kayhan.ir

کد خبر: ۲۱۲۰۰
تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۹:۰۳
گفت و گو با محمد محمودی نورآبادی در خصوص کتاب شام برفی

مدیران سرد مزاج و تنور سرد فرهنگ و هنر

محمد محمودی نورآبادی، نویسنده متعهد را بیشتر با کتاب تحسین شده “رنج” و برگزیده چهارمین جشنواره‌ داستان انقلاب با کتاب “خنده‌زار” می‌شناسید. با وی به خاطر آخرین اثر او “ شام برفی “ گفت و گو کرده ایم .

 لیلا کریمی

 چرا به سراغ موضوع سوریه رفتید؟
  به نظرم موضوع سوریه، حتی از عراق و افغانستان که همسایه‎های شرقی و غربی ما هستند، مهم‌تر و حیاتی‎تر باشد. چرا که به زانو در آمدن سوریه یعنی به زانو در آمدن مقاومتی که جمهوری اسلامی ایران طی این سه دهه برای شکل گیری آن متحمل زحمات فراوانی شده و البته برکات فراوانی هم داشت. پس طبیعتاً باید همه نگران سوریه باشیم که اگر نباشیم، قافیه را باخته‎ایم. و بنده دقیقاً با همین تحلیل و انگیزه پای کار نگارش شام برفی رفتم. اما مسلماً خودِ سوژه هم خیلی مهم است. مخصوصاً برای امثال بنده که کمتر دستمان به آن سوی مرز‌ها می‎رسد و لذا باید به زحمت سوژه‎ای را پیدا کنیم. پیدا کردن سوژۀ شام برفی کاملاً تصادفی بود. آن زمان قرار بود طرح رمانی با موضوع لانۀ جاسوسی را دنبال کنم. منابع خوبی هم در اختیار داشتم ولی درست زمانی که داشتم رمان را در ذهنم ساخته و پرداخته می‌کردم، یکی از دوستان به نام سردار " سید نورالله حسینی” که از نیک اندیشی‏ و هنر دوستی‏اش تشکر می‏کنم، با بنده تماس گرفتند. هدف ایشان احوال پرسی بود. بعد هم صحبت از آثارم پیش آمد و توضیحاتی دادم. ایشان به بنده گفتند که موضوع 48 زائر آزاد شده از سوریه هم می‌تواند سوژه خوبی برای نوشتن باشد. او ادامه داد که با یکی، دو نفر از آن‌‌ها ‌هم کلام شده و موضوعات جالبی در خصوص جنایات تکفیری‎‌ها دارند... و خلاصه همین بحث، مقدمه‎ای شد برای آشنا شدن با سه تن از زائران آزاد شده که ساکن جهرم بودند و بعد از طریق آن سه بزرگوار، با تعداد دیگری هم صحبت شد. مثلاً با مصطفی بیدقی در اصفهان، محمدتقی صفری در بوشهر و یا عابدین خرم در شمال غرب و تعدادی دیگر. اما مایۀ اصلی را همان سه بزرگوار ساکن در جهرم یعنی امان‎الله همتی، صادق ادیبی و محمود الهی در اختیارم گذاشتند.
با این حساب خواننده‌های شام برفی با چند راوی داستان روبه‌رو هستند و ماجرا‌ها را از زبان چند نفر می‌خوانند؟
خیر، درست است که هر سه بزرگوار موضوعات را در اختیار من گذاشتند ولی خودم به سبب اینکه راغب به یک دست بودن روایت بودم، راوی را یک نفر قرار دادم. یعنی از اول تا انتهای شام برفی را خواننده از زبان محمود الهی می‎شنود.
انتخاب عنوان” شام برفی” دلیل خاصی داشت ؟
بله، این 48 نفر در 14 مرداد 91 و در مسیر فرودگاه دمشق به زینبیه، توسط عناصری از تکفیری‌های موسوم به جیش‎الحر ربوده شده و به زیرزمین‎های شهر "دوما " برده می‎شوند. در همان شب‎های نخست که هنوز ماه مبارک رمضان هم تمام نشده بود، دو نفر از زائران، خواب مشترکی می‎بینند. شیخ کاروان و مصطفی بیدقی خواب می‎بینند که در یک روز برفی آزاد شده‎اند. وقتی صبح مصطفی خوابش را برای شیخ تعریف می‌کند، او می‌گوید که خودش هم چنین خوابی دیده است. حالا ماه مرداد کجا و زمستان و برف کجا؟ از همان‎جا برایشان مسجل می‌شود که حالا حالا‌‌ها ‌باید بمانند. در نهایت هم در بهمن ماه و دقیق در روزی که شهر دمشق بی‎سابقه‌ترین برف خود را در طی چندین دهۀ  اخیر تجربه می‎کرد، آزاد شدند. عنوان شام برفی را من از این ماجرا گرفتم .
