوجه امنیت ملی کشور نمود و بسترها و زمینههای لازم جهت فتنه گری و غوغا سالاری عناصر معاند و منافق را هموار نمود، حوادث تلخ و پلشت سال 1388و اتفاقات متعاقب آن بود که خاطر تمامی دوستداران انقلاب را مکدر و رنجور نمود.
در جریان این فتنه عظیم که مستظهر به حمایتهای پیدا و پنهان صهیونیستها و دول غربی بود، گروهکهای ریز و درشت ضدانقلاب در هم پیمانی و همراهی آشکار با سران فتنه درصدد برآمدند تا به واسطه تحریک و تهییج احساسات جوانان پاک این مرز و بوم و به تبع آن با اردوکشی خیابانی و برپایی کارناوالهای ایذایی و تخریبی، کودتایی را علیه جمهوریت نظام سازمان دهند و شرایط کشور را بهگونهای نزد افکار عمومی جلوه دهند که تو گویی کشور در آستانه سقوط و نیستی قرار گرفته است و تنها از طریق ابطال نتایج انتخابات است که میتوان آسایش و آرامش روانی را به جامعه بازگرداند.
در آن برهه تاریخی، فتنه گران تمامی تلاش خویش را به کار بستند تا به واسطه بولتنسازیها و لجن پراکنیهای رسانهای در داخل و خارج کشور، فضای سیاسی کشور را به سمت آنارشی و بیقانونی سوق دهند و درست از این روی بود که سران فتنه در راستای جامه عمل پوشاندن به این نیت شیطانی و پلید خویش، به صورتی سیستماتیک بیانیههای مغشوش و مخدوشی را پیرامون نتایج انتخابات منتشر میکردند و به صورتی کاملاً مهندسی شده مردم را به آشوبگری و غوغاسالاری دعوت میکردند.
در این میان، کسر قابل توجهی از نظریه پردازان جریان استحاله طلب نیز وارد گود مبارزه و مواجهه با مبانی جمهوری اسلامی شدند و با نوشتن مقالاتی چند و همچنین انجام مصاحبههای متعدد علیه وفاداران و معتقدان به آرمانهای انقلاب اسلامی، مراتب سرسپردگی و وابستگی خویش به قدرتهای استکباری را تأیید و تصدیق نمودند.
شایان ذکر است که گرچه در گرماگرم فتنه 88 و وپیامدهای مترتب بر آن، نظریه پردازان جریان فتنه از هیچ تلاشی جهت برافروختن آتش فتنه و نفاق در کشور دریغ نکردند ولی واقع امر این است که زمانی میتوان به عمق و کنه خیانتها و تبهکاریهای جریان بیمار روشنفکری در ضربه زدن به کیان نظام اسلامی پی برد که تصویری جامع و روشن از فعالیتهای فکری این جریان منحوس فکری عرضه نمود.
بدیهی است تا زمانی که تبارشناسی ژرف نگرانه و موشکافانهای از ریشهها و عقبههای جریان فتنه صورت نگیرد، امکان ارزیابی و تحلیل جامع از پایهها و ستونهای فکری جریان سکولار میسور و مقدور نخواهد بود.
بر هیچ صاحب نظر و ناظر آگاه به مسائل سیاسی ایران زمین پوشیده نیست که تازمانی که بسترها و زمینههای فکری و عقیدتی لازم جهت استحاله و فروپاشی ایدئولوژیک یک نظام سیاسی فراهم نشود، امکان براندازی سخت و فیزیکال آن نظام امری به غایت دشوار خواهد بود و درست از این روی بود که جریان استحاله طلب داخل کشور، درست بعد از رحلت امام راحل، آرام آرام استراتژی فتح سنگر به سنگر را در ساخت سیاسی نظام به مرحله اجرا گذاشت و در اولین قدم خویش، عرصه فرهنگی و دانشگاهی کشور را آماج اهداف و نیات براندازانه خویش قرار داد و یکی از مهمترین گلوگاههای فعالیت ناتوی فرهنگی، بازار نشر و کتاب بود.
در دوره سازندگی، سید محمد خاتمی که چند صباحی سکاندار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود با خاصه خرجی و گشاده دستی هر چه تمامتر راه را برای انتشار آثار نویسندگان ضدانقلابی و ترویج عقاید انحرافی و التقاطی نویسندگان معاند و فاسد هموار کرد و در سایه حمایتهای مادی و معنوی مسئولین وقت وزارت ارشاد، بسیاری از سرسپردگان و وابستگان به گروهکهای ضدانقلابی، فرصت حضور و عرض اندام در عرصههای فرهنگی و علمی کشور پیدا کردند و در این اثنا، دانشگاههای کشور نیز از امواج بنیان فکن آراء و اندیشههای سکولاریستی روشنفکران و اساتید سکولار بینصیب نماندند و مراکز آموزش عالی کشور که میبایستی محل و محملی برای تربیت دانشجویان و اساتید ولایتمدار باشند، آرام آرام به کانونی جهت رشد قارچگونه اساتید و دانشجویان سکولار بدل گشتند.
