kayhan.ir

کد خبر: ۲۰۸۶۳۵
تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱۳۹۹ - ۲۱:۲۲

نشانِ کوثر در غدیر خُم

حریم آسمان مدینه هر لحظه با نَکهت نفس‌های پالوده رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، هنگامه طوافِ فرشتگانِ رحمت است. اینجا شهری‌ست که چون صدفی، دُرّ وجودِ برگزیده اولین و آخرین، موعود انبیا، مخدوم جبرئیل و حبیب خدای عالمیان را دربر گرفته ‌است. اینک مدینه از حضور آن رسول مهر به خود می‌بالد.

***
مدینه مملو از مسلمانانی است که همگی به شرف دیدار رسول اکرم(ص) نائل آمده و در جنگ‌های ده ساله پس از هجرت، شرکت داشته‌اند. آنان در استقرار پایه‌های اسلام، از سنگلاخِ سختی‌ها و مرارت‌ها گذر کرده و برای رسیدن به آرمان‌ْ شهر نبوی(ص)، در امواج خون و شهادت غوطه خورده‌اند. آنان چه بی‌شمار، فداکاری‌ها و جان‌فشانی‌های رسول مهربانی را دیده و گواه ‌اشک‌ها و لبخندها و نیز احساسات لطیف و رنج بیکرانش در هدایت انسان‌ها بوده‌اند.
مسلمانان لحظات با شکوهِ نزول قرآن را تجربه کرده و طراوت وحیِ تازه فرو فرستاده را لمس نموده‌اند. آیات انذار و بشارت، خوف و رجا و عقاب و ثواب را از لبان مطهّر رسول اکرم(ص) نیوشیده‌ و شرح شگفتی‌فزای بهشت و دوزخ را نخستین بار از زبان او به گوش جان شنوده‌اند.
 آن پیروان پیامبر خاتم(ص) آداب، مناسک و عبادات را در مدرسه حضرتش آموخته‌ و با او نماز گزارده‌اند و همراه او حج کرده‌اند. و مهم‌تر آنکه عشق سرشار او را به خاندانِ اندکْ شمارَش، بارها و بارها دیده، شنیده و با تمام وجود خود احساس نموده‌اند.
رسول خدا(ص) علی را می‌بوسید و جانشین، برادر و جان خویشش می‌نامید. زهرای اطهر را می‌بویید و پاره تنش می‌خواند و می‌فرمود از او رایحه بهشت می‌شنوم و لب و دندان حسنین را می‌مکید، تنگ در آغوششان می‌گرفت و گل‌های خوشبوی خود خطابشان می‌کرد. آن حضرت محبت خاندان خود را بر امت خویش فرض شمرده بود.
انصار از شور عشق رسول حق(ص) و به قدوم خجسته او، یثرب را مدینهًْ‌النبى نامیده و مهاجران به دلباختگی و شیدایی او، گام در مسیر پر آسیبِ آوارگی و مهاجرت نهاده بودند. مدینه شهر شگفتی‌هاست؛ در اینجا هیچکس خود را برتر از دیگری نمی‌بیند. پیامبر رحمت(ص) بین مهاجران و انصار پیمان برادری بسته است و آنان به حکم ایمان، برادر را بر خود مقدّم می‌دارند. فضای غالب در شهر پیامبر، مودّت و ایثار است. مسلمانان یارِ غمگسار یکدیگرند و در جنگ‌ها برای شهادت از هم سبقت می‌جویند.
اما چه پیش آمد؟ و آن شکوه و عظمتی که رسول خدا در تمدن نونهال خود به ودیعت نهاد کجا رفت؟ آیا پیش‌بینی قرآن محقق شده است که می‌فرماید: «أفَإنْ ماتَ أوْ قُتِلَ انْقَلَبتُم عَلی أعقابِکُم؛ پس اگر پیامبر بمیرد یا به شهادت برسد به قهقرا و روش پیشینیان خود بازمی‌گردید؟!»
آری با ارتحال پیامبر رحمت(ص) همه چیز به یک باره برگشت. گویی نقاب‌ از چهره‌ها کنار رفت و واقعیت‌ها چون کف روی آب برملا شد. دمل‌های چرکینِ حقد و کین سر گشود و عَفن انتقام بدر و اُحد بیرون جهید. آنگاه ناباورانه در شهر پیامبر، خاندان رسالت را غبار غربت و مظلومیت فرا گرفت‌ و حرمتشان هتک شد، میراثشان به یغما رفت، حقشان پایمال گردید و ظلمی عظیم بر آنان روا داشته شد. اما شگفت‌تر اینکه مهاجرین و انصار در برابر تظلّم خاندان رسالت در سکوتی مرگبار فرو رفتند و کسی به ندای یاری‌جویی آنان پاسخی نداد.
از رحلت خاتم پیامبران دیری نگذشته و داغ جانکاه فقدانش جامه صبر و شکیبِ اهل بیت را چاک داده است. فاطمه زهرا(س) واپسین روزهای عمر خود را سپری می‌کند. دردهای بی‌شمار، جسم آزرده‌اش را لحظه‌ای آرام نمی‌گذارد و غمزه آن کودک معصومی که نشکفته پرپر شد... آه! کوثر علی(ع) در بستر بیماری‌ست و به شدت نحیف و ناتوان.
آن روزهای سخت و پرالتهاب که دختر پیامبر(ص) نیاز به آغوشِ اندوه‌گساری داشت، کسی سراغشان را نگرفت، تسلیتی نگفت، همدردی نکرد و بر جراحتشان مرهمی ننهاد و اینک زنان مدینه به عیادت آمده‌اند. ولی چرا این قدر با تأخیر؟! شاید در این روزهای آخر آمده‌اند تا از بار گناه عظیمشان کاسته شود. اما دخت پیمبر(ص) بر طمع خامشان اینچنین خط بطلان کشید:
«به خدا سوگند به دنیایتان بی‌اشتیاق و بر مردانتان خشمناکم. آنان را آزمودم و به کناری نهادم و سریرتشان به سنگِ امتحان زدم و خسته و نومید از این تجربه مکرر به سویی نشستم. چه زشت است کُندی آنها، زنگار شمشیرشان، شکنندگی دشنه‌هاشان و تباهی اندیشه‌شان... آنان توشه‌ای حسرتبار پیش فرستادند، خشم خدای را به جان خریدند و سرانجام در آتش دوزخ جاودانه خواهند ماند... مگر چه ایرادی به ابوالحسن امیرالمؤمنين(ع) داشتند؟! آری به خدا قسم شمشیر آخته، شهادت جویی، گام‌های استوار، کیفر سخت و بی‌پروایی در راه خدایش را دوست نداشتند.
به خدا که اگر از او دست نمی‌کشیدند و به او می‌پیوستند، مَرکب حکومت را آنچنان می‌راند که نه راکب آزار می‌دید و نه مرکوب تا آنگاه که به چشمه‌ای گوارا و لبریز رهنمونشان می‌شد...
اما به جان خودم این پیمان‌شکنیِ شما آبستن فتنه‌هاست. اندکی صبر کنید تا آثار آن را مشاهده‌ نمایید. آنگاه به‌جای شیر، خون تازه و زهرِ کشنده خواهید دوشید... در آن هنگام آماده فتنه‌ها باشید؛ مژده باد شما را به شمشیرهای برهنه و آشوبی فراگیر و استبداد ستمگران! اموالتان به غارت خواهد رفت و فرزندانتان کِشته شما را درو خواهند کرد...» (۱)
   شگفت آنکه چون این زنان سخنان به حق و سراسر تأثر برانگیز دختر پیامبر(ص) را برای مردانشان بازگو کردند، عده‌ای از آنان به محضرش شتافتند و در روا انگاشتن عمل خود اینچنین زبان اعتذار گشودند:
«ای سرور بانوان! اگر علی علیه‌السلام پیش از پیمان بستن ما، بیعت می‌طلبید و ما را به همراهی خود فرامی‌خواند، ما هرگز از بیعتش سر باز نمی‌زدیم!»
مقصود آنان این بود که اگر علی(ع) پیشدستی می‌کرد و ما را به بیعت خود فرا می‌خواند ما به بیعتش می‌شتافتیم و در اطاعتش می‌کوشیدیم ولی اینک که امر بیعت واقع شده و ما متعهد به دیگران شده‌ایم راه بازگشت نداریم.
این سخن آنچنان زشت و سست بنیان بود و آنچنان قلب آزرده محبوبه خدا را دیگر بار مجروح ساخت که فاطمه(س) آن پروریده دامانِ خُلق عظیم بر آنان خروشید که: «إلَيْكُمْ عَنّى فَلا عُذرَ بَعدَ تَعْذيرِكُم وَ لا أمْرَ بَعْدَ تَقصيرِكُم؛ از من دور شوید! این بهانه‌های بی‌اساس هرگز پذیرفته نیست و تدبیری پس از سستی‌های بی‌امانتان وجود ندارد.»(۲)
اعتذار مهاجرین و انصار به واقع بی‌پایه‌تر از خانه عنکبوت است و نقاب از چهره تزویر و نفاق آنان برمی‌گیرد. چرا که سفارش‌های مکرر پیامبر بر وصایت امیرمؤمنان(ع) جای عذری بر آنان باقی نگذارده بود. اما اینکه انتظار می‌کشیدند، آن حضرت برای بیعت گرفتن خود به سراغ ایشان رود، خواسته‌ای زشت و سخیف بود. چه، آنان موظف بودند با جمعیتی انبوه به استقبال وصی پیامبر خود روند و از سوی دیگر تا زمانی که بدن مطهر رسول اکرم(ص) بر زمین مانده و هنوز تجهیز نشده بود چه جا داشت که خود را به اقدامی دیگر مشغول سازند؟!
از ماجرای عظیم غدیر خم که در حضور بیش از یکصد و بیست هزار نفر از مسلمانان در بازگشت از حجهًْ‌الوداع واقع شد حدود دو ماه و نیم می‌گذشت. پیامبر(ص) در برابر انبوه مسلمانان، امیرالمؤمنين(ع) را به جانشینی خود منصوب فرمود در حالی که آن حضرت بر فراز دست رسول اکرم(ص) قرار داشت. پس از آن خیمه‌ای نصب شد و در محضر پیامبر تا سه روز مسلمانان با آن حضرت به امارت مؤمنان بيعت می‌کردند. پس از این حادثه سترگ هیچ عذری پذیرفته نخواهد شد و هیچ پیمان شکنی موجه نخواهد بود.
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. بحار الانوار ج۴۳ ص۱۵۹
۲. همان