اخبار ویژه
دو رئیس سابق موساد: انتقام گرفتن ایران، قطعی است
دو رئیس سابق سرویس جاسوسی رژیم صهیونیستی «موساد»، گرفتن انتقام قاتلان ژنرال سلیمانی توسط ایران را «حتمی» توصیف کردند.
به گزارش پایگاه خبری «العین» امارات، دانی یاتوم و شبتای شاویت دو رئیس پیشین موساد گفتند ایران در حال برنامهریزی و تدارک برای گرفتن انتقام قاسم سلیمانی هستند.
یاتوم که بین سالهای 1989 تا 1996 ریاست موساد را برعهده داشت، گفت: ما باید این موضوع را در نظر بگیریم که آنها به این ترور پاسخ خواهند داد، آنها منتظر فرصتی برای حمله به هدف با کیفیت بالا خواهند بود.
وی گفت: ایران منتظر فرصتی برای ضربه به اسرائیل یا آمریکاست.
شاویت نیز گفت: آنها انتقام را فراموش نخواهند کرد.
گیورا آیلند، رئیس پیشین شورای امنیت ملی اسرائیل هم در مصاحبه با روزنامه اسرائیلی جروزالم پست این گفتهها را تایید کرد.
وی افزود: من فکر نمیکنم در چند روز یا ساعات آینده فقط به دلیل اینکه سالگرد درگذشت سلیمانی است، اتفاق مهیبی رخ دهد. اما ایران معتقد است نه فقط از آمریکا بلکه از اسرائیل یا منافع اسرائیل باید انتقام بگیرد.
آیلند هشدار داد: اسرائیل هنوز باید مراقب باشد تا در یک صبح ابری شنبه، هنگامی که اهداف اسرائیلی توسط موشکهای کروز از ایران، عراق یا یمن یا موشکهای بالستیک از حزبالله مورد حمله قرار میگیرند، غافلگیر نشود.
شاویت به جروزالم پست گفته است: صبر ایرانیها پایان ندارد. آنها ممکن است بعد از آغاز دولت بایدن انتقام بگیرند. آنها بالاخره راهی برای انتقام پیدا خواهند کرد.
وی افزود: آنها وقتی حمله میکنند، طوری ضربه میزنند که ردی باقی نماند و نشود تعقیبشان کرد. اما همه میدانند کار ایران بوده است. آنها افراد باهوشی هستند و نباید آنان را دستکم گرفت.
لوموند: آمریکا ثابت کرد قادر به کاهش نفوذ ایران نیست
یک تحلیلگر ارشد فرانسوی تصریح کرد: سال 2020 سال انفعال قطعی آمریکا در منطقه خاورمیانه بود و دولت آمریکا نتوانست مانع نفوذ فزاینده ایران شود.
«ژان پیر فیلیو» تاریخدان و استاد دانشگاه مطالعات سیاسی پاریس که متخصص امور غرب آسیا محسوب میشود، ضمن تحلیل در روزنامه لوموند نوشت: سال 2020 نشان داد کاهش حضور آمریکا در منطقه خاورمیانه به روندی غیرقابل بازگشت تبدیل شده است.
وی میافزاید: تصمیمها و حرکات بینظم و ترتیب دونالد ترامپ نباید ذهن را از پدیده اصلی خاورمیانه غافل سازد: حضور آمریکا در این منطقه از زمان اوباما به بعد به تدریج رنگ باخته و این روند کاهش به شکلی برگشتناپذیر ادامه خواهد یافت.
همزمان با این روند تدریجی، سال ۲٠۲٠ شاهد برقراری روابط رسمی میان اسرائیل و امارات بود. این «عادیسازی» روابط به معنای عزم مشترک برای مقابله با خطر ایران و اخوانالمسلمین است.
در این سال، ترکیه بلندپروازیهای سیاسی خود را پی گرفت و مزدورانی را که از جبهههای سوریه و کردستان جمع کرده بود به لیبی و قفقاز اعزام کرد.