چه موضوعی در شام برفی خیلی پر رنگ است؟
شکنجه، جهل و توسل خیلی پر رنگ است. جهل و شکنجه را سهم تکفیری‎‌ها فرض کنید. توسل را هم سهم زائرانی که به گمان بنده دستچین شده بودند. انتخابی الهی با هدف امتحانی الهی بود. من ندیدم که این بزرگواران در جایی متوسل به اهل بیت شده باشند و جواب نگرفته باشند. عنصر جهل هم در این اثر خیلی پر رنگ است. خواننده در همان صفحات نخست، در جریان جهالت و حماقت تکفیری‌‌ها قرار می‌گیرد. حماقتی که تا پایان کتاب، همچنان دامنگیر آن جماعت جاهل و بی‌سواد است. البته همۀ آن‌ها هم یک جور نیستند و گاهی با هم اختلاف نظرهای شدیدی هم دارند. اما در طرف خودی، وحدتی کم‌نظیر و اعتقادی راسخ موج می‌زند.
سختی‌های نگارش شام برفی در کجای کار بود ؟
خوب، نوشتن با همۀ لذتی که دارد، تلخی‌‌ها ‌و سختی‌های خودش را هم دارد. اما در خصوص شام برفی، قیچی کردن برخی از فرازهای درخشان به خاطر موضوعات امنیتی خیلی برایم ملال انگیز بود. البته هنوز هم امیدوارم که یک روزی این بحران سوریه تمام شود تا بتوانم آن فرازهای قیچی شده را دوباره به ساحت روایت بیاورم. فرازهایی از مظلومیت آن 48 زائر و آلام و رنج‏های خانواده‎های آن‎ها. مثلاً وقتی وزیر خارجه وقت کشورمان در عراق مصاحبه‏ای کرده و چیزی از زیر زبانش در رفته بود، زائران بیش از یک ماه به خاطر همان اشتباه لفظی شکنجه شدند. البته این مورد را من با ظرافت آوردم و حذفش نکردم ولی موارد دیگری را حذف کردیم که اهمیتشان از این مورد خیلی بیشتر بود. چقدر وقتی قرار شد گفته‎های فرزند حاج امان‎الله همتی که بیانگر آلام و رنج‌های خانواده‌های 48 نفر بود را حذف کنم، برایم تلخ و شکننده بود...
  لذت بخش‎ترین جای کار کجا بود؟
  در زمان نوشتن، زمانی که اسراء متوسل به اهل بیت (ع) می‎شدند و به آن زودی جواب می‎گرفتند، برایم خیلی شیرین و شورانگیز بود. اما بعد از چاپ هم وقتی این اثر در سه روز آخر نمایشگاه کتاب تهران به غرفۀ ملک اعظم رسید و آن گونه مورد استقبال مخاطبین قرار گرفت، با تمام وجود خوشحال شدم. البته افتخار می‎کنم  که بگویم: شام برفی را به طور کامل با وضو نوشتم.
شاخص ترین شخص در آن جمع 48 نفره چه کسی بود ؟
این‌ها 49 نفر بوده‏اند؛ 48 نفر ایرانی و یک مترجم افغانی که از هتل فرادیس به فرودگاه می‌رود و در راه بازگشت، همراه با این جمع اسیر می‌شود. من آن یک نفر را بیشتر از همه دوست داشتم.اگرچه همه دوست داشتنی بودند و عزیز. اما سید طاهر موسوی واقعاً عزیزتر بود ...
نگارش شام برفی چند مدت به طول انجامید ؟
  حدود یک سال. یعنی از اسفند 91 تا اسفند 92 که کار تحویل انتشارات ملک اعظم مشهد شد. البته بعد از آن یک بار هم زاویۀ دید را کامل عوض کردم. ابتدا با زاویۀ دید دوم شخص نوشته شده بود و من هم آن نسخه را بیشتر می‌پسندیدم. ولی ناشر زاویۀ دید اول شخص را می‌پسندید. من هم چون به نظر جناب آقای عاکف گردن نهاده و با توجه به موضوع سوریه که لازم بود کار زود چاپ شود، یک انرژی دیگری پای کار گذاشتم.‌ای کاش ناشران دولتی ما هم مثل امثال عاکف، دغدغه داشتند و به فکر این امور بودند.
