kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۹۱۳
تاریخ انتشار : ۰۹ آذر ۱۳۹۳ - ۱۹:۲۳
چرا امام حسين (ع) با يزيد مذاکره نکرد؟

مذاکره خوش‌بینانه با دشمن بی‌فایده است (پاورقی)


Research@kayhan.ir
حجت الاسلام دکتر جواد سليماني

بر همين مي‌توان نتيجه گرفت که هرگونه مذاکره اي با يزيد بي‌فایده بود زيرا او حاضر نبود امام (عليه السلام) را بدون بيعت گرفتن و پذيرش سلطه فرعوني اش در حالي که او درپي نابودي اسلام بود رها کند و امام نيز چنين نرمشي را ذلت و خيانت و گناه نابخشودني مي‌شمرد؛ از سوي ديگر اگر او ملتزم مي‌شد تا امام را بدون بيعت کردن رها کند که مثلاً در گوشه از جهان اسلام تبعيد باشد يقيناً به اين قولش وفا نمي‌کرد چون حضرت حضور امام را بدون بيعت در جهان اسلام تهديدي جدّي براي خويش به شمار مي‌آورد؛ از اين رو امام مي‌فرمود:
«اِنِّي وَاللَّهِ مَقْتُولٌ كَذَلِكَ، وَاِنْ لَمْ اَخْرُجْ ألَي العِراقِ يَقْتُلُوني اَيْضا؛62
قسم به خدا همانگونه كه رسول خدا(ص) فرمود من كشته مي‏شوم، اگر به عراق هم نروم باز مرا خواهند كشت (يعني آينده نهضتم در هر حال شهادت خواهد بود).»
امروز نيز نه استکبار جهاني ايران منتقد و مخالف سياست‌هاي دنياي زياده خواهان غرب را تهديد جدّي براي خود به شمار مي‌آورد از اين رو هرگز نمي‌تواند رشد و توسعه ايران را تحمل کند و از سوي ديگر بارها روشن شده که آمريکا و هم پيمانانش به عهدهاي خود پايبند نيستند يعني اگر هم مجبور شوند امتيازي را در توافقنامه‌اي به ايران بدهند يقيناً در فرصت مناسب ديگري آن‌را نقض خواهند کرد چه اينکه بقاء خود را در نابودي و مرگ انقلاب اسلامي ايران مي‌دانند، بنابراين مذاکره خوشبينانه با آنان بي‌ثمر بوده سطوت و صلابت مواضع ما را در برابر نظام سلطه در ديده مسلمانان و مستضعفان عالم سست مي‌کند؛‌بطوري که مسلمانان مي‌گويند ايران با آن همه مقاومتش در برابر استکبار عاقبت در برابرشان زانو زد و کمر خم کرد.
فرایند تحقیر و تضعیف عزّت مسلمانان
 (از رحلت پیامبر(ص) تا عصر عاشورا)
تاكنون به هویت بنی‌امیه و منویّاتشان پرداختیم؛ و عوامل عدم مذاکره امام حسين (عليه السلام) با آنان را بيان کرديم؛‌ اما در مورد وضع جامعه اسلامی باید گفت، پس از پیامبر(ص) بار دیگر تعصبات قومی و قبیلگی در میان مردم زنده شد و دقیقاً به خاطر همین عصبیت‌ها، در بیعت با امیرمؤمنان(ع) سستی به خرج داده و افسار جامعه را به دست كسانی سپردند كه خود بارها به ضعف و ناتوانی خودشان برای اداره جامعه در زبان و عمل اعتراف كردند. چنانچه جناب عمر در مورد تأثیر تعصبات قومی در كنار گزاردن امیرمؤمنان(ع) به ابن عباس می‌گفت:
قریش خوش نداشتند تا رسالت و خلافت هر دو در میان بنی‌هاشم باشد و در نتیجه شما به قوم خودتان فخر بورزید و مغرور شوید.63
وقتی دست جامعه اسلامی از دامن ولایت كوتاه شد، دچار مشكلات متعددی گردید؛ مشكلاتی چون تبعیض در تقسیم بیت المال، بی‌مبالاتی به مسائل فرهنگی و حفظ دستاوردهای عصر بعثت، بی‌توجهی به پاسداری از ارزش‌ها، روی كار آمدن شخصیت‌های فرومایه و مسأله‌دار، حذف چهره‌های شایسته، گسترش روحیه نفاق، شیوع بی‌اعتمادی، پیدایش بدعت‌های ناروا و سرانجام مهم‌ترین آنها رواج تجمل‌گرایی و دنیاطلبی كه مادر بسیاری از مصائب شد. یاران نزدیك پیامبر(ص) و بزرگان اصحاب به مال و منال و زن و فرزند و خرید خانه‌های متعدد و زمین و املاك كذایی مبتلا شدند و مجاهدان نامدار و مصلحان دردمند جامعه اسلامی به ثروتمندان بی‌درد مبدل گردیدند. مسعودی آمار ثروت برخی از آنها را به شرح ذیل نقل نموده است:
