نقش شبه روشنفکران در تاریخ معاصر ایران
جریان چپ پامنبری موسوی خوئینیها، مدیران دولت خاتمی شدند! - شماره 14
خاتمی در سخنرانی خود در کلیسای ملی واشنگتن، انسان را ملتقای مشرق جان و مغرب عقل توصیف کرد و گفت: «قصههای شرقی، جانب شرقی وجود و قصههای غربی جانب غربی وجود را توضیح میدهد». وی سپس با توضیح رنسانس و پیشرفتهای غرب در سایه گرایش به عقل و تشریح دین و معنویت در شرق و ذخایر بزرگ آن، چنان صحبت میکند که گویا شرق بهویژه شرق اسلامی، تهی از عقل و تدبیر است و لزوما باید آن را از غرب اخذ کند!
او میگوید: «شرق و بهخصوص شرق اسلامی... باید از یاد نبرد که با مددگیری از عقل و تدبیر غربی برای اداره زندگی این جهانی باید نوسازی بزرگی را در سنت به عمل آورد. امروز راهی جز تن دادن به حق مسلم بشر برای حاکمیت بر سرنوشت خود و تجلی این حق در نظامهای دموکراتیک که البته نباید در صورت لیبرال دموکراسی خلاصه شود و نیز بهرهوری از علم و تکنیک وجود ندارد و این شرق است که باید حکمت معنوی خود را به گونهای بفهمد تا بتواند بهدرستی از آنچه غرب برای بخشی از هستی آدمی به ارمغان آورده بهره بگیرد».1
در دوره رنسانس، غرب فاقد علم و تمدن، در برخورد با جهان اسلام، هم عقلانیت به مفهوم داشتن ساز و کار اداره کشور با قانون تا ساختارهای قوای مختلف و هم آزاداندیشی را از تمدن بزرگ اسلامی اخذ کرد، عقلانیت و آزادی که هر دو جزء اسلام و در متن آن در جامعه اسلامی ایجاد شده بود. کدام عالم شیعی، عقلانیت به مفهومی که خاتمی از آن یاد میکند یعنی تدبیر و اداره زندگی را مردود اعلام کرده یا آن را ذیل اسلام و درخواست آن تعریف نکرده است؟ امام خمینی، عقلانیت را در حد اعلا در کنار معنویت و عدالت اسلامی به صورت یک بسته کامل ارائه نمود و بدان عمل کرد.2
خاتمی تحت تأثیر چه افکاری
این تلفیق را به شرق مخصوصا
شرق اسلامی پیشنهاد میکند؟
رهبری انقلاب، در همان زمان و در حاکمیت جریان دوم خرداد، جریانی که میخواست با استناد و تکیه بر فرهنگ سیاسی غرب، آزادی را مفهومی خارج از اسلام معرفی کرده و سپس به آن سنجاق کند، بعد از بیان آزادی در اسلام و ریشه قرآنی آن میفرمایند: «آزادي اجتماعي به همين معنايي که امروز در فرهنگ سياسي دنيا ترجمه ميشود، يک چنين ريشه قرآني دارد. هيچ لزومي ندارد که ما به ليبراليسم قرن هجدهم اروپا مراجعه کنيم و دنبال اين باشيم که «کانت» و «جان استوارت ميل» و ديگران چه گفتهاند! ما خودمان حرف و منطق داريم. خواهم گفت که آن حرفها به دلايلي نميتواند براي ما راهگشا باشد. مقوله «آزادي» را اسلامي بدانيد. البته به نظر من، دو گروه هستند که بر ضدّ اسلامي کردن و بومي کردن و خودي کردن مقوله «آزادي» با هم همکاري ميکنند:
يک گروه کساني هستند که در کلماتشان، مرتّب از گفتههاي فلاسفه دو، سه قرن اخير غربي براي مسئله «آزادي» شاهد ميآورند: فلان کس اين طور گفته است، فلان کس آن طور گفته است. البته اينها نجيبها هستند که اسم اين فلاسفه را ميآورند؛ اما بعضي فيلسوفنماهاي مطبوعاتي هم هستند که حرف «جان استوارت ميل» و حرف فلان فيلسوف فرانسوي يا آلماني يا آمريکايي را ميآورند، ولي اسمش را نميآورند؛ به نام خودشان ميگويند! اينها هم تقلب ميکنند، ليکن باز هم به اين که اين فکر به وجود آيد که تفکر آزادي و مفهوم آزادي اجتماعي، يک فکر غربي و يک هديه از سوي غرب براي ماست، کمک ميکنند!
