kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۶۳۲
تاریخ انتشار : ۱۸ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۹:۱۱

هدف صهیونیست‌ها از تکرار دروغ بزرگ هولوکاست(پاورقی)


قسمت دوم
Research@kayhan.ir
(4) انديشه و هدف هيتلر دربارة يهوديان چه بود؟
صهيونيست‌‌ها دائماً به دنبال برانگيختن نفرت و انزجار مردم دنيا نسبت به دشمنانِ اسرائيل‌اند تا از اين طريق، هم پيشاپيش زمينة ارتكاب هر جنايتي عليه مخالفان را آماده كنند و هم، كارهاي خود را موجّه و نوعي حقِ طبيعي براي مقابله به مثل جلوه دهند و مثلاً ادعا مي‌كنند كه هدف هيتلر، نابود كردن و قلع و قمع همة يهوديان اروپا بود و مي‌خواست نسل يهود را از ميان بردارد.
مطلب ديگري كه بار‌ها موجب سوء استفاده صهيونيست‌‌ها و فريب اذهان عمومي شده، تعبير «راه حل نهايي» است كه هيتلر چند بار آن را در سخنراني‌ها و فرمانهايش دربارة يهوديان به كار برده بود؛ صهيونيست‌ها، واژة آلماني «راه حل يكجا» را، در متن‌هاي انگليسي، به معناي «راه حل نهايي» و به معناي قلع و قمع به كار مي‌بردند كه در همان زمان مورد اعتراض آلمان‌ها قرار گرفت.
از آنجا كه براي توجيه قداستِ هولوكاست، لازم بود تعداد كشته‌هاي يهود، چند ميليوني و هرچه بيشتر باشد، صهيونيست‌‌ها غوغا به راه انداخته‌اند كه «راه حل نهايي» هم، عيناً به معناي «قلع و قمع» و كشتن همة يهوديان است. از جمله خيانت‌هاي صهيونيست‌‌ها و گروه‌هاي فشار براي قبولاندن اين دروغ و فريب جهانيان اين بود كه ده‌ها سال، هرجا به واژه آلماني (Leichenkeller) يعني «سرداب مردگان» رسيده‌اند، آن را «اتاق گاز» ترجمه كرده‌اند و به زبان رمزي و ابهام‌آلود مطلب نوشته‌اند تا هرچه را كه مي‌خواهند، القاء كنند. همچنين در گفته‌هاي هيتلر يا مدارك آلماني، همواره واژه‌هايي مانند: انتقال يا اخراج يا تخليه يا دورسازي و يا حتي طرد يا خلع يد را، «قلع و قمع» معنا كردند.
صهيونيست‌ها، با تكرار مستمر اين دروغهاي بزرگ، هرچه را كه مي‌خواستند از زبان هيتلر مي‌گفتند و از همين راه، كشته شدن يهود به دست نازي‌ها را، «قلع و قمع» و «نژادكشي» معرفي كرده‌اند؛ اما ديگر سالهاست كه حتي مورّخان يهودي نيز معترفند كه در اين خصوص، حتي يك مدرك كتبي هم به امضاي هيتلر يا فرماندهان ارتش آلمان پيدا نشده است.
دكتر كابوي از مركز اسناد تل‌آويو در 1960 تأييد مي‌كند كه: «هيچ مدركي با امضاي هيتلر، هيملر يا هيدريش كه از قلع و قمع يهوديان سخن گفته شده باشد، وجود ندارد... و واژة قلع و قمع، در نامة گورينگ به هايدريش، راجع به راه حل نهايي مسألة يهود به چشم نمي‌خورد». والتر لاكور، مورّخ يهودي آلماني نيز پس از سال‌ها لجاجت، در 1981 اعتراف مي‌كند كه: «تا به امروز فرمان مكتوبي از هيتلر به منظور نابودي جماعت يهودي اروپايي نيافته‌اند... و اين فرمان هرگز داده نشده است» و در هيچ يك از متن‌هاي مربوط به «راه حل نهايي»‌، سخني از اتاقهاي گاز نيست؛ همچنين، با بررسي‌هاي دقيق كارشناسان كشورهاي گوناگون بر روي چندين تُن از اسناد بايگاني آلمان‌ها كه پس از جنگ به آمريكا منتقل شده بود و علي‌رغم تلاش‌هاي نظريه‌پردازان نژادكشي و قربان بزرگ [هولوكاست]، در فوريه 1982 در سوربن فرانسه، رسماً اعلام كردند كه: «با وجود عالمانه‌ترين پژوهشها، هرگز نتوانسته‌اند فرماني از هيتلر مبني بر قلع و قمع يهوديان پيدا كنند»!
