کشتی اسلام بر موج خون سالار شهیدان
أ فاطِمُ لَوْ خِلتِ الحُسَينَ مُجَدَّلاً
وَ قَدْ ماتَ عَطشاناً بِشَطِ فُراتِ
إذاً لَلَطِمْتِ الخَدَّ فاطِمُ عِندَهُ
وَ أجْرَيتِ دَمْعَ العَينِ فى الوَجَناتِ
ای فاطمه(س)! اگر حسین علیهالسلام را میدیدی که در کنار رود فرات افتاده و با لب تشنه جان سپرده است، در آن هنگام کنار پیکر مطهرش نوحهگری میکردی و دُر وارههایاشک بر رخساره روان مینمودی.
(دعبل خُزاعی شاعر انقلابی اهل بیت - از قصیده معروف مدارس آیات)
***
مشهور است که گفتهاند «ألإسْلامُ مُحَمّدیُّ الوُجُودِ وً حُسَینیُّ البَقاءِ»: ظهور اسلام قائم به وجود مقدس پیامبر اعظم(ص) و بقای آن مرهون قیام حضرت سیدالشهدا(ع) است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله، اسلام را با سه نفر آغاز فرمود؛ خود در نماز به امامت میایستاد و پسر عمو و جانشین محبوبش علی(ع) و همسر گرامیش خدیجه(س) به آن حضرت اقتدا میکردند. آن سروش سعادت، اندوه عمیق و گرانباری از گمراهی مردم داشت و طی ۲۳ سال در راه هدایت آنان از هیچ کوششی فروگذار نکرد. پیوسته روح لطیفش از رذیلتِ مشرکان قریش آزرده بود. بارها جان عزیزش به خطر افتاد و در گردابهای بلا غوطه ور شد تا جایی که فرمود: هیچ پیامبری همچو من دچار رنج و محنت نشده است. (بحارالانوار 39/56) با این وجود قدمی کوتاه نیامد تا سرانجام بر اثر ایستادگی آن اسوه صبر و جهاد، جرثومه کفر و بتپرستی از سراسر جزیرهًْالعرب ریشهکن شد و خانه کعبه از لوث وجود بتها پاک گردید.
اما دریغ که با ارتحال رسول مهر، جامعه به عصر جاهلیت بازگشت. گویی قرآن این حادثه را پیشبینی فرموده بود که «... أ فَإنْ ماتَ أوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُم عَلى أعْقابِكُم؛ آيا اگر پیامبر بمیرد یا کشته شود شما به عقب بازمیگردید؟» (آلعمران/۱۴۴) دیگر حریم رسول خدا پاس داشته نشد و با وجود سفارشهای مؤكد آن حضرت، اهلبیت را از صحنه اسلام کنار نهادند و به تدریج دشمنی و خصومت با آنان را روش و سنت دین جلوه دادند تا جایی که بیزاری و سبّ و لعنِ آن یادگاران مظلوم پیامبر، مایه قرب به دستگاه خلافت و روشنی چشمها گردید!
هنوز نیم قرن از رحلت رسول اعظم(ص) نگذشته بود که تقریبا چیزی از حقیقت دین باقی نماند. طاغوتی در شام به عنوان جانشین پیامبر، از هیچ فساد و فحشایی رویگردان نبود، تعصبات جاهلی و قومی دوباره زنده شد و فتنه و نفاق، حاکمیت یافت. منبر مقدس پیامبر(ص) عرصهگاه بوزینگان بنیامیه گردید و اسلام تبدیل به بازیچهای شد که قوانین آسمانیاش با میل و هوس خلفا تغییر میکرد و حلال و حرامش به سود و زیان افراد، دگرگون میشد.
شهر پیامبر محل تردّد آوازه خوانان و مطربان و رقاصان گردید و قبحِ نوشیدن شراب از بین رفت. مردم مدینه خوار و مغلوب و تهیدست شدند. مؤمنان حقیقی تحت تعقیب و شکنجه قرار گرفتند و محبوس شده یا به شهادت رسیدند.