در اوایل سال ۲٠۲٠، دونالد ترامپ ادعا کرد که برای حل اختلافات اسرائیلیها و فلسطینیان به داد و ستدی بزرگ دست زده که به «معامله قرن» معروف شد. حاصل چنین معاملهای اگر به اجرا درمیآمد خُردهکشوری به نام فلسطین میبود که بخشهای مهمی از سرزمینهای باختری از آن جدا شده و به اسرائیل میپیوست. از نظر کاخ سفید دهها میلیارد دلاری که برای اجرای این «طرح صلح» لازم بود میبایست توسط اروپاییان و کشورهای نفتخیز منطقه پرداخت میشد. اما نامتعادل بودن این پیشنهادها و تکروی ترامپ، نه تنها مخالفت فلسطینیان را برانگیخت که باعث شد آمریکا در پرونده صلح خاورمیانه مطلقاً منفعل شود.
ژان پیر فیلیو سپس به ترور سردار قاسم سلیمانی و حملۀ تلافیجویانه ایران به پایگاه عینالاسد میپردازد و مینویسد در نهایت، طی این وقایع آمریکا نتوانست مانع نفوذ فزاینده ایران در عراق شود. مشاهده همین ناتوانی، اسرائیل و امارات را مصمم کرد تا همراهی و همکاری خود را رسمیت بدهند. اما محمد بنزاید آلنهیان، شخصیت اصلی سیاست امارات حتی حاضر نشد به مناسبت امضای توافق به واشنگتن برود.
عادیسازی روابط امارات با اسرائیل قابل مقایسه با سایر موارد نیست: مراکش، سودان و بحرین در ازای برقراری رابطه با اسرائیل پاداشهایی از آمریکا دریافت کردند: حاکمیت بر صحرای غربی برای مراکش، خروج از فهرست تروریستی برای سودان و بالاخره دست باز و اختیار تام در سرکوبهای داخلی برای دولت بحرین... اما رابطۀ اسرائیل و امارات از جنس دیگری است. در اینجا، گذشته از مبادلات متعدد اقتصادی و فنی، همکاری تنگاتنگ نیروهای ویژه و دستگاههای اطلاعاتی مورد نظر است. امارات که در یمن و لیبی حضوری فعال دارد، کمکم شبکهای از پایگاههای دریایی را در دریای سرخ و در مسیر اقیانوس هند در اختیار گرفته است. آمریکا قبل از آن که در پرونده اسرائیل - فلسطین به کلی منفعل شود، در سوریه و همچنین در یمن و لیبی به حاشیه رانده شد. تنها ابتکار عمل ترامپ در لبنان مشاهده شد که توانست طرحهای فرانسه را برای این کشور ناکام بگذارد و امانوئل ماکرون را سخت عصبانی کند.
نه روسیه، بهرغم حضور فعال در سوریه و نه چین، بهرغم سرمایهگذاریهای گسترده در منطقه، هیچکدام هنوز نتوانستهاند خلأ استراتژیک ناشی از غیبت آمریکا را پر کنند. مسئله اینست که نه مسکو و نه پکن، قادر نیستند یک ساز و کار منسجم اقتدار و نفوذ را در خاورمیانه پیاده کنند. روسیه فقط به قدرت نظامی تکیه میکند و چین فقط به فعالیت اقتصادی. اما هیچ یک از این دو عامل نمیتواند به تنهایی گودال عمیق و خطرناک قدرت را در خاورمیانه بپوشاند.
البته شاید اتحادیه اروپا میتوانست با اتکاء به معیارهای حقوق بینالملل، حکومت قانون و توسعه اقتصادی یک پروژه منسجم و درازمدت ارائه کند، اما این اتحادیه هم از حضور در صحنه بینالمللی بهعنوان یک قدرت بزرگ عاجز است و بنابراین در منطقه خاورمیانه هم قادر به کاری نیست.
ارزش یارانه نقدی در دولت روحانی یک بیستم شد
ارزش یارانه نقدی در دولت روحانی، به یک بیستم ارزش قبلی آن کاهش یافت.
این خبر را روزنامه اصلاحطلب اعتماد منتشر کرده و با اشاره به سپری شدن یک دهه از آغاز اجرای قانون هدفمندی یارانهها نوشت: سهسال پیش داوود دانشجعفری، وزیر سابق اقتصاد در پاسخ به چرایی به اجرا نشدن قانون هدفمندی یارانهها پاسخ داده بود «قرار بود منابع این طرح برای سرمایهگذاری به صندوقی واریز تا در بخشهای مختلف به کار گرفته شود. مهمترین هدف طرح هم این بود که ظرفیت مالی جدید ایجاد کند و منجر به افزایش سرمایهگذاری، افزایش تولید و اشتغال شود. اما توزیع پول نقد جزو اهداف این طرح نبود. بحث توزیع پول و پرداخت نقدی از آنجایی آغاز شد که برای جبران کاهش قدرت خرید ناشی از افزایش قیمتها، کمک نقدی به خانوارها پرداخت شود. تصمیم گرفته شد 50 درصد منابع حاصل از افزایش قیمت حاملهای انرژی، در اختیار تولید قرار گیرد و 50 درصد دیگر را برای جبران رفاه مردم قرار دهند. این وضعیت ایدهآل بود، اما وقتی طرح اجرا شد چند اتفاق رخ داد که سبب شد ما از این اهداف فاصله بگیریم.
اشتباهی که صورت گرفت، ثابت کردن رقم پرداختی یارانههای نقدی بود. این در حالی است که رقم یارانه نقدی باید براساس نوسانات قیمت نفت تعیین میشد. یعنی زمانی که قیمت جهانی نفت 100 دلار است با وقتی که 30 دلار است، رقم تغییر نمیکند. دولت به اشتباه خود را متعهد کرد ماهانه نفری 45 هزار تومان یارانه نقدی بدهد که مبنای درستی نداشت.»
آذر ماه سال گذشته مرکز پژوهشهای مجلس در گزارش «عملکرد هشت ساله قانون هدفمندی یارانهها» تأکید کرده بود: این سیاست باید به شکلی جامع و با در نظر گرفتن همه ابعاد آن مجددا معماری و برنامهریزی شود، چرا که به اهدافش شامل افزایش کارایی اقتصادی، افزایش رفاه، کاهش زمینه قاچاق سوخت، کاهش هزینههای دولت و شفافیت پرداخت یارانه نقدی دست پیدا نکرد.»
با استناد به گزارش مرکز پژوهشها منابع حاصل از هدفمندی از 43 هزار میلیارد تومان در سال 90 به بیش از 141 هزار میلیارد تومان در بودجه سال 98 رسید. این در حالی است که مبلغ یارانه نقدی در تمام این سالها و حتی با نوسانات شدید نرخ ارز در دو سال اخیر، ثابت ماند. در زمان شروع قانون هدفمندی یارانهها، یارانه نقدی 41 دلار ارزش داشت اما ارزش فعلی آن 1/75 دلار است. قرار بود هدفمندی یارانهها به توزیع درآمد و ثروت و در نتیجه بهبود شاخصهای رفاهی بینجامد، اما آنچه نصیب افراد شد میانگین تورم 22/26 تا پایان اسفند 98 بود.
موسویان: بایدن حتی اگر بخواهد نمیتواند تحریمها را بردارد
عضو اولین تیم مذاکراتی روحانی تاکید کرد: بایدن حتی اگر بخواهد هم نمیتواند به برجام برگردد و تحریمها را بردارد.
سیدحسین موسویان در گفتوگو با برنا و در پاسخ به این پرسش که «مهمترین چالشهای پیش روی جو بایدن رئیسجمهور منتخب آمریکا برای بازگشت به برجام چیست؟» اظهار داشت: ما فرض را بر این بگذاریم که اکنون توافق نانوشتهای بین رئیسجمهور منتخب آمریکا یعنی بایدن و رئیسجمهور مستقر یعنی روحانی وجود دارد که میخواهد انجام و عملیاتی شود. دموکراتها، بایدن رئیسجمهور منتخب، جیک سولیوان مشاور امنیت ملی وی و بلینکن، وزیر خارجه جدیدش در مورد برجام میگویند: اجرا در مقابل اجرا، یعنی اگر ایران به برجام بازگردد و تعهداتش را بهطور کامل انجام دهد ما هم به برجام بازمیگردیم. در واقع فرض را بر این میگذاریم که دولت جدید آمریکا جدی است و میخواهند این کار را انجام دهند.
وی افزود: به نظر بنده «چالش اول» و مهمترین مانعی که برای بایدن وجود خواهد داشت، این است که وقتی میخواهد برجام را اجرا کند با مانع «تحریمهای اولیه» مواجه خواهد شد. اوباما که خودش این توافق را انجام داده بود، بهصورت جدی هم میخواست اجرا کند، وزیر خارجهاش یعنی جان کری را به همه کشورها میفرستاد تا به همه تضمین دهد و همه را تشویق کند که با ایران کار و بیزینس کنید چراکه یکی از مفاد برجام این است که کشورهای امضا کننده برای روابط عادی اقتصادی و بازرگانی با ایران مانعتراشی نخواهند کرد. به بیانی دیگر این یکی از اصول مهم برجام برای ایران است. اما آمریکاییها در دوره اوباما نتوانستند برجام را بهدلیل تحریمهای اولیه اجرا کنند در واقع تحریمهای اولیه(primary sanctions)، تحریمهایی هستند که قبل از بحران هستهای در دوران کلینتون، ریگان، بوش پدر و بوش پسر انجام شده بود و ربطی به بحران هستهای نداشت. به نظر من برجام در دوره اوباما که جزو میراث وی بوده و بسیار هم جدی بود بهطور کاملاً فلج اجرا شد که البته مانعش تحریمهای اولیه بود. در واقع اروپاییها، قراردادهای بزرگی را با ایران امضا میکردند مثل توتال و 5 میلیارد دلار، اما اجرا نمیکردند منتظر بودند ببینند که بالاخره چه تضمینی از سوی آمریکاییها میتوانند بگیرند که فردا یک دادگاه آمریکایی با استناد به تحریمهای اولیه آن را مجازات نخواهد کرد چون تحریم صنعت نفت ایران که مربوط به دوران کلینتون و دورانهای گذشته است و جزو تحریمهای اولیه است. این چالش هم برای بایدن خواهد بود و هیچ فرقی هم نمیکند.
اظهارات آقای موسویان از جهاتی درست و از جهاتی نادرست است. درست است به این معنا که برخلاف ادعای آقای روحانی (مبنی بر برداشتن همه تحریمها در روز اجرای برجام)، عمده تحریمهای آمریکا سر جایش بود و دولت آمریکا در واقع با فریبکاری در حالی وعده برداشتن تحریمها را میداد که اغلب این تحریمها سر جای خودش بود و البته آمریکا به همان وعده و برداشتن محدود تحریمها نیز عمل نکرد.
اما نادرست است به این دلیل که دولت اوباما معتقد به اجرای برجام و برداشتن تحریمها نبود چه اینکه از فردای اجرای برجام، تهدید کشورها و شرکتها بهخاطر همکاری با ایران را آغاز کرد؛ و ضمنا تحریمهای گستردهای مانند ویزا و آیسا و سیسادا را هم به تحریمهای قبلی اضافه کرد که به معنای ابطال برجام بود. بنابراین تحریمها منحصر به دوره ریگان و کلینتون و بوش یا دوره ترامپ نیست و دولت اوباما به تصریح خودش، سختترین تحریمها را قبل و بعد برجام، علیه ایران اعمال کرده است.
سلیمانی محبوب مردم ایران است ترور او قابل دفاع نیست
یک نشریه تخصصی سیاست خارجی در آمریکا تأکید کرد: ژنرال سلیمانی قهرمان ملی و محبوب مردم ایران است.