روند حمایت از اساتید و روشنفکران سکولار و به تبع آن اسکات و اسقاط اساتید و متفکران ارزشی در دوران اصلاحات سرعت و شتابی فزاینده به خود گرفت و بسیاری از ارزشها و آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی تحت لوای شعار پرطمطراق آزادی بیان، به سخیفترین و شنیعترین وجه ممکن از جانب ایادی استکبار جهانی مورد ریشخند و تمسخر قرار گرفت.
در دوران اصلاحات بود که عطاء الله مهاجرانی به سان وزیری غربگرا، بیشترین خدمات را در راستای تقویت و تشویق جریان منحط سکولار انجام داد و با بذل و بخششهای آنچنانی و حمایتهای بیچون و چرا از فعالیتها و تحرکات ناتوی فرهنگی، عملاً و محققاً مراتب سرسپردگی و حقارت خویش در برابر غربگراها را اعلام نمود؛ وی در ادامه خوش خدمتیها و خوش رقصیهای خویش به کارگزاران جریان ماسونی، به خدمت بیبی سی فارسی درآمد و با انجام مصاحبههای متعدد از نیت حقیقی خویش که همانا ولایت ستیزی بود پرده برداشت.
یکی از نویسندگان و اساتید سکولاری که آراء و اندیشه هایش به صورتی ویژه و خاص مدنظر کارگزاران ناتوی فرهنگی بود، حسین بشیریه بود.
بشیریه در شمار اساتید پرکار و نام آشنایی بود که با تقریر و تحریر کتابها و مقالات بسیاری، درصدد بود راهکارها و رهیافتهای گذار جامعه ایرانی به سمت لیبرال دموکراسی غرب را معرفی کند و از این رهگذر شرایط لازم را برای استحاله نرم نظام اسلامی فراهم سازد. بشیریه در قاطبه نوشتههای خویش بر این ترجیع بند بنیادین تأکید مینمود که تا زمانی که طبقه متوسط جدید به عنوان پیشقراول جنبش دموکراسی خواهی در ایران نضج نگیرد و فربه نشود، امکان تحقق لیبرال دموکراسی و گذار از جامعه تودهای به جامعه مدنی میسور و مقدور نخواهد بود.
بشیریه بر این باور بود که سیاستهای اقتصادی حاکم بر دوران سازندگی شرایط را جهت تقویت و رشد طبقه متوسط جدید که حامل و عامل ارزشهای مدرنیستی است هموار نموده است و دوران اصلاحات میتواند بزرگترین و طلاییترین فرصت جامعه ایرانی جهت گذار به آرمانشهر غربی باشد. این استاد علوم سیاسی، به تأسی از ساموئل هانتینگتون که جمهوری اسلامی را بدتر از نظام هیتلری معرفی میکند، این سخن را به میان میآورد که تمامی کشورهایی که از یوغ دیکتاتوری رها گشتهاند، واجد و حائز طبقه متوسط جدید قدرتمندی بوده اند؛ فلذا، روشنفکران و اساتید سکولار ایرانی نیز میباید در تمامی مقالات خویش بر ضرورت تقویت طبقه متوسط جدید همت گمارند؛ چراکه تنها راه ورود به جامعه جهانی و همگامی با نظم نوین جهانی، پا گرفتن و تکامل و تداوم کمی و کیفی طبقه متوسط جدید است.
بشیریه با رویکردی طبقاتی به تحولات جامعه ایرانی مینگریست و به عنوان مغز متفکر جریان استحاله طلب سعی مینمود با نوشتن سلسله کتابهایی تحت عنوان «گذار به دموکراسی» استراتژیها و راهکارهای لازم جهت عملیاتی نمودن لیبرال دموکراسی را هموار سازد.
بشیریه هم اکنون نیز به عنوان یکی از پژوهشگران فعال در عرصه مقابله و مواجهه با مبانی تئوریک انقلاب اسلامی، سرگرم سرویس دهی به مراکز جاسوسی و امنیتی کشورهای غربی میباشد و تأسف بارتر اینکه بسیاری ازگروههای آموزشی علوم انسانی همچنان کتابهای بشیریه را به عنوان منابع پایهای علوم انسانی به دانشجویان معرفی میکنند و بیآنکه نقد جدی و متقنی به آراء این استاد سکولار وارد سازند با سرمستی و در وصف و مدح نظریات وی قلم بر کاغذ میچرخانند و لب به تمجید میگشایند.
