kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۱۵۶
تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱۳۹۳ - ۱۷:۳۶
چرا امام حسين (ع) با يزيد مذاکره نکرد؟

فرجام تعامل با دشمن(پاورقی)


Research@kayhan.ir
 شعبي خبر مهمي را در مورد بني اميه نقل مي کند وي مي گويد بعد از انتخاب عثمان براي خلافت، بني اميّه در خانه اي گرد آمدند. سپس درب را بستند، أبوسفيان گفت: آيا کسي غير از بني اميه در ميان‌تان هست؟ گفتند: ‌خير، آنگاه ابوسفيان اين جمله را بر زبان جاري کرد: « يا بني اميّة تقلفوها تقلُّف الکرة؛ فوالّذي يحلِفُ به أبوسفيان ما من عذاب و لاحساب، و لاجنّة و لانار، و لابعث و لاقيامة!؛23 اي بني امية اين گوي [خلافت]را مانند گوي کودکان بين تان دست به دست کنيد؛ قسم به کسي که ابوسفيان به او قسم مي خورد نه عذابي در کار است و نه حسابي، و نه بهشتي و نه جهنّمي، و نه رستاخيزي و نه قيامتي!» خليفه از بيان سخن ابوسفيان بر آشفت و او را از منزل بيرون کرد. اما از ساير بني اميه چيزي نقل نمي کند24 که اين نشانگر اين است که آنها نسبت به بيان اين سخنان بي ميل نبوده‌اند.
بنى‏اميه رفته رفته اختيارات حکومت را از خليفه سوم سلب كردند، استقلال رأى و قدرت تصميم‏گيرى را از او گرفتند. هر يك ‏از آنان ‏قلمرو فرمانروايى ‏خود را مِلك ‏طِلق ‏خويش مى‏پنداشت و بدون هيچ‏گونه اعتنايى به مقدسات اسلامى و يا حتي مصلحت خليفه، بزرگ‏ترين خيانت‏ها را مرتكب مى‏شد.
وليدبن عقبة بن ابى معيط رسما در كوفه شراب خورد و در محراب عبادت هنگام نماز صبح از فرط شرابخورى استفراغ كرد.
پس از افشاى رسوايى اخلاقى وليد، با فشار مسلمانان وي عزل شد ولى پس از مدتى، سعيد بن عاص يکي ديگر از سران بني اميه جانشين وليد در کوفه شد، سعيد گفت: روستاها و سرزمين‏هاى حاصل‏خيز عراق متعلق به قريش است؛ يعنى سواد عراق را جزء تيول خود و قوم و قبيله‏اش (بني‌اميه) شمرد.25
 مسلمانان كوفه دريافتند گرچه سعيد همچون وليد فساد اخلاقى علنى ندارد، ولى به فساد مالى آلوده است. مالك اشتر، كه در آن روزگار از قُرّاء قرآن و خواص اهل حق و فرماندهان دلير كوفه به شمار مى‏آمد، نتوانست اين زياده‏طلبى و ظلم آشكار و ادعاى جسورانه سعيد را تحمل كند؛ از اين رو لب به اعتراض گشود و گفت: آيا غنيمتى را كه خداوند در سايه‏شمشيرهاو نيزه‏ها نصيبمان‏نموده‏است، بُستان‏خود و قومت ‏مى‏شمارى؟!
