آقای قدیانی! ناظر امروز، قاضی فرداست!
آقای قدیانی سلامعلیکم؛
صرفنظر از آنچه در دوسوی ماجرا میگذرد، شواهد بسیاری حکایت از آن دارند که میدان این درگیری، چراگاه دشمن است. چه کسی و با کدام شناسه قابل شناسایی به شما و یا پدر شهید و بزرگوارتان اهانت کرده و خود را از طرفداران حضرت آیتالله مصباحیزدی معرفی کرده است؟! و بر فرض که او را از طرفداران آن عالم ربانی و شخصیت ملکوتی بدانیم، این ارتباط (که به یقین دروغین است) چگونه میتواند مجوزی! برای اهانت به ساحت آن عالم برجسته باشد؟! در نوشته کوتاهی که هفته قبل برای خودت فرستادم به این نکته و ضرورت خروج از این میدان تاکید داشتم ولی متاسفانه به قولی که دادید عمل نکردید. از این روی میخواهم نکاتی را بدون تعارف و به صراحت و البته از سر خیرخواهی با شما در میان بگذارم. این وجیزه حاوی چند نمونه از صدها نمونهای است که نشان میدهد در مسیری باطل و بیرون از دایره حق و عقل گام نهادهاید. و اما، از آنجا که دفاع از حریم نورانی و ملکوتی آیتالله مصباح را مانند همیشه وظیفه خود میدانم، این نوشته را در معرض دید دیگران نیز میگذارم. میدانی که تاکنون هیچیک از حملات ناجوانمردانه دشمنان اسلام و انقلاب به ساحت حضرت ایشان را بیپاسخ نگذاشتهام و تاسفآور آنکه این بار کسی به فحاشی علیه آن مرد الهی روی آورده است که هرگز انتظار نمیرفت. امید آنکه به خود آیی!
۱- در آغاز سخن باید به این نکته اشاره کنم که قلم توانا، نثر جذاب و پرداخت چندسویه به موضوعات، نعمت بزرگی است که خدای مهربان به تو ارزانی داشته است. از آن هنگام که جوانی نورسیده بودی و در کیهان «آقای چیز» را مینوشتی معلوم بود که آینده روشن و تحسینبرانگیزی پیشروی داری مخصوصاً آنکه نوشتههایت به اخلاص آمیخته بود و قلمت به دفاع از اسلام و انقلاب میچرخید. گمان ما به حقیقت پیوست و بعدها حسین قدیانی فرزند شهید اکبر را در قامت نویسندهای چیرهدست با قلمی توانا و نثری نو و کمنظیر دیدیم. نماز جمعهاش ترک نمیشد و هرجا که پاتوق بر و بچههای حزباللهی بود، او یکی از آنها بود و... حالا باید بگویم و بهتر آن است که بپرسم تو را چه شده که عهد پیشین از یاد بردهای و قلمی که جز به دفاع از حریم انقلاب نمیچرخید را وارونه به چرخش آوردهای؟! انصاف حکم میکند به این نکته نیز اشاره کنم که داستان بود و نبود امثال من و تو در مقایسه با عظمت بیانتهای انقلاب، مصداق این بیت از سروده پژمان بختیاری است که:
زيان و سود عالم چيست از بود و نبود ما ؟
به دريا قطرهاي افزون ز خرمن دانهاي کمتر
لطف خدای مهربان است اگر در خدمت انقلاب باشیم و نبودمان بر دامن کبریایی انقلاب کمترین گردی نمینشاند ... يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللهِ وَاللهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ... کوتاه سخن اینکه؛ به هوش باش و آنچه خدایت به لطف داده را از دست مده. و اما، بعد!
