چرا امام حسين (ع) با يزيد مذاکره نکرد؟
فرجام تعامل با دشمن(پاورقی)
Research@kayhan.ir
شعبي خبر مهمي را در مورد بني اميه نقل مي کند وي مي گويد بعد از انتخاب عثمان براي خلافت، بني اميّه در خانه اي گرد آمدند. سپس درب را بستند، أبوسفيان گفت: آيا کسي غير از بني اميه در ميانتان هست؟ گفتند: خير، آنگاه ابوسفيان اين جمله را بر زبان جاري کرد: « يا بني اميّة تقلفوها تقلُّف الکرة؛ فوالّذي يحلِفُ به أبوسفيان ما من عذاب و لاحساب، و لاجنّة و لانار، و لابعث و لاقيامة!؛23 اي بني امية اين گوي [خلافت]را مانند گوي کودکان بين تان دست به دست کنيد؛ قسم به کسي که ابوسفيان به او قسم مي خورد نه عذابي در کار است و نه حسابي، و نه بهشتي و نه جهنّمي، و نه رستاخيزي و نه قيامتي!» خليفه از بيان سخن ابوسفيان بر آشفت و او را از منزل بيرون کرد. اما از ساير بني اميه چيزي نقل نمي کند24 که اين نشانگر اين است که آنها نسبت به بيان اين سخنان بي ميل نبودهاند.
بنىاميه رفته رفته اختيارات حکومت را از خليفه سوم سلب كردند، استقلال رأى و قدرت تصميمگيرى را از او گرفتند. هر يك از آنان قلمرو فرمانروايى خود را مِلك طِلق خويش مىپنداشت و بدون هيچگونه اعتنايى به مقدسات اسلامى و يا حتي مصلحت خليفه، بزرگترين خيانتها را مرتكب مىشد.
وليدبن عقبة بن ابى معيط رسما در كوفه شراب خورد و در محراب عبادت هنگام نماز صبح از فرط شرابخورى استفراغ كرد.
پس از افشاى رسوايى اخلاقى وليد، با فشار مسلمانان وي عزل شد ولى پس از مدتى، سعيد بن عاص يکي ديگر از سران بني اميه جانشين وليد در کوفه شد، سعيد گفت: روستاها و سرزمينهاى حاصلخيز عراق متعلق به قريش است؛ يعنى سواد عراق را جزء تيول خود و قوم و قبيلهاش (بنياميه) شمرد.25
مسلمانان كوفه دريافتند گرچه سعيد همچون وليد فساد اخلاقى علنى ندارد، ولى به فساد مالى آلوده است. مالك اشتر، كه در آن روزگار از قُرّاء قرآن و خواص اهل حق و فرماندهان دلير كوفه به شمار مىآمد، نتوانست اين زيادهطلبى و ظلم آشكار و ادعاى جسورانه سعيد را تحمل كند؛ از اين رو لب به اعتراض گشود و گفت: آيا غنيمتى را كه خداوند در سايهشمشيرهاو نيزهها نصيبماننمودهاست، بُستانخود و قومت مىشمارى؟!