به علاوه و بدون شك، نه امكانات فني و فرصت چنين كشتاري از سوي نازي‌ها موجود بود و نه مي‌شد فرمان نابودي ميليون‌ها يهودي را سال‌ها پنهان نگاه داشت و همة اين حرف‌ها را، صهيونيست‌ها، مدت‌ها بعد از جنگ جهاني دوم، جعل كرده‌اند. پيشتر گفتيم كه هيتلر و همدستانش هرگز تلاش نكرده‌اند كه جناياتشان را مخفي كنند بلكه همة آن‌ها را بدون هيچ پرده‌پوشي بر زبان آورده‌اند، اما هيتلر هيچ‌گاه در انديشة نسل‌كشي يهود نبود و صهيونيست‌‌ها نيز هرگز نتوانستند از ميان چندين تُن اسناد آلماني ضبط شده و منتقل شدة به ايالات متحده مدركي در اين خصوص ارائه كنند.
هيتلر در سال 1919 ـ يعني در زماني كه هنوز هيچ مسؤوليتي نداشت ـ در نامه‌اي به دوستش نوشت كه «دورسازي يهوديان» را، «هدف نهايي» خود مي‌داند. او معتقد بود كه خيانت يهوديان، يكي از دلايل اصلي شكست آلمان در جنگ اول جهاني بوده است و برنامة حزب ناسيونال ـ سوسياليست از پيش اعلام كرده بود كه: «يك يهودي نمي‌تواند يك ميهن‌پرست باشد». هيتلر در سال 1933 صدر اعظم آلمان شد و از 1934 به بعد در مقام پيشوايي رايش آلمان بزرگ نيز حكومت مي‌كرد اما در همة اين سالها، همچنان در انديشة اخراج يهود بود و همين نظر را دنبال مي‌كرد، چنان‌كه به صراحت به سفير خود در پاريس گفت: قصد دارد پس از جنگ، تمامي يهوديان را از اروپا تخليه كند!
اما اين دورسازي يهوديان كه از هدفهاي ثابت در سياست هيتلر بود، بنا به شرايط سياسي و جنگ، أشكال مختلف به خود گرفت؛ نخست قرار بود كه اين مسأله با بيرون‌رفتن تدريجي و مهاجرت يهوديان به نقاط ديگر انجام گيرد و سپس، اخراج يا راندن يهود به بيرون از محدوده و فضاي حياتي مردم آلمان مطرح شد. آنگاه، هيملر، ناپديد شدن هميشگي يهوديان را، به لطف تخلية تمامي آن‌ها به سوي آفريقا و يا اسكان در مستعمره‌اي كه به تصرف آلمان درمي‌آمد، به ميان آورد كه اگرچه هيتلر هم با آن موافقت كرد اما بعداً به دليل تسلّط نيروي دريايي انگليس بر دريا‌ها و كمبود كشتي، كنار گذاشته شد؛ با تصرف برق‌آساي لهستان و پيروزيهاي محور شرق، قرار شد كه يهوديان در سرزمين‌هاي اشغال شده، يعني در مرز جديد با اتحاد شوروي يا لهستان ساكن شوند. سپس با شكست فرانسه، نازي‌ها مي‌خواستند از سرزمين آن‌ها براي اسكان يهود بهره بگيرند و چندي بعد پيشنهاد انتقال آن‌ها به ماداگاسكار مطرح شد؛ در دوم ژانويه 1942، پيشوا اعلام كرد كه «يهوديان بايد اروپا را ترك كنند و بهتر آن است كه به روسيه بروند».
