kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۶۳۰۲
تاریخ انتشار : ۰۶ مهر ۱۴۰۳ - ۲۰:۲۳
سالگرد شهادت حجت‌الاسلام شهید سید عبدالکریم ‌هاشمی‌نژاد

مسئولیت سنگین خود را طی 19 سال به خوبی انجام داد

 
 
 
* دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان
«از: اداره یکم عملیات و بررسی
به: ریاست اداره دوم عملیات 
درباره: کتاب مناظره دکتر و پیر
کتاب فوق‌الذکر چاپ نهم از انتشارات مؤسسه مطبوعاتی فراهانی نوشته عبدالکریم ‌هاشمی‌نژاد که از روحانیون مقیم مشهد می‌باشد به تعدادی در بوشهر توزیع گردیده است. این کتاب مورد بررسی واقع شده و مطالب آن زننده، انتقادآمیز و تحریک‌کننده می‌باشد. خواهشمند است دستور فرمایید به نحو مقتضی نسبت به جمع‌آوری و ممانعت از تجدید چاپ کتاب مزبور اقدام و نتیجه را اعلام فرمایند.
رئیس ‌اداره یک عملیات و بررسی لیقوانی»1
نویسنده کتاب «مناظره دکتر و پیر»، روحانی جوانی به نام سید عبدالکریم ‌هاشمی‌نژاد بود که ساواک او را از چند سال پیش، خوب می‌شناخت. از همان زمان که در سال ۱۳۴۰، با برپایی جلسات تبلیغ و وعظ به آگاهی و بیداری مردم همت گماشت. آن سید جوان پس از جریان ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، در سفرهای تبلیغی محرم و صفر و رمضان، به شهرهای نیشابور، شهرری، چالوس و... می‌رفت و با طرح مسائل جدید، به سؤالات و مشکلات علمی و اجتماعی مردم پاسخ می‌گفت و اذهان آنها را نسبت به حکومت جائر زمان، روشنی می‌بخشید. در این سفرها، مزدوران ساواک سایه به سایه او را تعقیب می‌کردند و در واقع بخش مهمی از پرونده شهید‌ هاشمی‌نژاد را در ساواک، اسناد سفرهای تبلیغی فرهنگی/ سیاسی او تشکیل می‌داد. 2
در کتاب «مناظره دکتر و پیر»، شبهات و سؤالاتی که درباره مسائل دینی و اعتقادی در بین نسل جوان وجود داشت، از زبان دکتری جوان با صراحت و شفافیت تمام طرح شده و سپس از زبان پیرمردی پاسخ آنها با استحکام و قوت هرچه بیشتر ارائه می‌گردید. دکتر جوان و پیرمرد در حال مسافرت با قطار، در یک کوپه همسفر شده بودند و تعالیم و اعتقادات اسلامی در قالب مناظره‌ای جذاب مابین آنها جریان می‌یافت.
در آن سال‌های پس از تبعید امام و در شرایطی که رژیم شاه جامعه را گویی بدون سرپرست و راهبر و قائد دیده و سعی در زدودن هرگونه نشانه اسلام انقلابی و ناب را داشت، کتاب «مناظره دکتر و پیر»، در کنار جزوات «مؤسسه در راه حق» آیت‌الله مصباح، اسلام اصیل را به زبان ساده ترویج کرده و راه و یاد آرمان‌های امام را زنده نگه می‌داشت. به گونه‌ای که نسبت به درس‌های استاد شهید مطهری و یا سایر علمای مبارز، مخاطبان بیشتری را از اقشار مختلف به‌خصوص نسل جوان در برمی‌گرفت. از همین روی ساواک نتوانست آن را تحمل کرده و با دستورات اکید به واحدهای خود، جمع‌آوری کلیه نسخ آن را به مرحله اجرا درآورد. 