۲- شما حضرت آیتالله مصباحیزدی را بهاندازه من نمیشناسی و البته از نوشتهات پیداست که متاسفانه از آن عالم پاکباخته و بزرگوار شناخت وارونهای هم داری! وگرنه اندازه نگه میداشتی و با بضاعت اندک و نگاه سراسر مخدوش و بیپایه و اساس به این عرصه پای نمیگذاشتی. ایشان همواره عالمی فداکار، شجاع و انقلابی بودهاند. سراسر زندگی حضرتش ایثار و فداکاری بوده است. مرحوم مصباح از فدائیان و نیروهای پا به رکاب امام خمینی رضوانالله تعالیعلیه بودند. ایشان بعد از قیام ۱۵ خرداد و در اوج خفقان رژیم طاغوت، بهاتفاق آقای هاشمی رفسنجانی و شهید باهنر نشریه مخفی و انقلابی بعثت را منتشر میکردند و پس از آن تقریباً به تنهایی نشریه مخفی انتقام را با سمت و سوی مبارزه با استبداد و استکبار منتشر کردند. سراسر نشریه انتقام روشنگری شجاعانه درباره جنایات رژیم ستمشاهی بود.
بد نیست بدانی در کادر بالای صفحه اول تمامی شمارههای نشریه انتقام، آیه شریفه «إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ»؛ «ما از مجرمان جدا انتقام میگیریم» (سجده، 22) نقش بسته بود و در کنار عنوان «انتقام» نیز آیه شریفه «وَ اللهُ عَزِیزٌ ذوانْتِقام»؛ «و خداوند (براى کیفرِ بدکاران و کافران لجوج،) توانا و صاحب انتقام است» (آلعمران، 4) درج شده بود. حالا به این متن هم که در همان نشریه مخفی انتقام و در یک کادر برجسته و چشمگیر آمده بود توجه کن: «ای تودههای رنجدیده و استعمارزده: روشنفکران، دانشجویان، آزادیخواهان، کارگران، دهقانان، رنجبران... گمشده خود را تنها در پرتو تعالیم نورانی اسلام بجویید و به منظور برقراری حکومت اسلامی آزاد، همه با هم در راه یک جهاد مقدس و خستگیناپذیر علیه استعمار و استبداد متحد شوید». حسین آقا! یکبار دیگر این متن را بخوان و خفقان آن روزهای سیاه را در نظر بگیر و...! آیا هنوز هم تصور میکنی که حضرت آیتالله مصباح اهل مبارزه نبودهاند؟!
برخلاف آنچه شما ادعا کردهاید، حضرت آیتالله مصباحیزدی در دوران غربت اسلام ناب محمدی(ص) و تاخت و تاز دیدگاه انحرافی جدایی دین از سیاست که تشکیل حکومت در زمان غیبت را نفی میکردند، به مقابله سخت با این نگاه انحرافی پرداختند و این کلام ناب از ایشان است که خطاب به منحرفان میفرمودند اگر معتقدید باید برای تشکیل حکومت تا زمان ظهور حضرت بقیهالله ارواحنا له الفداء صبر کرد پس چرا سهم امام علیهالسلام را دریافت میکنید؟! و میفرمود آیا احکام سیاسی و اجتماعی اسلام را که بسیار بیشتر از احکام مربوط به احوال فردی و شخص است را غیر قابل اجرا میدانید؟! شاید ندانی - و به احتمال زیاد نمیتوانی تصور کنی- که بیان این نکته تا چهاندازه برای جریان انحرافی یادشده و برای رژیم طاغوت که سعی داشت حوزه را از سیاست دور نگاه دارد، تلخ و شکننده بوده است. مخصوصاً آنکه مرحوم آیتالله مصباح نظرات خود را با استناد به متون خالی از ابهام اسلام مطرح میفرمودند.