در این میان عجیبتر و حزن انگیزتر اینکه مسئولین و متولیان آموزشی و پژوهشی کشور به جای آنکه اقدام جدی و بنیادینی جهت مقابله و مواجهه فکری با آراء اینچنین عناصر معلوم الحالی به عمل آورند، با بیمبالاتی و بیاعتنایی از کنار تمامی انتقادات دلسوزانه و مصلحانه جریانهای مؤمن در خصوص رخنه پادوهای ناتوی فرهنگی به گروههای آموزشی علوم انسانی میگذرند و عملاً و محققاً آب به آسیاب ضد انقلاب میریزند.
آراء و اندیشههای کسانی چون بشیریه درحالی قافیه ثابت شماری از اساتید و دانشجویان شده است که بنا به اعتراف شمار کثیری از نویسندگان و متفکران سرشناس، نظرات این استاد علوم سیاسی در مقام عمل به وقوع نپیوست و جریان استحاله طلب نتوانست پایههای تفکر ولایی را سست و لرزان کند.
حال سؤالی که از مدعیان سینه چاک بشیریه میتوان پرسید این است که با وجود شواهد و قرائن بسیار مبنی بر ابطال اکثر قریب به اتفاق مفروضات و مدعیات درشت بشیریه، چرا همچنان آکادمیهای علوم سیاسی کشور بر تبلیغ و ترویج کتابهای مقلدانه بشیریه تأکید میورزند؟
پاسخ به این سؤال زمانی میسر است که بتوان به مانیفست جریان فتنه و عوامل و ایادی ریز و درشت این جریان اشاره کرد که طبق دستور اربابان انگلیسی و آمریکایی خویش موظفند تمامی همت خویش را بکار گیرند تا به واسطه متشبث شدن به آراء بشیریه و نویسندگان وابستهای از این قبیله و قماش، شرایط فکری و عملیاتی لازم را جهت منسجم و یکپارچه نمودن خواستهای طبقه متوسط جدید-بخوانید حامی فتنه!- هموار کنند. تبلیغ و ترویج آراء نویسندگان ماسونی و سکولار به آراء بشیریه ختم نمیشود و علاوه بر آراء او، نظرات کسانی چون هوشنگ امیر احمدی، فرهنگ رجایی ،یرواند آبراهامیان و احمد اشرف نیز به وفور و در سطحی گسترده در برخی دانشگاههای کشور توسط اساتید مغرض و منافق ترویج میشود. در اواخر فعالیت دولت دهم، سند محرمانهای منتشر شد که به خوبی نشان میداد یکی از معاونان وقت وزارت علوم طی ابلاغیهای از مراکز آموزش عالی کشور به جد درخواست نموده بود که نسبت به اشاعه نظرات هوشنگ امیر احمدی-جاسوس شناخته شده سیا-مبادرت ورزند.
آری، حرکت خزنده و فراگیر ناتوی فرهنگی صرفاً محدود و محصور به رواج و اشاعه نظرات کسانی چون بشیریه نمیشود و هم اکنون نیز مؤسسات آموزشی و پژوهشی تحت عناوینی چون «پرسش»، «پنجره حکمت» و «رخدادتازه» در کشور فعالیت میکنند که عموم اساتید فعال در این مؤسسات، سابقه طولانی در ضدیت با مبانی دینی نظام جمهوری اسلامی دارند. یکی از اهداف اصلی رشد قارچ گونه این مؤسسات به ظاهر علمی، خشکاندن ریشههای تفکر ولایی و فراهم نمودن زمینههای فکری لازم جهت براندازی نظام جمهوری اسلامی است.
امروز شاهد و ناظر این امر هستیم که عناصری به مراتب مرموزتر و خطرناکتر در برخی گروههای آموزشی علوم انسانی لانه گزیدهاند و با ایجاد زنجیره و شبکهای از اساتید سکولار و منافق درصددند ذهن دانشجویان معصوم این مرز و بوم را مسموم کنند و دلدادگی و شیفتگی به غرب و تفکرات انحرافی را میان دانشجویان رواج دهند.
جالبتر اینکه بسیاری از این اساتید، ماهیت منافقانه و شیطانی خویش را پشت عناوین و سوابقی چون اصلاح طلبی و اصولگرایی پنهان میکنند و به محض اینکه انتقادی از ناحیه عناصر دلسوز متوجه این جماعت میشود، فی الفور به مغالطه میپردازند و رطب و یابس را به هم میبافند تا چهره پلید و مزورانه خویش را پنهان کنند. ولی واقعیت امر این است که حزب الله دست این گندم نمایان جو فروش را خوانده است و سر سوزنی حاضر به معامله و زد و بند بر سر خون شهدای پاک این مرز و بوم نیست.
در شرایط حساس و خطیر کنونی کشور بر هیأتهای جذب و گزینش اساتید فرض است که بیتوجه به عناوین و سوابق درخشان و انقلابی افراد در گذشتههای دور، حال فعلی افراد را معیار قرار داده و اجازه ندهند که منحرفان و فتنه گران، دانشگاهها را به باشگاه سیاسی و محل کادرسازی جریانات مسألهدار و معلوم الحال تبدیل کنند.
* دکتر حسین معصومی