آن‏گاه با هفتاد سوار از كوفه رهسپار مدينه شد، نزد عثمان رفت و از عمل زشت سعيد شكايت كرد و خواستار عزل سعيد شد. سرانجام، خليفه مشكل را با برخى از اُمرا، از جمله خودِ سعيد بن عاص در ميان گذارد. عبدالله بن سعد براى فرونشاندن اعتراضات كوفيان، مصلحت را در اين ديد كه خليفه به خواسته كوفيان بى‏توجهى نكند؛ چرا كه كوفه يك شهر نظامى بود و آرامش و ثباتش در تحكيم يا تضعيف پايه‏هاى دستگاه خلافت نقش حساس و سرنوشت‏سازى داشت. ولى سعيد بن عاص به اين رأى اعتراض كرد از اين رو سرانجام مسلمانان كوفه را، كه براى حفظ زمين‏هايشان از تجاوز و چپاول سعيد بن عاص شكايت كرده بودند با صلاحديد خود سعيد بن عاص به مرزهاى كشور تبعيد كرد! 26
   عبداللّه بن سعد بن ابى سرح با ظلم و ستم خود، مردم مصر را به تنگ آورد به گونه‏اى كه عدّه زيادى از مسلمانان از مصر به مدينه آمده و از او شكايت كردند ولى شكايت آنان موجب به خطر افتادن جان خودشان گرديد.27
آري اساسا رفته رفته پروژه سيطره بني اميه به کل جهان اسلام به منصّه ظهور رسيد و اين به معني سلطه مجدد کُفر بوسفياني با نقاب اسلام بر محرومان و مجاهدان صدر اسلام بود سيطره شومي که با رنج‌ها و محنت هاي شهيدان و مجاهدان بدر و اُحد زايل گرديده بود، بار ديگر بازگشت. أبوسفيان که در آن سالها پيرمردي نابينا و فرتوت شده بود بر سر قبر حمزه سيدالشهداء (عموي پيامبر) آمد و گفت: « يا أبا عُماره ! لقد قاتلتنا علي أمر صار إلينا» « بر سر چيزي با ما جنگيدي که آخر به دست ما افتاد».28
  آري سرانجام، معامله خودي کردن با بني اميّه، خطرهاي بزرگي براي امت اسلامي پديد آورد و به بهاي گزافي تمام شد. روز به روز دست اين طائفه خطرناک در جامعه اسلامي باز شد به گونه اي که بر امور قضايي، اقتصادي و سياسي امّت پيامبر (ص) مسلط شدند و هويت ديني حکومت و جامعه اسلامي را از درون تهي کردند. و سيطره کفرباطني بر اسلام ناب فراهم آمد.
پيامد سياست تعامل توأم با تساهل با غير خودي‌ها که با سکوت اکثر اصحاب به بار نشست، اين شد كه معاويه در سال‏هاى پايانى خلافت عثمان، با كمال جسارت در محفل بزرگان اصحاب و سران مهاجران،‌ در مدينه، حاضر ‏شده و به بهانه دفاع از عثمان، آن‏ها را تحقير ‏كرد و از خود و اجداد كافر و بت‏پرستش به نيكى ياد ‏نمود. وي در آن مجلس گفت:
« اى مهاجران، شما مى‏دانيد كه هر يك از شما پيش از اسلام در ميان قومتان فردى ورشكسته و گم‏نام بوده ايد، كارها و امور جامعه بدون نظرخواهى از شما انجام مى‏شد، تا اين‏كه خداوند رسولش را مبعوث نمود و شما سبقت جسته و زودتر به او پيوستيد. پس شما تنها به واسطه سبقتتان سيادت يافته‏ايد، به طورى كه امروز مى‏گويند: رهط [حزب] فلان، آل فلان، وگرنه پيش‏تر شما قابل ذكر نبوديد.» 29
اين ماجرا از يك سوى ميزان سلطه بنى‏اميّه و از سوى ديگر احساس وحشت و حقارت بزرگانِ اصحاب را نسبت به آنان نشان مى‏دهد.
 على (ع)، كه در مجلس حضور داشت و مى‏دانست معاويه مى‏خواهد تلويحا اقتدار و آقايى مجدد خود را به رخ اصحاب بكشد، به شدت خشمگين شدند و فرمودند: « ما أنت و هذا يابن اللَّخناء!؛ اى پسر زن كثيف، تو را چه به اين حرف‏ها!» سپس با خشم برخاسته و از مجلس خارج شدند.30
همان گونه که در صدر اين سند تاريخي تصريح شده است در اين جلسه سران مهاجران شرکت داشتند، ولي جاى شگفتى است كه جز اميرمؤمنان (ع) کسي به معاويه اعتراض نکرد.»31
رشك بني اميه نسبت به اميرمؤمنان(ع)
بني‏اميه در رقابت و برتري‏جويي خود نسبت به بني‏هاشم، مرزهاي مروّت انساني را در هم ريختند و به كينه‏توزي و حسادت شديد مبتلا گرديدند. آنها ديدند با وجود نبوت نبي‏اكرم(ص) و حلول نور ولايت در خاندان بني‏هاشم، هرگز نمي‏توانند با آنان رقابت كنند؛ زيرا اين مسئله يك امر غير اكتسابي است؛ لذا از روي حقه و حسد به انتقام‏جويي از آنان پرداختند. البته براي اين دشمني دلايل ديني و غير ديني تراشيدند؛ ولي يكي از ريشه‏هاي همه آنها حسادت بود. اميرمؤمنان(ع) در يكي از نامه‏هايش به معاويه مي‏نويسند:
ألا و نحن أهل‏البيت آل ابراهيم المحسودون حسدنا كما حسد آباؤنا من قبل سنّة و مثلاً... ؛32 آگاه باشيد ما اهل‏بيت، فرزندان ابراهيم، مورد حسادت قرار گرفته‏ايم، همان‏گونه كه پدران ما پيش‌تر محسود واقع شده‏اند؛ اين سنت و مثل است... .