تلاش پیوسته و بیوقفه مرحوم آیتالله مصباح در بصیرتبخشی به جوانان و مخصوصاً دانشجویان و تشریح و اثبات ضرورت دفاع از حاکمیت اسلام و تاکید مستند بر وجوب حمایت جانانه از جمهوری اسلامی و پیروی از ولیفقیه و ... مثالزدنی و خدمتی ماندگار است و ... بیحساب نبود که رسانههای وابسته به قدرتهای استکباری و دنبالههای ریز و درشت آنها در داخل کشور بیشترین دشمنی و اهانت و دروغپردازی علیه ساحت ملکوتی آن بزرگوار را تدارک دیده و بیوقفه در این شیپور فریب میدمیدند.
حالا شما کلاه خود را قاضی کنید و بفرمائید بر چه اساسی حضرت ایشان را غیرانقلابی میدانید؟! و انقلابی بودن از نظر شما چیست؟! آیا تصور میکنید بنده و شما که تابستانها در خنکای نسیم کولر و زمستانها در گرمای مطبوع بخاری نشسته و قلم میزنیم، انقلابی هستیم و مردان بزرگ و فداکاری چون حضرت آیتالله مصباحیزدی که بیمحابا از طعنه بدخواهان و هجوم ناجوانمردانه دشمنان بیرونی و دنبالههای داخلی آنها کمر به دفاع جانانه از اسلام و انقلاب و نظام بستهاند، غیر انقلابیاند؟!
۳- لازم میدانم بپرسم که جنابعالی با کدام توشه علمی و دانش و مطالعه تاریخی در پی نقد حضرت آیتالله مصباح هستید؟! و آیا همین نکته که بهجای نقد نظرات حضرت آیتالله مصباح، زبان و قلم به فحاشی و اهانت علیه ایشان چرخاندهاید، نشانه خالی بودن چنته جنابعالی از علم و دانش لازم برای نقد نیست؟! شما چگونه به خودتان اجازه میدهید اذعان و تاکید صدها عالم دینشناس و فرهیخته را که جایگاه برجسته علمی و انقلابی حضرت ایشان را ستودهاند، نادیده بگیرید و نظر خودتان را که میدانید به لحاظ علمی و اسلامشناسی با آنان حتی قابل مقایسه هم نیست از نظر آنها برتر بدانید؟!
۴- حسین آقایی که برایم عزیز بودهای و انشاءالله با جبران گناه بزرگی که مرتکب شدهای همچنان عزیز باشی، جنابعالی در نوشتههای خود، بیوقفه به پدر بزرگوار و شهیدتان که مانند سایر شهدا حق بزرگی بر گردن همه ما دارند استناد کرده و میکنید ولی باید به این نکته بدیهی نیز توجه داشته باشید که مکتب شهدا و از جمله پدر بزرگوار شما، معیار و ملاکهای شناختهشدهای دارد و شما فقط هنگامی میتوانید و باید به آن عزیز شهید و اینکه فرزند ایشان هستید استناد و افتخار کنید که در راه و مسیر آن عزیز گام بردارید و در غیر این صورت فقط فرزند جسمانی آن شهید بزرگوار هستید و نه فرزند روحانی و ایدئولوژیک ایشان!
راه شهیدان برای همگان شناختهشده است و به آسانی میتوان میزان انطباق فلان مسیر را با بینش و منش آن عزیزان به ارزیابی نشسته و درباره آن قضاوت کرد. به گفته خدای منان در آیه ۶۸ سوره مبارکه آلعمران إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ ... نزدیکترین مردم به ابراهیم(ع) کسانی هستند که از او پیروی میکنند ... وگرنه صرف فرزند شهید بودن نه نشانه همسویی با شهید است و نه زمینه افتخار! فرزند حضرت نوح علیهالسلام که پیامبر اولوالعزم بود نیز از او نبود! و خدای متعال آن حضرت را ملامت میفرمایند که إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ ... او از اهل تو نیست. و حتی به پیامبر اولوالعزم خود هشدار داده و میفرماید تو را موعظه میکنم که از جاهلان نباشی!
