kayhan.ir

کد خبر: ۱۵۹۷۹۲
تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۲۰:۴۹
بررسی یک عبرت تاریخی؛ زمینه‌ها و شرایط انعقاد معاهده برجام

نابودی اوپک، هدف اصلی آمریکا




    سهراب صلاحی
     درهرحال، ذخایر نفت خلیج‌فارس به‌عنوان ذخایر استراتژیک جهان، محرک قدرت‌های اقتصادی برای حضور در روند استخراج، پالایش و انتقال انرژی داشت، آمریکا و انگلیس تا سال 1972 در دو سوم تولید نفت عراق شریک بودند و در این سال با ملی شدن نفت عراق، موقعیت خود را در این کشور از دست دادند. عراق پس از ملی شدن نفت برای بهره‌برداری از منابع غنی نفتی‌اش با شرکت‌های روسی و فرانسوی همکاری کرد. درحالی‌که کشورهای آمریکا و انگلیس در کشورهای حاشیه جنوبی خلیج‌فارس نقش هژمونیک داشتند، این شرکت‌های روسی و فرانسوی بودند که در استخراج منابع نفت ایران و عراق سرمایه‌گذار شدند؛ ازاین‌رو حمله به عراق این دو کشور را به‌شدت متضرر کرد و اعتراض آن‌ها به اشغال عراق نیز بیشتر در این چارچوب قابل تحلیل است تا در چارچوب نامشروع بودن تهاجم. از این منظر است که وقتی از پل ولفووتیز ـ معاون وقت وزیر دفاع آمریکا ـ سؤال شد: چرا حمله به عراق، آری و حمله به کره شمالی نه؟ پاسخ داد که عراق در نفت شنا می‌کند.دیک چنی ـ معاون وقت رئیس‌جمهور آمریکا ـ نیز گفت: «کشورهایی که بر روی ذخایر انرژی دنیا نشسته‌اند، نمی‌توانند برای خود هر تصمیمی که می‌خواهند بگیرند و برنامه‌ریزی و استفاده از منابع انرژی نمی‌تواند در اختیار این کشورها باشد.»
عراق به‌عنوان سومین کشور نفت‌خیز پس از عربستان و ایران، 10 درصد نفت جهان (115 میلیارد بشکه) را در خود جای‌داده است، درحالی‌که طبق برآوردها هنوز بسیاری از حوزه‌های نفتی عراق کشف نشده و تاکنون تنها 2 هزار چاه نفت عراق مورد حفاری و استخراج قرارگرفته است. از دیگر ویژگی‌های نفت عراق این است که از هر 10 چاه حفرشده 8 چاه به نفت می‌رسد، درحالی‌که در عربستان از هر 10 چاه حفرشده 5 چاه به نفت می‌رسد. علاوه بر کیفیت بالای نفت عراق، استخراج ارزان نفت این کشور (هر بشکه یک دلار) نیز از دیگر ویژگی‌های مثبت نفت آن است. وضعیت ژئوپلیتیکی عراق نیز به شکلی است که می‌تواند نفت تولیدی خود را علاوه بر خلیج‌فارس از طریق خط لوله از کشورهای ترکیه و سوریه به‌طرف بازارهای جهانی ارسال نماید. بیشتر چاه‌های نفتی عراق در دو قسمت شمال این کشور (اطراف شهر کرکوک) و در جنوب (اطراف شهر بصره) قرار دارند.
ذخایر نفت عراق به‌تنهایی بیش از ذخایر روسیه، آمریکا، چین و مکزیک تخمین زده‌ شده است. در حال حاضر آمریکا به 25 درصد، اروپا 25 درصد، چین 6/9 درصد، ژاپن 8/6 درصد، هندوستان 1/3 درصد نفت خام یعنی 5/67 درصد نفت خام جهان نیازمند هستند. این نیازها اهمیت راهبردی خلیج‌فارس برای مصرف‌کنندگان اصلی جهان در بازار انرژی را نمایان می‌سازد. به این جهت است که اروپا، ژاپن و چین خواهان برقراری یک توازن مناسب بین حضور سیاسی و اقتصادی خود در مسائل جهانی هستند اما در صورت تسلط آمریکا بر انرژی خاورمیانه علاوه بر تضمین ادامه حرکت صنایع این کشور و تولید ثروت با تأمین انرژی کشورهای تازه صنعتی شده و درحال‌توسعه که رقیب آمریکا در بازارهای جهانی هستند، ضمن کنترل این کشورها به دلیل وابستگی به نفت منطقه، دوباره دلارهای نفتی برای خرید محصولات صنعتی و جنگ‌افزارهای تسلیحاتی به جیب کمپانی‌های صنعتی و نظامی آمریکا برمی‌گشت.