يک دسته ديگر هم که به اينها ندانسته کمک مي کنند، کساني هستند که تا مفهوم آزادي مطرح ميشود، فوراً مرعوب ميشوند، احساس وحشت ميکنند و فرياد ميکشند که آقا! دين از دست رفت! نه؛ دين بزرگترين پيامآور آزادي است. چرا دين از دست برود؟! آزادي درست و آزادي معقول، مهمترين هديه دين به يک ملت و به يک جامعه است. به برکت آزادي است که انديشهها رشد پيدا ميکند و استعدادها شکوفا ميشود. استبداد، ضد استعداد است. هر جا استبداد باشد، شکوفايي استعداد نيست. اسلام، شکوفايي انسانها را ميخواهد. منابع عظيم انساني بايستي مثل منابع طبيعي استخراج شوند، تا بتوانند دنيا را آباد کنند. بدون آزادي مگر ممکن است؟ با امر و نهي مگر ممکن است؟ بنابراين، اين فکر هم غلط است که کساني اينگونه فکر کنند. اين دو دسته غربگرايان و احتياطکنان- اين طوري اسمشان را بگذاريم- در واقع بدون اين که خودشان بدانند، با هم همدستي ميکنند تا مفهوم «آزادي» را کاملاً از حوزة اسلامي خارج کنند؛ در حالي که چنين چيزي نيست و مفهوم «آزادي» يک مفهوم اسلامي است».3
دوستان و همکاران خاتمی
از جمله عوامل تأثیرگذار در شکلگیری بینش و شاکله فکری افراد، دوستان و همکاران میباشند. اهمیت دادن اسلام در انتخاب دوستان و دقت در مجالست و همنشینی، به خاطر این تأثیر شگرف است. تأثیر دوست و مجالستها، کمتر از تأثیر خانواده نیست و چه بسا، تربیتهای خانوادگی را نیز تحت تأثیر قرارداده و به شکلی مغایر با آن، رقم بزند.
یکی از کسانی که بر سید محمد خاتمی، تأثیر داشت و در واقع نوع تفکر این دو با هم تلاقی یافت و در یک مسیر به فعالیت کنار هم پرداختند، سید محمد موسوی خوئینیها بود. این دو در مراکز مختلف و بهویژه در مجمع روحانیون مبارز با هم بودند و خاتمی در جاهای مختلفی که مسئولت داشت از جمله در وزارت ارشاد و ریاست جمهوری از شاگردان خوئینیها بیشترین استفاده را در مدیریتها انجام داد.
در دهه چهل، زمانی که خاتمی در دانشگاه اصفهان به تحصیل فلسفه جدید غرب پرداخته بود و رفته رفته نظریات سکولاریستیاندیشمندان فلسفه غرب، ذهن مسبوق به روشنفکری او را بیشتر تحت تأثیر قرار میداد؛ خوئینیها در مسجد جوزستان نیاوران، با تفسیر ماتریالیستی قرآن، شاگردانی را تربیت میکرد که چپ ایران را شکل داده و بعد از انقلاب، چپ آمریکایی را به وجود آوردند و با خاتمی پای یک سفره برای القای جان مشرقی با عقل مغربی در حکومت و اداره کشور نشستند!
پانوشتها
1- خبرگزاری مهر، 17/6/1385
2- رجوع شود به بیانات رهبری. 14/3/1390
3- بیانات در مراسم فارغالتحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، 12/6/1377