در پی آگاهی نسل جوان
پیش از آن ‌هاشمی‌نژاد در شهر مشهد با تأسیس «کانون فرهنگی جوانان»، نسل جوان آن روز را که تحت تبلیغات شدید ضد دینی رژیم شاه قرار داشت، با مسائل دینی و سیاسی آشنا ‌کرد و در سال ۱۳۴۳ «کانون بحث و انتقاد دینی» را در جهت ارشاد نسل جوان بنا نهاد. این اقدام سبب شد تا دفاع از قلمرو دین و فرهنگ اسلامی از حالت یکجانبه و تدریس و تبلیغ منبری در سطح عامه بیرون آمده و جنبه مباحثه و انتقاد در سؤال و جواب برای قشر خاص جوانان تحصیل‌کرده را به خود بگیرد.3
در سال ۱۳۴۹ ساواک اعلام داشت که «به‌طور کلی وظیفه کانون در مورد پاسخ به سؤالات بهانه است، بلکه مرکز فعالیت مضره سیاسی و ضد دولت می‌باشد.»4
اگرچه کانون بیشتر به موضوعات دینی، اجتماعی، اخلاقی، علمی و تاریخی می‌پرداخت، اما مسائل سیاسی روز هم از قبیل اسرائیل غاصب، آمریکا، جنایت‌های رژیم وابسته و... در کمال شجاعت و هوشیاری و با تحلیل‌های دقیق و روشنگرانه سید شهید مورد بحث قرار می‌گرفت و این همان است که ساواک آن را «فعالیت مضره» نامید!
از طرف دیگر سید عبدالکریم‌ هاشمی‌نژاد از همان روزهای آغاز نهضت امام، در کنار رهبر و مقتدای خویش فعالیت کرد که اوج آن در سال 1342 بود. سید که در ایام عاشورای هر سال در تهران به منبر می‌رفت، چند روز قبل از ۱۵ خرداد 1342، در مسجد مروی، هیئت یزدی‌ها، بازار سرای ملا علی و هیئت حسینی تهران به منبر رفته و سخنرانی‌های پرشوری علیه رژیم و در افشاگری و تحلیل ماهیت «اصلاحات شاه»، و «کشتار طلاب مدرسه فیضیه» و... ایراد کرد.
شهید ‌هاشمی‌نژاد همزمان با دستگیری امام، به همراه گروهی از روحانیون و طلاب مبارز بازداشت و زندانی شد. اما پس از آزادی از زندان ساواک، مجدداً به مشهد بازگشت و به ادامه فعالیت‌های علمی و سیاسی پرداخت.
در اوایل مهرماه سال ۴۲ به مناسبت شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، ایام فاطمیه در منزل خویش به منبر رفت و مسائل سیاسی و اجتماعی روز را بیان ‌کرد و در مهرماه 1342 برای سخنرانی به مسجد فیل دعوت شد و 3 شب در این مسجد به منبر رفت و به انتقاد شدید از رژیم شاه پرداخت و از خیانت‌های رضاخانی و کشف حجاب و مخالفت با اسلام گفت.5
از فاجعه مسجد فیل تا انقلاب
ماموران ساواک پس از تلاش بسیار برای جلوگیری از سخنرانی شهید‌ هاشمی‌نژاد و به‌کار گرفتن ترفندهای مختلف برای دستگیری وی، سرانجام در سومین شب، به مسجد حمله کرده و ضمن بازداشت ‌هاشمی‌نژاد، مسجد و حاضرین در مجلس سخنرانی را نیز به خاک و خون کشیدند که ده‌ها نفر شهید و زخمی شدند. فاجعه مسجد فیل، آنچنان تکان‌دهنده بود که بنا به نقلی، حتی رادیو بی‌بی‌سی در همان زمان چنین تعبیر نمود که شیربچه‌ای در مشهد حادثه مسجد فیل را که از نادر حوادث شهر مشهد می‌باشد، به وجود آورد.6
اما شهید ‌هاشمی‌نژاد همچنان پس از بیرون آمدن از حبس، مجددا به همان امور انقلابی و مبارزاتی در نهضت امام مشغول می‌شد و مجددا پس از مدتی باز هم از سوی ساواک دستگیر و زندانی می‌گردید که آخرین بار پس از اعتراض به قتل و غارت طلاب مدرسه فیضیه قم در خرداد 1354 بود که باعث شد همراه یار همیشگی‌اش، آیت‌الله واعظ طبسی، به زندان بیفتد و این بار تا دو سال در حبس بود تا اینکه با اجرای سیاست‌های به اصطلاح فضای باز رژیم شاه از زندان آزاد گردید.
در سال‌های 56 و 57 و روزهای اوج‌گیری انقلاب، شهید‌ هاشمی‌نژاد در کنار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و آیت‌الله واعظ طبسی، محور اصلی مبارزات و تظاهرات و اعتصابات در مشهد بودند و با صدور اعلامیه‌های مختلف در حمایت از رهبری حضرت امام، مردم را به اعتصاب و راهپیمایی و تجمعات انقلابی دعوت می‌کردند.
سنگرهای پس از پیروزی 
پس از بازگشت پیروزمندانه حضرت امام به ایران در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، شهید‌ هاشمی‌نژاد از مشهد به تهران آمد و به دیدار رهبر محبوب خویش نائل شد اما خیلی سریع به مشهد بازگشت تا همچنان مبارزات مردم در خراسان را هدایت نماید.