نهایت این‌که امروزه نفت، گاز و فرآورده‌های آن‌ها نه‌فقط به‌عنوان یک عامل تولید انرژی جهان موردتوجه است بلکه به‌عنوان ماده اولیه تولید بسیاری از کالاهای اساسی ارزش مضاعف پیداکرده است. به‌علاوه سودهای کلانی نیز از طریق عملیات فنی و سرمایه‌گذاری‌های متنوع و متعدد در زمینه صنایع نفتی نصیب کشورهای صنعتی چون آمریکا کرده است و می‌کند. ازاین‌رو به جهت نقش مهم راهبردی انرژی در پیشرفت جامعه صنعتی امروز، به مقوله انرژی به‌عنوان یک کالا نگریسته نمی‌شود، بلکه یک کالای راهبردی است که تأمین امنیت آن نقش اساسی در امنیت بین‌الملل و اقتصاد جهانی دارد. بر این اساس نقش خلیج‌فارس به جهت برخوردار بودن از منابع عظیم انرژی در سیاست بین‌الملل روزافزون است و باید گفت اقتصاد و امنیت بین‌الملل وابستگی تام و تمام به این منطقه دارد. مطالعات نشانگر این واقعیت است که به جهت کاهش شدید ذخایر منابع نفتی دریای شمال، آمریکای شمالی و حتی روسیه، خلیج‌فارس در سال 2030 بیش از 90 درصد ذخایر نفت جهان را به خود اختصاص می‌دهد.وابستگی اقتصادی و راهبردی آمریکا به نفت خلیج‌فارس ازجمله دلایل طراحی و انجام عملیات نظامی برای حضور در این منطقه است که اشغال عراق در 2003 نقطه آغازین این عملیات بود و البته باعث تحمیل هزینه‌های سنگین سیاسی، اقتصادی و نظامی بر آمریکا شد و درصورتی‌که آمریکایی‌ها بر عراق سلطه کامل پیدا می‌کردند و می‌توانستند پس از اشغال این کشور دولت‌هایی همراه با خود بر عراق حاکم نمایند، علاوه بر تضمین تأمین بلندمدت نفت موردنیاز آمریکا، مطمئناً آن‌ها تولید نفت عراق را به‌اندازه‌ای افزایش می‌دادند که از نفت عربستان بی‌نیاز شوند و زمینه برای اشغال عربستان به‌عنوان حلقه دیگر طرح خاورمیانه بزرگ از سوی آمریکا فراهم می­شد که در این صورت فروپاشی اوپک از نتایج بلافصل آن به شمار می‌رفت. ازاین‌رو اشغال عراق به‌عنوان پایگاه عملیاتی برای تغییرات گسترده در خاورمیانه بزرگ در دستور کار نومحافظه‌کاران آمریکا قرار گرفت تا از رهگذر سلطه بر آن و درنهایت منطقه، سلطه بر بزرگترین منابع انرژی جهان یعنی خلیج‌فارس که از موقعیت راهبردی بسیار مهمی برخوردار است محقق شود.
وقوع انقلاب اسلامی و پیامدهای آن در منطقه از یک‌سو و اشغال افغانستان به‌وسیله شوروی در سال 1979 (1358) از دیگر سو باعث شد که خلیج‌فارس در مراکز مطالعاتی و استراتژیک آمریکا برای حفظ آنچه آمریکایی‌ها منافع حیاتی خود اعلام می‌کردند نقش مهم‌تری پیدا کند تا حدی که جیمی کارتر ـ رئیس‌جمهور وقت آمریکا ـ اعلام نمود تلاش هر کشور و قدرت خارجی برای تسلط بر خلیج‌فارس به‌منزله تهاجم به منافع حیاتی آمریکاست و با تمام امکانات ازجمله قوای نظامی از سوی دولت آمریکا با آن مقابله خواهد شد.آمریکا به‌صراحت اعلام این تصمیم را نه به علت رقابت شرق و غرب در این منطقه دانست، بلکه به دلیل وجودکانون‌های بیداری دانست که هرلحظه ممکن است شعله‌های بیداری آن‌ها مشتعل شود و دو ابرقدرت شرق و غرب را گرفتار نماید.
بنا بر تحلیل پیش­گفته، در نگرش به قلمروهای ژئواستراتژیک جهان پس از جنگ سرد، غرب آسیا و قلب آن یعنی خلیج‌فارس در اولویت اول راهبردی در دستیابی به اهداف کلان ایالات‌متحده آمریکا قرار گرفت. در این قلمروی ژئواستراتژیک که مرزهایش در شرق و شمال کشور ایران گسترش‌ یافته، درواقع افغانستان و پاکستان (تا بندر کراچی) را در شرق و در شمال تا مرزهای شمالی قزاقستان را در برگرفته و در غرب تا مرزهای غربی مصر، سودان، اتیوپی و سومالی تا باب‌المندب را پوشش می‌دهد، کشور ایران به‌عنوان محور و مرکز این قلمروی ژئواستراتژیک قرار دارد. اینجاست که جایگاه ژئواستراتژیک خلیج‌فارس در معادلات استراتژیک جهان به‌ویژه در رابطه با قدرت‌های آینده جهان مطرح می‌شود زیرا مجاری ارتباطی خلیج‌فارس در پرتو موقعیت استراتژیک و توانمندی‌های اقتصادی آن که عظیم‌ترین مخازن ثروت جهانی را در بطن خود دارد، به‌گونه‌ای است که اساساً صنعت، اقتصاد و امنیت بین‌الملل به آن وابستگی کامل دارد و هر قدرتی که بخواهد در جهان سیاست و اقتصاد حرفی برای گفتن داشته باشد، مجبور است که در سیاست خارجی خود به این منطقه نگرش ویژه داشته باشد.