آل ابوسفیان به چیزی کمتر از محو کامل اسلام رضایت نداده و تا رسیدن به این هدف آرام نمیگرفتند. همانطور که معاویه آن بارِ زقّوم اموی در جلسهای با حضور رفیق خود مغیره بن شعبه بر این تصمیم اعتراف نمود. مغیره در آن مجلس سعی داشت او را نصیحت کند که از سختگیری بر بنیهاشم قدری بکاهد، اما معاویه برآشفت و گفت:... لا اُمَّ لكَ! لا وَاللهِ إلّا دَفناً دفْناً؛ای بیمادر! به خدا سوگند هیچ چارهای نیست جز آنکه نام محمد(ص) را از میان بردارم و مدفون سازم. (بحارالانوار 33/170) وی پس از امضای صلح امام مجتبی(ع) بر منبر مسجد کوفه رفت و رو به مردم کرد و گفت: من با شما به مبارزه برنخاستم تا نماز بخوانید و روزه بگیرید که خود، اینها را به جا میآورید بلکه جنگیدم تا بر شما حکومت کنم و قدرت را در دست گیرم.(بحارالانوار44/49)
سیر دوزخی اموی زمانی به درکات خود نزدیک شد که فاسق آلودهای چون یزید، امیرالمؤمنين! نام گرفت. مادرش مَیسون دختر بَجدَل کلبی بود. علامه مجلسی در استناد به شعر نسَبشناس کلبی از مولد ناپاک یزید خبر میدهد و پدر وی را غلام بَجدَل کلبی (و نه معاویه) معرفی میکند(بحارالانوار 44/309) این عصاره کفر و خباثت، جثهای فربه و خشن، بدنی پر مو و صورتی پر آبله داشت
(پیشوایان هدایت ۵/ ۱۳۶)
یزید در فساد و فحشا مرزی نمیشناخت. وی از نوشیدن شراب پیوسته مست بود و وقت خود را با سگان و بوزینگان میگذرانید. وی در مرگ ابوقیس بوزینه محبوبش به ماتم نشست و سوگوار شد و دستور داد او را کفن کرده به خاک بسپرند و مردم شام برای تسلیت به حضورش درآیند. شاعری در تمسخر یزید چنین سروده است:
یَزيدُ صَديقُ الْقِردِ مَلّ جِوارَنا
فَحَنّ إلى أرضِ الْقُرودِ يَزيدُ
«يزید که دوست میمونهاست از مصاحبت با ما انسانها به تنگ آمده و علاقه دارد در سرزمین بوزینگان زندگی کند.» (پیشوایان هدایت 139/5 به نقل از انسابالاشراف)
وی سگهای متعددی داشت و برای هر سگ خدمتکاری قرار داده بود تا به تیمار آن بپردازد. یزید در جامهای زرین شراب مینوشید و گاه باقیمانده ظرف خود را به میمونها و سگها میخورانید. او با گروهی از افرادِ آلوده چون خود مجالسی داشت و شب را با نوشیدن شراب واشتغال به ساز و آواز روز میکرد.
یزید اشعار زیادی در وصف شراب، تمسخر اعتقادات دینی، اظهار کفر و انکار مبدأ و معاد سروده است. آن ملعون پس از شهادت ریحانه نبی(ص) به صراحت در شعری اظهار داشت که من انتقام خونهای ریخته شده در بدر را از پیامبر گرفتم. او علاوهبر جنایت فجیع کربلا، قتل عام مردم مدینه در واقعه حَرّه و تخریب کعبه و کشتار مکیان را در پرونده ظلمانی و ننگین خود
دارد.
آل ابوسفیان اسلام ننگین اموی را در لایههای ستبر کفر و شرک و گمراهی، آنچنان حساب شده و با برنامهریزی بر جامعه مسلمانان حاکم کرده بودند که دیگر هیچ امیدی به بازگشت دین در بستر حقیقی خود وجود نداشت. در این شرایط حادثه عظیم کربلا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام و یاران باوفایش، اعجاز گونه حقیقت تابناک دین محمدی(ص) را پس از چندین دهه از زیر خس و خاشاک شرک و خرافه طالع ساخت. اگر این حماسه باشکوه نبود، دیری نمیپایید که اسلام نیز در کنار دیگر ادیان و مذاهبِ گمراه و تحریف شده بشری، مجموعهای از موهومات و اباطیل را تشکیل میداد که هیچ رشتهای از هدایت در تار و پود آن یافت نشود و این واقعیتی است که خباثت و طینت ناپاک بنیامیه بر آن گواهی میدهد.
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی