ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع)-4:
جنبه اجتماعی زندگی ائمه برای ما مغفول مانده است
از همان روزگارى که امام صادق(ع) زنده و سرپا و ناطق و در اجتماع بود و با مردم زندگى میکرد، دست تحریف به وجود آمد. اینکه شما شنیدهاید ائمّه ما(ع) طومار زندگیشان در مقابل این حکّام، سرتاسرش تملّق و اظهار ضعف و زبونى است و خود را به آنها چسباندن است و خلاصه تبرئه خود با زبانهاى گوناگون است، بدون تردید همهاش تحریف است؛ براى خاطر اینکه چیزهایی در زندگى ائمّه هست که این روش متضاد را تضعیف میکند. نمیشود یک انسان واحد، داراى یک فکر واحد، در یک موقعیّت واحد، دو جور عمل کند؛ محال است و اگر از او دو جور نقل کردند، یکىاش دروغ است؛ و آن نقلى دروغ است که با روش کلّى و با اصول فکرى اینها مخالف باشد.
خواهیم گفت که اینها با شیعه چگونه عمل میکردند، روابط و مناسباتشان با شیعه چگونه بود، با خلفاى زمان چگونه عمل میکردند، با علماى وابسته به خلفاى زمان چگونه عمل میکردند، با عناصر افراطى موجود در جامعه اسلامىِ آن روز چگونه عمل میکردند؛ البتّه افراطى از نظر دستگاههاى حکومتى؛ یعنى با امامزادههاى شورشگر. این فصل بسیار مهمّى است و یکى از نقاطى که تحریف فراوانى شده، همینجا است که دائما نقل کردهاند که امام صادق(ع) نسبت به زید1 چه گفت، نسبت به محمّدبن عبدالله2 چه گفت و از این قبیل.
وقتى انسان، حقیقت را میبیند، بیاختیار اشک تأثّر از چشمش سرازیر میشود. وقتى انسان میبیند که امام صادق(ع) درباره زید چه فرموده و او را با آنچه در ذهن مردم است _ که زید از نظر یک عدّه زیادى از شیعه اثنى عشرى یک شخصیّت منفور است _ مقایسه میکند، تأسّف عمیق واندوه فراوانى در دلش سایهافکن میشود که چرا باید یک حقیقت تا سرحدّ ضدّ خودش تحریف شود. اینها به هرحال موضوعات مورد بحث ما است.
کماطّلاعی شیعیان از سیره سیاسی و اجتماعی ائمّه(ع)
گفتیم که موضوع بحث ما درباره شناخت اهلبیت(ع) خواهد بود. چون ما میشناسیم که آنان بازگرداننده مجد توحید و اسلام به همه بشریّت بودهاند؛ نام اینها براى ما روشن است. کسانى که در طول تاریخ رقباى اینها بودند و با اینها معارضه کردند و مقام اینها را براى خودشان ادّعا کردند، از نظر ما مردودند. تردیدى نداریم در اینکه رهبران ما و امامان ما ایشان هستند. «تردیدی نداریم» یعنى عالَم شیعه تردید ندارد؛ حتّى عوام شیعه در این جهت مردّد نیستند. همه میدانند، همه میشناسند؛ آنهایی هم که به خصوصیّاتِ تاریخ زندگى نمیشناسند، به طور مجمل میشناسند؛ اگر هم نمیدانند که مثلاً تاریخ ولادتشان کى بود، تاریخ وفاتشان کى بود، چند قول در این زمینه هست، به طور مجمل میدانند که مثلاً امام موسىبن جعفر(ع) امام هفتم بوده، امام علیبن موسى الرضا(ع) امام هشتم بوده، و از این قبیل. پس در عالَم شیعه در این جهت تردید و شکّى وجود ندارد.
یک چیز براى ما لنگ است و آن این است که ما اگرچه این بزرگواران را به نام و نشان و منصب شناختهایم، امّا زندگى اینها براى ما ناشناخته است. بحث ما درباره این است که زندگى ائمّه معصومین(ع) _ همین دوازده نفر معهود _ به چه صورت و به چه کیفیّتى میگذشته است؛ هدف اینها چه بوده و برنامههاى اینها را چه چیزهایی تشکیل میداده و همانطورى عرض کردم، مناسبات اینها اوّلاً با حکّام و قدرتهاى زمان، ثانیاً با مکتب و با دین، ثالثاً با مردمانى که پیروشان بودهاند، رابعاً با علمایی که همبسته و همسِلک قدرتهاى زمان بودهاند، چه بوده. بحثهاى ما اینها است.