آنگاه با هفتاد سوار از كوفه رهسپار مدينه شد، نزد عثمان رفت و از عمل زشت سعيد شكايت كرد و خواستار عزل سعيد شد. سرانجام، خليفه مشكل را با برخى از اُمرا، از جمله خودِ سعيد بن عاص در ميان گذارد. عبدالله بن سعد براى فرونشاندن اعتراضات كوفيان، مصلحت را در اين ديد كه خليفه به خواسته كوفيان بىتوجهى نكند؛ چرا كه كوفه يك شهر نظامى بود و آرامش و ثباتش در تحكيم يا تضعيف پايههاى دستگاه خلافت نقش حساس و سرنوشتسازى داشت. ولى سعيد بن عاص به اين رأى اعتراض كرد از اين رو سرانجام مسلمانان كوفه را، كه براى حفظ زمينهايشان از تجاوز و چپاول سعيد بن عاص شكايت كرده بودند با صلاحديد خود سعيد بن عاص به مرزهاى كشور تبعيد كرد! 26
عبداللّه بن سعد بن ابى سرح با ظلم و ستم خود، مردم مصر را به تنگ آورد به گونهاى كه عدّه زيادى از مسلمانان از مصر به مدينه آمده و از او شكايت كردند ولى شكايت آنان موجب به خطر افتادن جان خودشان گرديد.27
آري اساسا رفته رفته پروژه سيطره بني اميه به کل جهان اسلام به منصّه ظهور رسيد و اين به معني سلطه مجدد کُفر بوسفياني با نقاب اسلام بر محرومان و مجاهدان صدر اسلام بود سيطره شومي که با رنجها و محنت هاي شهيدان و مجاهدان بدر و اُحد زايل گرديده بود، بار ديگر بازگشت. أبوسفيان که در آن سالها پيرمردي نابينا و فرتوت شده بود بر سر قبر حمزه سيدالشهداء (عموي پيامبر) آمد و گفت: « يا أبا عُماره ! لقد قاتلتنا علي أمر صار إلينا» « بر سر چيزي با ما جنگيدي که آخر به دست ما افتاد».28
آري سرانجام، معامله خودي کردن با بني اميّه، خطرهاي بزرگي براي امت اسلامي پديد آورد و به بهاي گزافي تمام شد. روز به روز دست اين طائفه خطرناک در جامعه اسلامي باز شد به گونه اي که بر امور قضايي، اقتصادي و سياسي امّت پيامبر (ص) مسلط شدند و هويت ديني حکومت و جامعه اسلامي را از درون تهي کردند. و سيطره کفرباطني بر اسلام ناب فراهم آمد.
پيامد سياست تعامل توأم با تساهل با غير خوديها که با سکوت اکثر اصحاب به بار نشست، اين شد كه معاويه در سالهاى پايانى خلافت عثمان، با كمال جسارت در محفل بزرگان اصحاب و سران مهاجران، در مدينه، حاضر شده و به بهانه دفاع از عثمان، آنها را تحقير كرد و از خود و اجداد كافر و بتپرستش به نيكى ياد نمود. وي در آن مجلس گفت:
« اى مهاجران، شما مىدانيد كه هر يك از شما پيش از اسلام در ميان قومتان فردى ورشكسته و گمنام بوده ايد، كارها و امور جامعه بدون نظرخواهى از شما انجام مىشد، تا اينكه خداوند رسولش را مبعوث نمود و شما سبقت جسته و زودتر به او پيوستيد. پس شما تنها به واسطه سبقتتان سيادت يافتهايد، به طورى كه امروز مىگويند: رهط [حزب] فلان، آل فلان، وگرنه پيشتر شما قابل ذكر نبوديد.» 29
اين ماجرا از يك سوى ميزان سلطه بنىاميّه و از سوى ديگر احساس وحشت و حقارت بزرگانِ اصحاب را نسبت به آنان نشان مىدهد.
على (ع)، كه در مجلس حضور داشت و مىدانست معاويه مىخواهد تلويحا اقتدار و آقايى مجدد خود را به رخ اصحاب بكشد، به شدت خشمگين شدند و فرمودند: « ما أنت و هذا يابن اللَّخناء!؛ اى پسر زن كثيف، تو را چه به اين حرفها!» سپس با خشم برخاسته و از مجلس خارج شدند.30
همان گونه که در صدر اين سند تاريخي تصريح شده است در اين جلسه سران مهاجران شرکت داشتند، ولي جاى شگفتى است كه جز اميرمؤمنان (ع) کسي به معاويه اعتراض نکرد.»31
رشك بني اميه نسبت به اميرمؤمنان(ع)
بنياميه در رقابت و برتريجويي خود نسبت به بنيهاشم، مرزهاي مروّت انساني را در هم ريختند و به كينهتوزي و حسادت شديد مبتلا گرديدند. آنها ديدند با وجود نبوت نبياكرم(ص) و حلول نور ولايت در خاندان بنيهاشم، هرگز نميتوانند با آنان رقابت كنند؛ زيرا اين مسئله يك امر غير اكتسابي است؛ لذا از روي حقه و حسد به انتقامجويي از آنان پرداختند. البته براي اين دشمني دلايل ديني و غير ديني تراشيدند؛ ولي يكي از ريشههاي همه آنها حسادت بود. اميرمؤمنان(ع) در يكي از نامههايش به معاويه مينويسند:
ألا و نحن أهلالبيت آل ابراهيم المحسودون حسدنا كما حسد آباؤنا من قبل سنّة و مثلاً... ؛32 آگاه باشيد ما اهلبيت، فرزندان ابراهيم، مورد حسادت قرار گرفتهايم، همانگونه كه پدران ما پيشتر محسود واقع شدهاند؛ اين سنت و مثل است... .