حسین آقا ! خط شهدا را فرزندانشان ترسیم و تبیین نمیکنند و حق ندارند شهدا را با راه خود انطباق بدهند بلکه این فرزندان و بقیه ملت هستند که باید مسیر حرکت خود را با مسیری که شهدا رفتهاند منطبق کنند. آیا غیر از این است؟! چه کسی میتواند ادعا کند که شما ملاک پدر شهیدتان هستید؟! و چه کسی میتواند در این واقعیت تردید کند که فرزند شهید، هنگامی به عنوان فرزند شهید قابل احترام است که راهی راه پدر شهیدش باشد؟
خداوند متعال کسانی را که بدون برخورداری از صفات نیک انتظار دارند مورد ستایش قرار بگیرند نه فقط ملامت فرموده بلکه به عذاب دردناک نیز انذار داده است لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَيُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا فَلَا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَهًٍْ مِنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ... مپندار آنهایی که به کردار زشت خود شادمانند و دوست دارند که مردم به اوصاف پسندیدهای که هیچ در آنها نیست آنها را ستایش کنند، از عذاب خدا رهایی دارند، بلکه آنها را عذابی دردناک خواهد بود. (۱۸۸ آلعمران).
۵- شما در اهانت به حضرت آیتالله مصباحیزدی مرتکب گناه بسیار بزرگی شدهاید که قلمی کردن چند جمله در پوزش از آن بزرگوار هرگز نمیتواند جبران آن گناه بزرگ باشد. حتماً میدانید که شرط توبه در آموزههای اسلامی و در کلام خدا اولاً؛ بازگشت خالصانه و خاضعانه از آن گناه است و عزم جزم که هرگز به تکرار ننشیند، ثانیاً؛ اصلاح خود و پالایش قلب از آنچه باعث آن گناه شده است و ثالثاً؛ بیان صریح و روشن واقعیت و حقی که انکار کردهاند. إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولَئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ... مگر آنهایی که توبه کردند و به اصلاح مفاسد اعمال خود پرداختند و بیان کردند (آنچه را که کتمان کردند)، پس توبه اینان را میپذیرم که من توبهپذیر و مهربانم. (آیه ۱۶۰ سوره بقره).
شما فقط به حضرت آیتالله مصباح اهانت نکردهای بلکه به میلیونها انسان پاکباخته و آزادهای که از برکات وجود آن مرد خدا بهره بردهاند نیز اهانت کردهای و صد البته به شهدا و از جمله به پدر شهید و بزرگوارت. نگاهی به اطرافت بینداز! چه کسانی برایت هورا میکشند و کف و سوت میزنند؟! آیا خود را مخاطب این بیت سعدی نمیدانی که؛
به قول دشمن پیمان دوست بگسستی
ببین که از که بریدی و با که پیوستی؟
۶- حسین آقا ! توشهای که در چنته داری را بر باد مده. شاید حسابی دلخور شوی و ابرو به ملامت درهم کشی که این وجیزه را چرا نوشتهام؟! ولی مطمئن باش که خیر تو را میخواهم و اگرچه گفتنیهای بسیاری دارم که شنیدنی است ولی شرح آن را به زمان دیگری میگذارم و در خاتمه به این نکته بسنده میکنم که خود را همان اندازه که هستی ببین (و البته بهتر آن است که خود را هیچ ببینی) و از اندازه تجاوز مکن. از امیرالمؤمنین علیهالسلام است که؛
رَحِمَ الله ُ امرَءً عَرَفَ قَدرَهُ وَ لَم يَتَعَدَّ طَورَهُ؛ خدا، رحمت كند مردى را كه قدر خويش بشناسد و از حدّ خود تجاوز نکند.
ناظر امروز، قاضی فرداست ... انگار بابا طاهر حال و روز مرا وصف کرده است، آنجا که میسراید؛
وای از روزی که قاضیمون خدا بی
سر پلّ صراتُم ماجرا بی
رفیقون بگذرند نوبت به نوبت
وای از وقتی که نوبت زآن ما بی!
یا علی(ع)