در پايان 1942، هيتلر به هيملر براي رهاسازي يهوديان در عوض يك فديه، اختيار كامل داد، به اين معنا كه هيملر مهاجرت آن‌ها را در شرايطي سازمان دهد كه امكان لخت كردن ثروتمندان يهودي را فراهم سازد و ايدة ماداگاسكار كنار گذاشته شد. مدت‌ها بعد، با هزيمت ارتش آلمان در نبرد با ارتش سرخ و پيچيده‌تر شدن اوضاع، اين نقشه هم متوقف گرديد و از يهوديان براي كار در كارخانه‌هاي اسلحه‌سازي يا اردوگاه‌ها بهره مي‌گرفتند. اين آخرين تصميمي بود كه در مورد يهوديان گرفته شد، زيرا با شدت گرفتن بمبارانهاي متفقين بر روي مراكز و كارخانه‌هاي نظامي و نياز مبرم به بازسازي فوري آن‌ها و كمبود نيروي كار، مسلماً اخراج آنان به زيان آلمان تمام مي‌شد و اساساً به خاطر همين كمبود نيروي كار بود كه اردوگاه‌هاي كار اجباري آلمان‌ها در نقاط گوناگون شكل گرفت و باز به همين دليل بود كه با وجود همكاري يهود با متفقين، در دو سال آخر جنگ، هيچ تصميم جديدي در مورد آن‌ها گرفته نشد و همچنان از آنان در اردوگاه‌ها بهره مي‌گرفتند و به اين ترتيب و در واقع، طرح انتقال يا اخراج يهوديان، عملاً هرگز به اجرا درنيامد؛ بنابراين، به شهادت مدارك فراوان به زبان آلماني، در جستجوي محلي براي اسكان يهوديان در يك مستعمره در آفريقا و سپس تغييرات مكرر آن و مطرح شدنِ لهستان، فرانسه، ماداگاسكار، شرق اروپا و شوروي و كنار گذاشتن يكايك آن‌ها و به‌ويژه همين توقف و عدم اجراي نهايي، كاملاً اثبات مي‌كند كه «راه حل نهايي»، منحصراً به معناي «انتقال يهوديان» و خالي كردن اروپا از آن‌ها و فرستادنشان به هرچه دورتر بوده است تا پس از پيروزي آلمان در جنگ، همگي در يك گتوي خارج از اروپا اسكان داده شوند نه به معناي نژادكشي و كشتار و قلع و قمع! وگرنه هيتلر مي‌توانست اين كار را با تير بارانهاي دسته جمعي و يا با سخت‌گيريهاي بيشتر در اردوگاه‌ها و زندان‌ها هم انجام دهد زيرا جامعة يهود به عنوان متحد انگليس محسوب مي‌شد؛ پس سلطة هيتلري، چيزي غير از يك «يهودي‌كشي» بود وگرنه مي‌بايست يهوديان ـ بعد از 12 سال حكومت هيتلر ـ تنها قربانيان و يا دست‌كم، قربانيانِ اصليِ او مي‌بودند. در هرحال بايد پرسيد كه چرا صهيونيست‌ها، در خصوص كشتار‌ها و مظالم استالين و لنين نسبت به 5 ميليون يهودي ساكن در روسيه هيچ اعتراضي نكرده‌اند؟ همان پنج ميليوني كه پيش از هرتسل، بارون دوهيرش يهودي مي‌خواست آن‌ها را از روسيه به آرژانتين ببرد؟ مگرنه اينكه مي‌گويند استالين و لنين يك ميليون يهودي را كشته‌اند؟
(5) آيا هيتلر، يهوديان را بزرگ‌ترين دشمن خود مي‌دانست؟
صهيونيست‌‌ها ادعا مي‌كنند كه هيتلر، يهوديان را بزرگترين دشمن و دشمن اصلي خود مي‌دانست و مي‌خواست همه يهوديان اروپا را نابود كند و گاهي نيز چنان سخن مي‌گويند كه گويي يهوديها، تن‌ها كشته‌هاي جنگ جهاني يا بيشترين تعداد آن هستند. اما واقعيت اين‌است كه حالت التهاب سياسي و دشمني كشورهاي اروپايي با يكديگر، از سال‌ها پيش از جنگ اول جهاني نيز وجود داشت چنانكه مثلاً در اثر سياستهاي ضد روسي بيسمارك [صدر اعظم آلمان] در سال 1894، روسية مستبد ناچار شد كه از بيم حملة آلمان، با فرانسة دموكرات متحد شود و با اين كشور پيمان دو جانبه امضاء كند.