هل تنقم منّا إلا أن آمنّا بالله و ما أنزل إلينا و اقتدينا و اتّبعنا ملّة إبراهيم صلوات الله عليه و علي محمّد و آله... ؛33 آيا جز اين است كه به خاطر اينكه ما به خدا و آنچه بر ما نازل شده، ايمان آوردهايم، به ملت ابراهيم اقتدا كرديم و از دين ابراهيم صلوات الله عليه و علي محمد و آله تبعيت كردهايم، از ما انتقام ميكشيد.
حسادت از خصايص شرارتبار بشري است كه بسياري از انسانها آن را در درون خود احساس ميكنند؛ ولي انسانهاي متعالي سعي ميكنند آن را از درون خود ريشهكن كنند و يا لااقل از عمل به مقتضاي آن خودداري ورزند. در اين صورت، خود و جامعه را از ابتلا به آتش شرارتبار حسد نجات ميدهند. ولي متأسفانه برخي انسانها نه تنها از عمل به مقتضاي حقد و كينه خودداري نميورزند، بلكه آن را يك امر طبيعي تلقي كرده، از رفتار برخاسته از رشك و حسد هيچ باكي ندارند. بسياري از جريانهاي سياسي اجتماعي و رفتار گروهها ناشي از همين صفت رذيله است كه بعضاً عواقب بسيار وخيمي براي جامعه بشري به بار ميآورد. قرآن مجيد در سورة فلق به نبيّ مكرّم اسلام(ص) ميفرمايد: «قل أعوذ بربّ الفلق، من شرّ ما خلق... و من شرّ حاسدٍ إذا حسد؛34 بگو: به پروردگار سپيدهدم پناه مىبرم. از بدى آنچه آفريد. و از بدى رشكآورنده هنگامى كه به رشك خيزد....»
از اين آيه شريفه به روشني پيداست كه حسادت آثار بسيار خطرآفريني براي جامعه دارد؛ لذا خداوند به پيامبرش دستور ميدهد تا از شر انسان حسود به خدا پناه ببرد. اگر حسد يك خصلت ناپسند معمولي مانند خسّت و پرحرفي و غيره بود، هرگز خداوند حسود را يك فرد شرور و زاينده شر معرفي نميكرد. به علاوه، اگر شر ناشي از حسادت امري خرد و كوچك بود و آثار مخرب درخور توجهي نداشت، خداوند به پيامبرش دستور نميداد تا از شر حسود به خداوند پناه برد و اساساً انسان حسود را در ميان انسانهايي كه صاحب رذايل اخلاقي هستند، جدا نميكرد و خطر او را چنين به نبياكرم(ص) گوشزد نميفرمود.
23- برای اطلاع بیشتر از روند رشد تساهل پس از رحلت رسول خدا(ص) و برخورد امیرمؤمنان(ع) با آن رجوع کنید به : مجله معرفت، ش 37 ، مقاله امام علی(ع) و تساهل خواص، اثر نگارنده و مجله رواق اندیشه ، ش 22 ، مقاله مرزهای مدارا و شدّت عمل در حکومت امیرمؤمنان(ع)، اثر نگارنده
24- ابن ابى الحديد، پيشين، ج 1، ص 339.
25- ابن ابى الحديد، پيشين، ج 1، ص 339.
26- ابن ابى الحديد، پيشين، ج 1، ص 339.
27- رك: مسعودى، پيشين، ج 2، ص 345
28- الغارات ص 118 و نهجالسعاده، ج 4، ص 152، به نقل از اثبات الهداه، ج 3، ص 95، ح 813 و بحارالانوار، ج 8، ص 553.
29- الغارات، ص 121 و نهجالسعاده، ج 4، ص 156، به نقل از همان، ج 3، ص 95، ح 813 و بحارالانوار، ج 8، ص 553.
30- سوره فلق.
31- بنگرید به: ابن ابيالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 339.
32- المعيار و الموازنه، ص 125؛ وقعه صفين، ص 94، با کمي تغيير؛ نهجالسعاده، ج 2، ص 95، با کمي تغيير.
33- المعيار و الموازنه، ص 125.
34- المعيار و الموازنه، ص 150.