نشریه «ریسپانسیبل استیت کرافت» وابسته به اندیشکده «کوئینسی» در واشنگتن، در سالگرد ترور سردار سلیمانی نوشت: ژنرال سلیمانی که یک سال قبل توسط پهپادهای آمریکا در فرودگاه بغداد ترور شد، نقشی فراتر از موقعیت رسمی خود بهعنوان فرمانده نیروی قدس در سپاه پاسداران داشت و از افراد با نفوذ در بسیاری از سیاستهای امنیتی ایران و نزدیک به آیتالله خامنهای، رهبر این کشور بهشمار میرفت. سلیمانی در میان مردم عادی ایران بسیار مورد احترام و از محبوبیت واقعی برخوردار بود. این احترام و محبوبیت همچنان پس از شهادت او هم ادامه داشته و با توجه به جمعیتی که در عزاداری فقدان او در چندین شهر ایران تجمع کردند، مشهود بوده است.
در بیشتر توصیفهایی که از ژنرال سلیمانی در ایالات متحده شنیده میشود، اهمیت او برای ایرانیها بهطور کامل درک نشده است. چهرهای آمریکایی، همانند او وجود ندارد که مثالی ملموس باشد و اشاره به افرادی مانند جان مک کین، دیوید پترائوس، جیمز ماتیس یا دیگر چهرههای برجسته و تاثیرگذار در زمینه امنیت ملی تنها میزانی از اهمیت او را نشان میدهند.
پنج روز پس از ترور سردار سلیمانی، ایران دو پایگاه نیروهای آمریکایی در عراق را با موشکهای بالستیک هدف گرفت؛ سپاه پاسداران این عملیات را تنها بخشی از اقدامات تلافیجویانه توصیف کرد.
آمریکاییها باید با دقت در مورد ماهیت آنچه هریک از طرفین با یکدیگر کردهاند، فکر کنند. اتهاماتی که ایالات متحده عمدتاً علیه سردار سلیمانی مطرح میکرد، به رابطه او با عناصر عراقی در زماناشغال عراق توسط نیروهای آمریکایی پس از حمله سال 2003، مربوط میشد. آمریکاییها حق دارند که از کشتهشدن نیروهای خود ناراحت باشند. اما جنگ عراق در ماه مارس سال 2003 بهصورت یک عمل تجاوزگرانه آغاز شد و تنها اندکی پس از آن بود که ایران به رغم اینکه هیچ ارتباطی با حملات 11 سپتامبر در ایالات متحده نداشت، بخشی از «محور شرارت» توصیف شده بود. این حمله متجاوزانه در کشوری صورت گرفت که کیلومترها مرز مشترک با ایران دارد. کشوری که در جنگی متجاوزانه علیه ایران در دهه 1980 هزینه و خسارات زیادی برای این کشور به بار آورد. سردار سلیمانی و همکاران او برای کمک به عناصر مقاومت عراقی در برابراشغال نظامی آمریکا که از نظر بیشتر ایرانیها اقدامی افتخارآمیز و حتی ضروری برای امنیت مداوم ایران بود، به عراق شتافتند.
آمریکا با نقض قوانین بینالمللی و هرگونه استاندارد رفتاری پذیرفته شده در روابط بینالملل، یک شخصیت مطرح از یک کشور سوم را که برای گفتوگو با نخستوزیر کشور همسایه به آنجا سفر کرده بود، ترور کرد. برای درک فاجعهآمیز بودن این رفتار میتوان تصور کرد که یک شخصیت سیاسی یا نظامی ارشد آمریکایی در زمانی که به کانادا سفر کرده تا درباره موضوعات مورد توجه دو کشور با نخستوزیر این کشور مذاکره کند، توسط ایران (یا هر کشور خارجی دیگری) ترور شود. در چنین شرایطی آمریکاییها چه واکنشی نشان میدادند؟