وضعيت جنگ سرد بين كشورهاي اروپايي، به‌ويژه در نيمة نخست قرن بيستم عموميت داشت و بين ايتاليا و آلمان با شوروي و همچنين بين انگلستان و شوروي كاملاً احساس مي‌شد چنانكه موسوليني مي‌گفت: «فاشيسم قدرتي است كه ايتاليا را از خطر بلشويسم حفظ خواهد كرد» و اين نفرت از سوي روس‌ها هم نسبت به آلمان ابراز مي‌شد. به عنوان نمونه يك نويسندة روسي در 1944 كتابي منتشر كرد با عنوان «فراخوان به ارتش سرخ» و ندا سرداد كه: بكشيد! بكشيد! در ميان آلماني‌ها بي‌گناه وجود ندارد... آموزشهاي رفيق استالين را اجرا كنيد و جانور فاشيست را براي هميشه در لانه‌اش له كنيد!
مي‌دانيم كه آلمان، در جنگ جهاني اول هم به روسيه حمله كرده و ناكام مانده بود و جزو كشورهاي شكست خورده به حساب مي‌آمد؛ هيتلر در يك چنين شرايطي بزرگ شد و تا هنگامي كه در 1933 به قدرت رسيد، انديشة انتقام، يك لحظه هم او را ر‌ها نكرد. مهم‌ترين هدف‌هاي هيتلر و حزب ناسيونال ـ سوسياليست، مقابله با دشمنان اصلي ـ يعني فرانسه و انگليس و شوروي ـ و ريشه‌كني كمونيسم و بلشويسم و تسخير تمامي اروپا بود. قلب هيتلر چنان مالامال از نفرت نسبت به كمونيست‌ها بود كه ده‌ها هزار كمونيست آلماني را، صرفاً به خاطر گرايش به اين تفكر، اعدام يا زنداني كرد؛ نخستين اردوگاه‌هاي اسارت و كار اجباري كه به فرمان هيتلر ساخته شد، به قصد نگهداري كمونيستهاي آلماني بود كه هزاران نفر از آن‌ها و رهبرشان در همين اردوگاه‌ها جان دادند و نخستين قربانيهاي او نيز، همين كمونيست‌هاي هموطنش بودند. از سوي ديگر همين هدفِ نابوديِ كمونيسم از سوي هيتلر بود كه چشم‌پوشي آمريكايي‌‌ها و انعقاد قرارداد با غرب، حتي در حد تحويل سلاح را در آستانة جنگ جهاني دوم، برايش به ارمغان آورد درحالي‌كه علي‌الظاهر اين همكاري، نادرست به نظر مي‌رسيد زيرا آلمان، خود يكي از طرفهاي درگير با آمريكا در جنگ جهاني اول بود. در واقع، وحشت از بلشويسم اختصاص به اروپا نداشت و آمريكايي‌ها هم، آن قدر از قدرت گرفتن كمونيست‌ها و نفوذ آن‌ها در اروپا نگران بودند كه پيشاپيش به فكر چاره‌جويي افتادند و با فهم دشمني ريشه‌دار آلمان‌ها با شوروي، تسليح مجدّد آلمان و فروش لوازم نظامي به آن‌ها را بر عهده گرفتند و از اين طريق، هم موجب رونق توليد ملي و رشد صنايع آمريكا و بيرون رفتِ كشورشان از ركود 1929 شدند و هم ارتش زخم‌خورده و در آرزوي انتقام آلمان را براي روز مبادا و رويارويي با شوروي و تضعيف حكومت بلشويكي، بازسازي و تجهيز كردند و به اين ترتيب، به بهاي جان حدود 70 ميليون نفر، تلفات جنگ جهاني دوم، بيشترين بهره را از دشمني آلمان و شوروي بردند.