ما معتقدیم که در این باره اطّلاعات کم است. شما حالا چه اعتقادی دارید، من نمیدانم؛ بنده شخصاً اعتقادم بر این است که در این زمینه، خیلى اطّلاعات کمى وجود دارد. برای خاطر اینکه خود بنده هم قبل از آنکه در این زمینه بگردم و مطالعه کنم و یک چیزى بخواهم به دست بیاورم، یک اطّلاعات خیلى مبهم و مجملى داشتم؛ بعد که وارد شدم و نگاه کردم، دیدم نه، خیلى حرف هست، خیلى مسائل هست، خیلى نگفتهها هست؛ آنقدر از این نگفتهها هست که اگر کسى بگوید شیعه، ائمّهى خود را اصلاً نشناخته، خیلى نباید تعجّب کرد و حمل بر مبالغه کرد.
۲ فایده شناخت امامان(ع)
خب، حالا فایده این بحث چیست؟ ما اوّل باید ببینیم که فایده این بحث ما چیست. شناخت رهبران و پیشوایان، براى پیروان و دنبالهروان، داراى دو فایده است:
1) آموختن روش زندگی از ایشان
یک فایده عبارت است از فایده آموزش. رهبر اگر گفتهاش و کردارش و برنامهاش براى پیروان معلوم شد، فایده بزرگ و مهمّى که دارد، این است که به پیروان مىآموزد چگونه زندگى کنند. چرا این فایده در شناخت برنامهى رهبر است؟ چون معنای رهبری این است، یعنی یکى از ابعاد رهبرى این است. شما اگر چنانچه کسى را که امام میدانید، ندانید که دربارهى فلان مسئله قضاوتش چه بود و عملش چگونه بود، طبعاً نمیتوانید از او پیروى کنید و مأموم او باشید.
لذاست که در آیین فقه ما، یکى از چهار مدرک و مأخذ استنباط، سنّت است. یعنى فقیه وقتى که میخواهد براى تدوین فقه اسلام، یعنى تدوین حقوق جامعالاطراف اسلامى، استنباط کند، در مقابل او اوّلبار قرآن قرار دارد که از آن تعبیر میکنند به «کتاب» و دنبال سرِ کتاب، در کنار کتاب، «سنّت» است. سنّت چیست؟ سنّت عبارت است از قول معصوم، فعل معصوم و تقریر3 معصوم. قولش عبارت است از همان روایاتى که از گفتار اینها در دست است؛ فلان کار را بکنید، فلان کار را نکنید. فعل او عبارت است از برنامهى زندگى او؛ او چگونه عمل میکرد، برنامه زندگىاش چه بود و ما اگر شناختیم و دانستیم که پیشوا و امام ما _ که اگر در اینجا امام به معناى عام مورد نظر باشد، هم پیغمبر را شامل میشود و هم دوازده امام و پیشواى ما را _ چگونه عمل میکرده، این شقّ سنّت را هم پیدا کردهایم. پس یکى از شقوق سنّت، عمل معصوم است _ یعنى آنچه او عمل میکرده _ منتها تاکنون آنچه براى پیگیران از اعمال و افعال معصوم مطرح بوده است، عمل اینها در مسائل فردى بوده و این از بدبختىهاى اسلام بوده است، از انحرافهاى بزرگ اسلام بوده است.
پانوشتها:
۱- زیدبن علیبن الحسین (122 _ 79 ق) فرزند امام سجّاد(ع) و از رجال بافضیلت و عالیقدر خاندان نبوّت و مردی دانشمند، زاهد، پرهیزگار، شجاع و دلیر بود و در زمان حکومت بنیامیّه زندگی میکرد و بر ضدّ آنان قیام کرد و به شهادت رسید. روایاتی از ائمّه(ع) در مدح و تأیید او وارد شده است.
۲- محمّدبن عبدالله المحض (145 _ 100 ق) از نوادگان امام حسن(ع) معروف به صاحب نفس زکیّه. منصور دوانیقی و جماعتی از بنیهاشم با او و برادرش ابراهیم بیعت کردند. در تمام مدّت خلافت سفّاح مخفیانه زندگی میکردند. در زمان منصور هر دو برادر قیام کردند. محمّد رهسپار مدینه شد و در مکانی به نام احجار الزیت توسّط لشکریان منصور به شهادت رسید.
۳- مراد از تقریر این است که در محضر معصوم(ع) گفتار یا کرداری از شخصی صادر شود و یا در عصر وی، سیره و عادتی میان عرف رایج و معمول باشد و معصوم(ع) بدون داشتن عذری همچون تقیّه، فاعل (انجامدهنده) یا عرف را از آن عمل (قول، فعل یا روش) باز ندارد. سکوت معصوم(ع) در این صورت، تقریر آن گفتار، کردار و یا سیره و عادت نامیده میشود.