ـ‌ طلحه: روزانه هزار دینار از غلات زمین‌های عراق و بیش از این مقدار از زمین‌های شرات.
ـ زبیر: خانه‌ای وسیع در بصره كه پایگاه تجّار و ثروتمندان بوده و خانه‌هایی در مصر و كوفه و اسكندریه، پنجاه هزار دینار نقد، هزار اسب، هزار كنیز و [غلام].
ـ عبدالرحمان‌بن‌عوف: صد اسب، صد شتر، ده هزار گوسفند؛ به علاوه سهم هر یك از چهار زنش از یك هشتم ارث، هشتاد و چهار هزار گردید.
ـ زید‌بن‌ثابت: یكصد هزار دینار اموال منقول و غیرمنقول؛ همچنين طلاهایش را با تبر بین ورّاث تقسیم كردند.
ـ صحابي ديگر: یكصد و پنجاه هزار دینار و یك میلیون درهم و زمین‌های كشاورزی در وادی القُرَی و حنین و ... به ارزش یكصد هزار دینار و تعداد زیادی اسب و شتر.64
وقتی خواص اصحاب پیامبر(ص) به دنیا چسبیدند و ارزش‌های دینی را فراموش كردند، رفته رفته سنّت پیامبر(ص) جای خود را به سنّت‌های جاهلی داد؛ چرا كه سنّت پیامبر(ص) با استمرار عملی اصحاب زنده می‌ماند. ولی بعد از رحلت پیامبر(ص)، هر‌چه از زمان وفات آن حضرت می‌گذشت، بسیاری از اصحاب در زبان از پیامبر(ص) یاد می‌كردند و در عمل بر خلاف سیره آن حضرت عمل كرده و از روش‌های دوران جاهلیت پیروی می‌نمودند. از این رو كم كم رفتار نبوی جای خود را به رفتار جاهلی داد، صاحبان پول و قدرت صدرنشین مجالس شدند، مال و منال و جاه و جلال مایه افتخار و معیار ارزش گردید و ارزش‌های اصیل دینی به فراموشی سپرده شد. در چنین شرایطی بود كه زمینه رشد مجدّد امثال معاویه فراهم آمد.؛ چرا كه آنها بیش از سایرين در اشرافیت سابقه داشته و زندگانی شاهانه‌ای در شام برای خود رقم زده بودند.
وقتی ارزش‌ها تغییر كرد، سوابق دینی و افتخارات جهادی رزمندگان و ایثارگران صدر اسلام قیمت خود را از دست داد و روحیه أمر به معروف و نهی از منكر از بین رفت؛ به علاوه شوكت و عظمت خواص اهل حق فرو پاشید؛ چرا كه امتیاز آنها به اموری بود كه امروز رنگ باخته بود.
از دیگر سو انحراف خواص موجب انحراف عوام گردید؛ یعنی آنها نیز براساس معیارهای دوران جاهلیت نو در تمییز افراد عمل مي‌نمودند و به صورت ناخودآگاه در قبال صاحبان زر و زور كرنش می‌كردند و در مقابلِ اشراف احساس كمبود و كمتری نموده، سلطه اشراف فرومایه و ضعیف الایمان را می‌پذیرفتند.
حاصل این فرایند اين بود كه بنی‌امیه به آسانی بر مردم مسلط گشتند و افسار اختیار جامعه را در دست گرفتند؛ به طوری كه اگر زمان پیامبر(ص) به عنوان یك حزب شكست خورده سیاسی در حاشیه مجالس حل و عقد جامعه اسلامی می‌نشستند، پس از پیامبر(ص) رفته رفته صدر نشین مجالس شدند و حتی اصحاب با سابقه مهاجر و انصار را تحقیر و تهدید می‌كردند.
62- قطب الدين راوندى، الخرائج والجرائح، ج 1، ص 253 و مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 89، حد 27.
63- محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوك ج 2، ص 103.
64- بنگرید به: علی‌بن‌الحسن مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 341 تا 343.