سوداي نابود كردن بلشويك‌ها و نفرت از آن‌ها و غرور ناشي از تسخير سريع دانمارك و نروژ و هلند و بلژيك و لوكزامبورك و فرانسه و روماني و يوگسلاوي موجب شد كه با وجود پيمان ده سالة عدم تجاوز با روسها، هيتلر بزرگ‌ترين اشتباه نظامي خود را در مورد نيروي ارتش سرخ مرتكب شود و با توصيف كار خود به عنوان «يك جنگ صليبي بر ضد بلشويسم»، به روسيّه حمله كند و مثلاً دستور دهد كه پس از اشغال استالين‌گراد، بايد همة مردان روس كشته شوند و هيچ مردي زنده باقي نماند؛ خطايي كه اگرچه چندي بعد صراحتاً به آن اعتراف كرد اما ديگر دير شده بود و همين اشتباه بزرگ، به تسليم بدون شرط و تقسيم آلمان و كشته شدن 7 ميليون آلماني و 22 ميليون روسي و معلوليّت ميليون‌ها نفر و نابودي و وابستگي اقتصاد آلمان و رنج‌ها و ويرانيهاي فراوان و يكه‌تازيهاي بعدي آمريكا در جهان انجاميد.
همة اين نتايج مصيبت‌بار، دنبالة همين حملة به شوروي بود كه هيتلر آن را بزرگ‌ترين دشمن خود مي‌دانست. پيشوا بر اين اصرار داشت كه آلمان، هرگز در جنگ جهاني اول هم شكست نخورده بلكه از طرف خائنان داخلي ـ يعني يهوديان و دموكراتهاي سوسياليست ـ مورد حملة خائنانه قرار گرفته است و سرمايه‌داران يهودي، بيش از هركسي، مردم آلمان را استثمار كرده‌اند و يهوديان، دشمنانِ نژاد آريايي و باعث بدبختي و عقب‌ماندگي كشورش هستند. بنابراين، اگرچه صهيونيست‌‌ها و يهوديان، با تماسهاي خود با دشمنان آلمان در هر دو جنگ جهاني و جاسوسي براي آنان، و به‌ويژه بعد از پنجم سپتامبر 1939، رسماً و عملاً، بزرگ‌ترين دشمن داخلي هيتلر بودند اما در نظر هيتلر و رهبران نازيسم، يهوديها، تنها به عنوان يك قوم «خائن» و «جاسوس انگليس» شناخته مي‌شدند كه هرچه زودتر بايد از آلمان بيرون رانده شوند و نه بيشتر.
(6) تعداد واقعي قربانيان يهودي چقدر بوده است؟
1ـ مي‌دانيم كه شمار كشته‌هاي آلمان در جنگ جهاني دوم كلاً 7 ميليون نفر بوده است حال چطور مي‌توان پذيرفت كه 6 ميليون نفر از اين 7 ميليون، يهودي باشند؟! و مي‌دانيم كه اساساً يهودي‌ها به عضويت ارتش آلمان پذيرفته نمي‌شدند، حال با توجه به اينكه تعداد كشته‌هاي غيرنظامي آلمان‌ها 000/600/1 نفر بوده، چطور مي‌توان قبول كرد كه يهودي‌ها در آلمان 6 ميليون نفر قرباني داده باشند؟!
2ـ روزنامه عبراني نيويورك در 30 ژوئن 1965 اعلام مي‌كند كه پس از فراخوان صهيونيست‌‌ها و تا اين تاريخ، كلاً 000/375/3 نفر به خاطر خساراتي كه در دورة سلطة هيتلر متحمل شده‌اند، تقاضاي ترميم كرده‌اند. معناي اين خبر آن است كه 20 سال بعد از پايان جنگ جهاني دوم و از سوي يهوديان پُر زاد و ولد، تنها به اندازة نصف رقمي كه صهيونيست‌‌ها ادعا مي‌كنند به دست هيتلر كشته شده‌اند، تقاضاي خسارت شده است.
3ـ در يك متن رسمي آلماني، تعداد كل يهوديهاي ساكن در سرزمينهاي تحت حاكميت نازيها، حدود 000/250/3 نفر برآورد شده است.