هل تنقم منّا إلا أن آمنّا بالله و ما أنزل إلينا و اقتدينا و اتّبعنا ملّة إبراهيم صلوات الله عليه و علي محمّد و آله... ؛33 آيا جز اين است كه به خاطر اين‏كه ما به خدا و آنچه بر ما نازل شده، ايمان آورده‏ايم، به ملت ابراهيم اقتدا كرديم و از دين ابراهيم صلوات الله عليه و علي محمد و آله تبعيت كرده‏ايم، از ما انتقام مي‏كشيد.
حسادت از خصايص شرارت‏بار بشري است كه بسياري از انسان‏ها آن را در درون خود احساس مي‏كنند؛ ولي انسان‏هاي متعالي سعي مي‏كنند آن را از درون خود ريشه‏كن كنند و يا لااقل از عمل به مقتضاي آن خودداري ورزند. در اين صورت، خود و جامعه را از ابتلا به آتش شرارت‏بار حسد نجات مي‏دهند. ولي متأسفانه برخي انسان‏ها نه تنها از عمل به مقتضاي حقد و كينه خودداري نمي‏ورزند، بلكه آن ‏را يك امر طبيعي تلقي كرده، از رفتار برخاسته از رشك و حسد هيچ باكي ندارند. بسياري از جريان‏هاي سياسي اجتماعي و رفتار گروه‏ها ناشي از همين صفت رذيله است كه بعضاً عواقب بسيار وخيمي براي جامعه بشري به بار مي‏آورد. قرآن مجيد در سورة فلق به نبيّ مكرّم اسلام(ص) مي‏فرمايد: «قل أعوذ بربّ الفلق، من شرّ ما خلق... و من شرّ حاسدٍ إذا حسد؛34 بگو: به پروردگار سپيده‏دم پناه مى‏برم. از بدى آنچه آفريد. و از بدى رشك‏آورنده هنگامى كه به رشك خيزد....»
از اين آيه شريفه به روشني پيداست كه حسادت آثار بسيار خطرآفريني براي جامعه دارد؛ لذا خداوند به پيامبرش دستور مي‏دهد تا از شر انسان حسود به خدا پناه ببرد. اگر حسد يك خصلت ناپسند معمولي مانند خسّت و پرحرفي و غيره بود، هرگز خداوند حسود را يك فرد شرور و زاينده شر معرفي نمي‏كرد. به علاوه، اگر شر ناشي از حسادت امري خرد و كوچك بود و آثار مخرب درخور توجهي نداشت، خداوند به پيامبرش دستور نمي‏داد تا از شر حسود به خداوند پناه برد و اساساً انسان حسود را در ميان انسان‏هايي كه صاحب رذايل اخلاقي هستند، جدا نمي‏كرد و خطر او را چنين به نبي‏اكرم(ص) گوشزد نمي‏فرمود.
23- برای اطلاع بیشتر از روند رشد تساهل پس از رحلت رسول خدا(ص) و برخورد امیرمؤمنان(ع) با آن رجوع کنید به : مجله معرفت، ش 37 ، مقاله امام علی(ع) و تساهل خواص، اثر نگارنده و مجله رواق اندیشه ، ش 22 ، مقاله مرزهای مدارا و شدّت عمل در حکومت امیرمؤمنان(ع)، اثر نگارنده
24- ابن ابى الحديد، پيشين، ج 1، ص 339.
25- ابن ابى الحديد، پيشين، ج 1، ص 339.
26- ابن ابى الحديد، پيشين، ج 1، ص 339.
27- رك: مسعودى، پيشين، ج 2، ص 345
28- الغارات ص 118 و نهج‏السعاده، ج 4، ص 152، به نقل از اثبات الهداه، ج 3، ص 95، ح 813 و بحارالانوار، ج 8، ص 553.
29- الغارات، ص 121 و  نهج‏السعاده، ج 4، ص 156، به نقل از همان، ج 3، ص 95، ح 813 و بحارالانوار، ج 8، ص 553.
30- سوره فلق.
31- بنگرید به: ابن ابي‏الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ج 1، ص 339.
32- المعيار و الموازنه، ص 125؛ وقعه صفين، ص 94، با کمي تغيير؛ نهج‏السعاده، ج 2، ص 95، با کمي تغيير.
33- المعيار و الموازنه، ص 125.
34- المعيار و الموازنه، ص 150.