kayhan.ir

کد خبر: ۲۰۳۸۷۹
تاریخ انتشار : ۰۱ آذر ۱۳۹۹ - ۲۰:۱۹
نگاهی به فیلم «یلدا»

داستان وارونگی یک استودیوی تاریک





محدثه میرحسینی
فیلم «یلدا» شاید به جهت فرم و اجرا فیلم مهم و درخور اعتنایی نباشد ولی از جهت مضمون و محتوا حتما اثر قابل توجهی است به خصوص از این جهت که تلاش کرده است بی‌آنکه هویت و جذابیت و متریال درخور سینمایی و ارزش روایی و دلالت فرمی‌داشته باشد، حرف‌های «بزرگ» و «مهم» و «خاص» بزند و «جور دیگری» تداعی شود!
داستان فیلم در مورد مریم کمیجانی، زن جوانی است که به دلیل قتل شوهرش به مرگ محکوم شده. او در شب یلدا به استودیوی یک برنامه زنده تلویزیونی آورده شده تا توسط تنها فرزند مقتول یعنی مونا ضیا بخشیده شود اما مجموعه اتفاقات در صحنه و پشت صحنه این برنامه هر دو زن جوان را در چالشی جدی برای تصمیم‌گیری قرار می‌دهد.
فیلم یلدا پس از اثر عجیب، مخوف و «مذبوحانه»ی «یک خانواده محترم» فیلم دوم سینمایی بلند مسعود بخشی است که همچنین با نام «یلدا، شبی برای بخشش» نیز شناخته می‌شود، فیلمی‌به کارگردانی و نویسندگی کارگردان مستند «تهران انار ندارد» و تهیه‌کنندگی علی مصفا.
شاید بهتر باشد ابتدا روایت فیلم را از منظر فیلمنامه بررسی کنیم. فیلم سینمایی یلدا در ظاهر تلاش می‌کند داستانی معمایی را با رویکردهایی انسانی و معرفتی همچون بخشش، در جایگاه موقعیتی مثل یک اثر جنایی و با بار ممتد و مستمر هیجان آمیزی روایت می‌کند.
از اولین نماهای فیلم می‌توان رویکرد فریبنده و پیدا، اما در ظاهر پنهان فیلم را دید: نماهایی واقعی از تهران در شب و از جمله شمایل عظیم برج میلاد که به سرعت تصویری از زمان، اتمسفر، منظومه فکری، فضا و مکان قصه‌ترسیم می‌کند، و این تصویر بلافاصله و برق آسا منتهی می‌شود به نماهای بعدی که گروهی زن را در مکانی سرپوشیده نشان می‌دهد در حالی که دستبند بر دستان یکی از آنها گویای انتظار برای موقعیتی جنایی و فضایی رعب‌آور است و این کافیست تا بدانیم با اثری وارونه رو‌به‌روییم!
 اگر بخواهیم فیلم یلدا را در کلمه‌ای خلاصه کنیم باید بگوییم حتی یک لحظه فرصت اندیشیدن، نفس کشیدن و البته لذت بردن به مخاطبش نمی‌دهد و این قطعا هنر بزرگی است!
اینکه بسیاری از افراد فیلم یلدا را نسخه‌ای سینمایی از نقد هندی‌گرایی مفرط برنامه تلویزیونی ماه عسل می‌دانند و در تقبیح آن می‌نویسند، قطعا حرف ابتری است چراکه آن برنامه با همه سطحیت  دافعه برانگیزش به محاسن فیلم یلدا آراسته نیست!
در فیلم یلدا یک اتفاق مهم می‌افتد و آن تعلیق «بخشش» به «جنایت» و‌ترویج «فروبستگی» در ساحت «انسانیت» است.
به عبارت دیگر در یلدا، انسان، سرنوشت، تقدیر، عفو، عشق، امید و سایر لطایف و غرایز و عواطف بشری منتهی به یک موقعیت عبث و پوچ می‌شود که در نهایت، چیزی جز حیرت گیج و سرگردانی آزار‌دهنده را برای مخاطب به همراه ندارد.
علاوه‌ بر این می‌توان در اجرای فیلم و میزانسن عجیب و کشدار و بسته آن هم همین سرگردانی و زجرکش کردن را دید.
دوربین بی‌مبنای گیجی که در استودیو می‌چرخد و خود، دچار تعلل و‌تردید است و چگونه می‌توان از چنین دوربینی توقع داشت که مخاطب را در وادی قصه و روایت و سایر «حرف‌های مهم»ی که فیلمساز نمادگرا می‌خواهد بزند، به زمین سفت و مقصد معلوم و آرامش‌بخش و اگر نه آرامش‌بخش، حداقل معلوم و مشخص و متعین، برساند؟!
اما یلدا یک حفره مرکزی عجیب دیگر هم دارد و آن اینکه «اصل موضوع» اساساً در آن نه مطرح می‌شود، نه توجیه می‌گردد و نه پاسخ می‌یابد؟
نه عشق دختر نوجوان به همسر بزرگ‌ترش، نه درگیری آن دو با هم، نه دلالت عفو، نه توضیح منطق رابطه میان دختر مقتول و همسر قاتل، نه تدریج این روند، نه باعث و بانی آن جنایت، نه سابقه و صبغه آن مراوده، نه التزامات داستانی این موقعیت ‌تراژیک، نه مسیر و سلوکی که آن دختر معصوم به این جانی آدمکش مبدل شده و چرایی و چگونگی‌اش، و نه هیچ چیز دیگری نه توضیح داده می‌شود، نه نشانه و دلالتی بر آن تصویر می‌شود و نه اساساً درامی‌شکل می‌گیرد؛ تنها چیزی که می‌بینیم، یک استودیوست، یک ناظر پخش متهور فداکار بی‌دلیل، یک خانوم بالاسر مسئول عصبی بی‌مایه دعوایی، یک سری آکسسوار صحنه، دو تا دختر قاتل و مقتول و یک مجری فان!
اینها می‌شود ابزار و ادوات فیلمی‌که با آن نمادگرایی ابتدایی در سکانس اول که توضیحش دادیم، می‌خواهد احتمالا حرف‌های مهم سیاسی و انسانی و اجتماعی و البته روشنفکرانه بزند و در عین حال، هم یک تجربه‌گرایی ابزورد و بلکه رادیکال داشته باشد، هم تتمه خاطرات باقی مانده از فرسایش فیلم قبلی همین کارگردان را در ذهن و ضمیر مخاطبان-  و مسئولان البته-  پاک کند و هم به هزار و یک هدف و آرزو و امید مهم دیگر نیل نماید!
و همین وضعیت هم باعث می‌شود تا یلدا نتواند ابتدایی‌ترین چیزهایی که وظیفه یک فیلم سینمایی داستانی استاندارد است برای مخاطبش تدارک ببیند و به اجابت رساند.
ای کاش فیلمساز جوان ما بتواند از گیر و گرفت این تارهای عنکبوتی که در ذهن و ضمیر خویش تنیده رهایی یابد و فیلم خودش را بسازد.
فیلمی‌که پیش و بیش از هر چیز «سینما» باشد، قصه داشته باشد، روایت گرمی‌را به مخاطب عرضه کند و او را در لذت یک تجربه شیرین سهیم نماید.