به نظر شما موضوع” غزه” برای یک رمان یا مستندی شبیه به شام برفی جای کار ندارد؟
به اعتقاد بنده جای صد‏‌ها رمان و کار مستند دارد ولی فکر می‌کنم جواب این سؤال شما را قبلاً داده باشم. ما نیازمند مدیریت و ساماندهی هستیم که کسی را نداریم. نیازمند این هستیم که نویسنده‎‌ها را ببریم از نزدیک با این سوژه‎‌ها آشنا کنیم. اقلاً یک هفته در کنار آن مردم باشند. اما کسی در فکر این امور نیست. الآن هم بعد از گران شدن کاغذ در یکی دو سال اخیر، برخورد ناشران با نویسندگان بسیار سوداگرانه است. شما وقتی می‌بینید که یک رمان برگزیده جشنواره داستان انقلاب در سال 90 هنوز پشت چاپ مانده و حق تألیفی هم پرداخت نشده است، نویسنده با چه انگیزه و روحیه‎ای پای چنین کارهایی بیاید؟ بله، قطعاً انگیزه‎های معنوی و انسانی در درجۀ نخست هستند ولی یادمان باشد که نویسنده‎های متعهد، هم زن و خانواده دارند و مثل جماعت دمدمی نیستند که تعهد چندانی به خانواده و زندگی ندارند. آیا وقتی یک اثر چهار سال پشت چاپ می‌ماند، نویسنده می‌تواند به کار بعدی فکر کند؟ امسال بنا به فرمایش حضرت آقا، سال فرهنگ نام گذاری شده و حالا هم پنج ماه از سال گذشته، برای فرهنگ چه کرده‎ایم؟ فقط در گوشه و کنار پایتخت، افراد خاصی را جمع می‌کنند و لوح و هدایایی می‌دهند. شهرستان‌‌ها ‌را هم کاملاً بی‎خیالش هستند. به نظرم خوب است لوح و هدایا را بگذارند کنار و اگر صداقت دارند، کتاب‌ها را چاپ و توزیع کنند.
به نظر شما چرا نویسنده‎‌ها به این موضوعات نمی‎پردازند؟
چون دستشان به این سوژه‌‌ها ‌کمتر می‌رسد. بنده اکثر نویسنده‎های متعهد این کشور را می‌شناسم و می‌دانم که این موضوعات را دوست دارند. دغدغه دارند ولی یک جایی که سازماندهی کند و این موضوعات را سر و سامان بدهد، ما هنوز نداریم. مثال می‌زنم: چرا تفکر و ایدۀ مرحوم امیرحسین فردی، آن انقلاب را در داستان انقلاب شکل داد؟ آیا اگر آن برنامه ریزی‌‌ها ‌نبود، ما امروز می‌توانستیم این تعداد رمان با موضوع انقلاب داشته باشیم؟ پس می‌شود این امور را سامان داد ولی ما نویسنده کم نداریم در حالی که مدیر عاشق و دلسوز در این حوزه بسیار کم داریم واگر هم داشته باشیم، حاشیه‌نشین شده‎اند. ربطی به این دولت و دولت‎های قبل هم ندارد. نمی‌دانم چه سری در این کار است؟ ولی دردمندانه می‌گویم که مدیر عاشق و پای کار در این حوزه نداریم. سال‎هاست که چرخ‎های فرهنگ این کشور پنچر است و حالا دیگر نیاز به پنچرگیری هم که نه، نیاز به آپارات دارد. ولی آیا با این مدیران سرد مزاج، می‌شود امیدوار بود و می‎توان تنور فرهنگ و هنر این کشور را گرم نگه داشت؟
در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
رمانی با موضوع ایل بزرگ قشقایی و خوانین و تأثیر گذاران آن را کار می‌کنم؛ کار تقریباً تمام است. در حدود 400 صفحه بسته شده است. داستان از پیروزی انقلاب اسلامی شروع می‎شود ولی در یک روند برگشت به عقب، از اول سلطنت رضاخان و موضوع تخته قاپو و خلع سلاح عشایر تا جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین و همین طور موضوع ملی شدن صنعت نفت و نقش عشایر و خصوصاً ایل بزرگ قشقایی در این ماجراها، از زبان سه راوی روایت می‎شود.