4ـ بنا به اعلام جامعة انتشاراتي يهوديان آمريكا و منتشر شده در فيلادلفيا [ج43/ 666]، تعداد يهودياني كه در 1941 در آلمان و اروپاي مطيع آلمان مي‌زيسته‌اند، جمعاً 722/110/3 نفر بوده كه به رقم اعلام شده توسط آلمان‌ها هم بسيار نزديك است. معناي اين رقم آن است كه حتي اگر هيتلر، تمام يهوديان اروپا را هم مي‌كشت، رقم واقعي قربانيان، اندكي بيش از سه ميليون مي‌بود، پس چگونه ممكن است كه 6 ميليون نفر قلع و قمع شده باشند؟ بنابراين، صهيونيست‌‌ها مدعي رقمي هستند كه حتي بنا به آمار رسمي خودشان هم، وجود نداشته است!
5ـ وقتي يهودي‌ها كه در كنار متفقين و عليه كشور خودشان
 ـ آلمان ـ مي‌جنگند و علناً با دشمنان خارجي همكاري مي‌كنند و ابتدا از قتل‌عام 25 ميليون يهودي به دست هيتلر سخن مي‌گويند و سپس رفته رفته و سال‌ها بعد آن را به 6 ميليون نفر كاهش مي‌دهند، دروغهايي به اين بزرگي مي‌گويند و يا مثلاً به عنوان يكي از محلهاي كشتار، مدعي اردوگاهي به نام Wolzek مي‌شوند كه هرگز و بر روي هيچ نقشه‌اي وجود نداشته است، چگونه مي‌توان پذيرفت كه در مورد تعداد و نحوه جنايات هيتلر دروغ نگفته و يا اغراق نكرده باشند؟
6ـ صهيونيست‌‌ها در كنار اردوگاه آشويتس لوح يادبودي نصب كرده بودند كه روي آن نوشته شده بود: «اينجا، از 1940 تا 1945، چهار ميليون مرد و زن و كودك به دست هيتلر، شكنجه ديده و كشته شده‌اند». اما پس از آنكه پژوهشهاي متعدد كارشناسان، دروغ بودن اين مطلب را ثابت كرد، صهيونيست‌‌ها ناچار شدند لوح ديگري در آنجا نصب كنند كه تعداد كشته‌‌ها را «اندكي بيش از يك ميليون نفر» اعلام مي‌كرد! و البته آنان، هرگز محل دفن همين يك ميليون ادّعايي را هم معين نكردند؛ البته به اين دليل كه اساساً چنين مكاني وجود نداشته است.
7ـ با بررسي‌هاي متعدد ميداني و پيگيري كارشناسان رسمي از كشورهاي گوناگون و با دلايل متعدد فني و علمي ثابت شده است كه تعداد يهودياني كه در جنگ دوم جهاني به علتهاي گوناگون، مانند شيوع چندبارة تيفوس در اروپا، شرايط سخت اردوگاه‌هاي كار اجباري و به خصوص بمباران‌هاي مكرّر متفقين بر روي شهرهاي آلمان و اردوگاه‌هاي يهوديان كشته شده‌اند، بدون ترديد، به يك ميليون نفر هم نمي‌رسد.
يكي از اين كارشناسان رسمي و موظف، پينتر، حقوقدان آمريكايي است كه از سوي دولت آمريكا به عنوان قاضي به داخائو (مركز محاكمه جنايات جنگي) فرستاده شده بود، پينتر مي‌نويسد: پس از 6 سال بعد از جنگ كه در آلمان و اتريش گذرانده‌ام و به عنوان كسي كه خود را بيش از هركس ديگري در اين زمينه ذي‌صلاح مي‌شمارد، مي‌توانم ادعا كنم كه تعداد يهوديان كشته شده، «قطعاً هرگز به يك ميليون نرسيده است»!
بنا بر آنچه گفتيم، «هولوكاست» يا كشتار 6 ميليون يهودي به دست نازيها، كه مؤثرترين و اصلي‌ترين بهانة صهيونيست‌‌ها براي غصب فلسطين بوده است، واقعيت ندارد و همة بزرگ‌نمايي‌ها و مظلوم‌نمايي‌هاي صهيونيست‌ها، دروغ و جعل تاريخ است.