در وقایع 22 بهمن، ‌هاشمی‌نژاد در حفظ نظم شهر و حفظ پادگان‌های آن نقش بسزایی داشت. او به اتفاق آیت‌الله واعظ طبسی توانست پادگان مشهد و پادگان لشگر ۷۷ را از دستبرد افراد فرصت‌طلب دور داشته و سلاح‌ها را حفظ کنند و مشهد را آرام نگه داشته و اداره نمایند.
پس از پیروزی انقلاب، وی با رأی قاطع مردم استان مازندران به مجلس خبرگان قانون اساسی راه یافت و در تصویب بندهای مهم قانون اساسی همچون اصل ولایت فقیه بیشترین نقش را ایفا کرد.7
سید در قضایای جنگ تحمیلی بارها به همراه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به مناطق جنگی رفت. یک‌بار هم به اتفاق ایشان به اهواز سپس به دزفول رفت و در آنجا در پشت جبهه خدمات ارزنده‌ای انجام داد. او همچنین در افشای خیانت‌های بنی‌صدر و جبهه متحد لیبرال‌های سلطنت‌طلب و منافقین سهم بسزایی داشت.8
نتوانست ریاست جمهوری یار دیرینش را ببیند
پس از شهادت محمدعلی رجائی، با تلاشی پیگیر از مسئولین طراز اول کشور خواست تا شخصیتی از روحانیت دلسوز، عهده‌دار مقام ریاست جمهوری باشد و اصرار داشت در این برهه خطیر، شخصیتی چون حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بهترین است.
خبر موافقت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با شرکت در انتخابات ریاست‌جمهوری او را بی‌اندازه خوشحال نمود. سید اعتقاد داشت نباید آیت‌الله خامنه‌ای را تنها یک فرد مکتبی بدانیم. باید او را یک ایدئولوگ و مکتب‌شناس بدانیم. اما نتوانست پیروزی یار دیرین و مبارز خود در انتخابات ریاست‌جمهوری مهر 1360 را ببیند.
سید عبدالکریم قبل از آن تاریخ و همزمان با شهادت حضرت جوادالائمه علیه‌السلام، رأس ساعت ۸ صبح، در حال خروج از کلاس درس بود، با انفجار نارنجک یکی از منافقین شقی، با بدنی پاره‌پاره و دست‌های قطع شده به خیل شهدا پیوست. پیکر پاکش را در «دارالزهد» حرم مطهر حضرت علی ‌بن موسی‌الرضا علیه‌السلام به خاک سپردند.
حضرت امام به مناسبت شهادت او فرمودند: «در روز شهادت امام جواد علیه‌السلام یکی از فرزندان و تبار آن خانواده به شهادت رسید. من از نزدیک با او و خصال و تعهدش آشنا بودم و آن را لمس کرده بودم. و مراتب فضل و مجاهدت او بر‌اشخاص آشنا پوشیده نیست.»
رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز فردای شهادت حجت‌الاسلام ‌هاشمی‌نژاد با تجلیل از مقام والای وی اظهار داشتند: «(شهید‌ هاشمی‌نژاد) مسئولیت سنگین خود را از سال ۴۱ تا دیروز صبح یعنی در طول ۱۹ سال به‌خوبی انجام داد و دیروز هم با کمال سربلندی و سرافرازی به لقاءالله پیوست. احساس می‌کنم برادر عزیز و گرانبهایی که قلبا و روحا به او خیلی متکی بودم و همواره به او دلخوش و امیدوار بودم را از دست داده‌ام...»
____________________________
1- کتاب دکتر و پیر به روایت ساواک، یاد ایام، مهرماه 1388، شماره 50.   2- یاران امام به روایت اسناد ساواک، جلد 5، شهید حجت‌الاسلام سید عبدالکریم ‌هاشمی‌نژاد، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، 1378، مقدمه.   3- همان، سند «عطف به 113857 / 316- 29/12/47».   4- همان، سند 49/5/22- 206586 / 20 ه‍..   5- همان، گزارش ساواک خراسان، مورخ 22/7/42.   6- فریادگر شهر شهادت، سید احمد‌ هاشمی‌نژاد، ص ۳۳۹.   7- شهید ‌هاشمی‌نژاد، فریاد فضیلت، مرتضی بذرافشان، ص ۱۰۹-۱۰۳.   8- روزنامه جمهوری اسلامی، 8/7/60.